دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  44360

امروز داشتم با اتوبوس به سمت خونه میرفتم از غضا(غذا،غزا،قضا،قزا،قذا)یه خانوم سانتی مانتالی(به قول بچهای‏4jok‏)هم بقل ما نشسته بود.یه آدرسی رو از من پرسید تا خاستم دهنمو وا کنم و اینو راهنمایی کنم یوهو کل اتوبوس به صورت خودجوش نقش نقشه ی ایران رو ایفا کردن.یکی از دورترین نقطه نسبت به ما داش آدرس رو شرح میداد(من موندم فقط این صدای ما رو از کجا شنید)یه نفر دیگه دوتا صندلی از ما جلوتر بود که گفت نه این اشتباه گفت.یکی دیگه هم گفت اگه از این راه بری راحت تری.خلاصه این خانوم بیخیال آدرس شد و همراه من صندلی رو داش گاز میزد.فقط یه سوال اینجا برام پیش اومده.اگه من به جای اون خانوم آدرسو میپرسیدم همه اینجوری جوابمو میدادن؟

  44353

یه بار خونه تنها بودم رفتم سر یخچال دوتا کیوی برداشتم که بخورم ;یه لحظه جو منو گرفت اومدم مثله این دلقکا چندتا توپو با یه دست میندازن بالا و میگیرن(فهمیدین که؟!)بکنم که یکی از کیویا افتاد رو زمین ،منم اومدم اون یکی دیگرو بگیرم پام رفت رو یکی رو زمین و له شد(نامرد فکر کنم اندازه ۲ تا هندونه آب داشت هر قسمتو که نگا میکردی پر از آب کیوی بود!) حالا اون یکی دیگم از شانسه من صاف رفت افتاد تو قابلمه آبگوش (اینم خودم درشو برداشته بودم)دیوار پر از آبگوشت شد. حالا اومدم تمیز کنم از شانسه ما هم تلفن زنگ خورد هم آیفون،منم که تسلیم شده بودم درو باز کردمو خودمو آماده هر اتفاق ناگواری کردم ! اونام من بدبختو هر جور تونستن تحقیر کردن و هی میگفتن حداقل میموندی این پت(داداشم)هم میومد مت(خودم)!
ازون روز به بعد شدم سوژه فامیل هرجا میشینم بهم کیوی میدن و ......

  44352

يكي از فانتزيام اينه كه يه اسب داشته باشم بعد با خانواده بريم كنار دريا من اسب سواري كنم دريا طوفاني بشه يه موج بزرگ بزنه منو اسبم ببره
بعد بابام از دور ببينم داره مياد طرفم و اسب رو نجاتش ميده و من توو افق غرق ميشم. مخاطب خاصم نداشته باشم كه بياد نجاتم بده فردا صبحش مامانم به بابام بگه كو دخترمون؟!!!!!
بابام:حتما بازم پاي كامپيوتره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانم:شايدم با دوستاش رفته بيرون؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يعني فك كن نبودنم چقد احساس ميشه؟؟؟؟؟؟

  44330

عاغا چند روز پیش تو دانشگاه امتحان داشتیم با عجقم(فهمیدین که مام آره)
من امتحانم رو دادم اومد بیرون منتظر عجقم باشم که بیاد بریم
رونیمکت نشسته بودم که یکی پسره ام اومد پیش من نشست بعد از چند دقیقه ازم پرسید داداش اداره مبارزه با نیروی مواد مخدر کجاس؟
حالا من چی بگم بش

  44324

آغا دیروز رفته بودم داروخونه
یه پسر دیگه ام همزمان با من وارد داروخونه شدیم
اول من اسم داروم رو گفتم که بیاره ازو اون پسره هم پرسید شما چی میخواین؟ پسره گفت یه قرص قطع اسهال میخوام! داروخونه چیه میگه واسه بچه میخوای یا واسه بزرگسال
پسره گفت: واسه بچه بزرگ میخوام

من که داشتم سرم رو میکوبوندم به دیوار
داروخونه چیه ام (0o0)
:)))))))

  44317

از مشتریان پروپاقرص محو شدن و از این جنگولک بازیا خواهشمند است بجای محو شدن تو افق برن تو لایه ازن محو شن تا بسته شه! حداقل یه خاصیت خوب داشته باشن چیه برن تو غربت محو میشن!! فرار محوها تا کی؟!!!!!

  44316

یکی از مارمولک بازیام تو بازی اسم فامیله
هیچ وقت کم نمیارم یه چیزی سر هم میکنم
برای مثال با ح
ماشین=حویدو (کلی دعوا و بحث با بازیکانا و سرانجام ختم به خیر)
شهر=حناوه (کلی داد و بیداد کردن که شما اطلاعاتتون پایینه این شهر تو عراق هست)
اشیا=حنرویی(جیغغغغغغغ شما بلد نیستین با این وسیله هوا رو از خشکی درمیارن و هوا پاکیزه میشه)
خخخخخخخخخ مارمولکیم برای خودم به دهه 80 بودنم افتخار میکنم همتونو جون به سر کردیم

  44315

میدونید دهه شصتای عزیز من حقیر!!!!!!!!! اون سرویسی که با گلای تو پارک شامل تاج و دستبند و گوشواره و ... بود درست می کردیم با هیچ سرویسی عوض نمی کنم یا اون لباسی رو که خودم با دست خودم برا عروسکم درست می کردم(چقدم ضایع!!!) با لباس الماس نشان باربی هم عوض نمی کنم.

  44259

یه مخاطب خاص داشتم خونشون روبروی خونه ما بود انزمان خیلی از مردم تلفن نداشتند شبها که میخاستم برم پیشش از داخل اتاق چندتاکبریت روشن میکردم اونم جواب میدادومیرفتم یه شب که برف زیادی اومده بود رفتم تو کوچه هرچی منتظرشدم نیومد دم در داشتم یخ میزدم از سرما یکدفعه چشمم به پنجره خودمان افتاد دیدم یکی داره کبریت روشن میکنه دست ازپادرازتر بگشتم خونه دیدم پدرم داره میخنده

  44252

همه میگن دهه هشتادیا خفنن. اینو داشته باشید از دهه شستیا: چندین سال پیش دوتا پسرعموم که بچه بودن داشتن با هم بازی میکردن. یکیشون که 6 سالش بوده به زور اسباب بازی اونیکیو میگیره. داداش 4سالش که عصبانی بوده میره آشپزخونه یه کارد بزرگ میاره جلو همه به داداشش میگه: اگه اسباب بازیمو ندی باباتو سر میبرم!!!!!! داداش 6 سالشم زود میزنه زیر گریه!! حالا جمع حاضر +باباشونم که اونجا بوده از خنده فک و شکم درد میگیرن. خودتون دیگه صحنه رو مجسم کنید...ما دهه شستیا ........!!

  44245

تـــابســتون بــود...
بـــعد مـــنم از اوســتام حـــقـوق گـــرفــته بــودم داشــتم خـــیلی خــر کــیف و ســر ِحال بـا جـــیــب ِ پـــُر پـــول مـــیرفــتم خـــونــه..؟؟!!!
ســوار ِ تــاکــسی شــدم...
رانـــنده یــه مـــَرده مــُــسِـن و عـــینکــی بـــودO-O
درآوردم یـــه دوهـــزاری دادم بــهش..؟؟!!!
یـــارو شــاکــی شــد گـــُف :بــابا چــه وضـــعشه؟؟؟پـــول خــورد بــدید تــو رو قــرآن!!!
مــنم تــیریپ خـــســته از ایــنای کــه قــید ِ مـــالِ دنــیا رو زدن ورداشــتم و گــفـتم:حـــیف نیــست بــخـاطــر ِ دو تـــومـن صــورت ِ خــوشـکــلــتو چــین و چــروکــی مــیکنی؟؟؟ اصـــن بــقیش مـــال ِ خـــودت!!!
یـــارو یــدفــه نـــرم شــد گـــُفت:آخــه هــمه کــه عــین ِ شــما آقا نــیستـن بــقـیه نــخوان...تــا پــنجــاه تــومــنیه آخرشــو مــیخوان.!!!
مــنم حــرفشــو تــصدیق کـــردم و خــلاصـه ده دیـــقــه هــمینجوری درد و دلــو تــشکر از مـــن کـــرد...؟؟!!!
آخـــرش مـــوقـــع پـــیاده شدن گـــفــتم حـــاجی دســتـت درد نــکنه اون بــقیه ی مـــنم بدی مــمنون مــیشم...:)))))
یـــارو عــــینــه پـــلنــگه تـــیر خــورده داشـــت آتــیش مـــیگــرفت دس کـــرد یـــه دو تومــنی انداخــت رو صـــندلی شــاگــرد پـــولشــم کــم نــکرد...:((((
مـــنم خـــودمو زدم بــه اون راه پــولو ورداشــتمو راه اُفــتادم...
فــقط فــک کــنم پـــیر ِ مـــردِ مـــوقــع ِ رفـــتــن یــه چــی گـــُف تــو ایــن مــایــه هــا:،بــر پـــدرت لــعنــت...نـــمیدونــم یــکیشو گـــُف دیـــگــه...:))))))))))

  44243

"خــــوش تـــریـن خــاطــره ی مــــن"
رفـــقــــا...
بـــالاخره دیـــروز تــــوبــه م عـــمــلی شـــد و شـــروع کـــردم بــه نــماز خـــونـــدن...
مـــــنتــها نـــمـاز ِ مـــن بــا نـــمــاز ِ شـــما فـــرق داره..؟؟!!!
بـــه قــــول ِ بــــهروز وثـــوق تـــو فـــیلــمــه "کـــندو" کـــه مـــیگــه:
"هـــر وقـــت دلــم مــیگــیره نـــماز مـــیخونم،هـــر جــاشم بــلد نــیسـتم صــلوات مـــیفرستم..."
مــــنم هـــر جــاشو بـــلد نـــیسـتم...
صـــلوات مـــیفرســتم...
فــــعــلأ کـــه نـــود درصـــد ِ نــــمازم صـــلــواتــه..؟؟!!!خخخخخخخخخ

  44241

یه خاطره خوندم از بچه های 4jok که گفت من رو همه درو همسایه و اینا مهندس صدا میکنن و به خیال خودشون خیلی حالیمه و از این جرو چیزا بعد گفت که یه بار به این همسایه گفتم دارم میریم 4jok کار دارم خوب بگذریم منم خواستم یه بار همچین غلطی بکنم کاش نمیکردم (ضایع شدم) یه پیر مزده همسایمون هست گفت کجا آقا محمد ازین جنتلمن(ژنترمن- ژنتلمن)
هاست منم گفتم میرم 4jok بعد گفت خجالت بکش فکر کردی من این قد نفهمم بعدش هم گفت همین خاطذه هرو خونده بودم دیگه کلا ذوب شدم
شانس نداریم دیگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

  44237

من به این قضیه ی دهه هشتادیا تازه پی بردم گودذیلا ؟حیف گودذیلا
خواهر زادم 10 دقیقه پیش به من اس ام اس داده که (عین متن رو مینویسم)
سلام مهربون خوبی عزیزم ؟چه خبر؟ عزیزم برو تو حال پیش بوفه سمت راسته بوفه زیر فرش یه چیز ناقابل گذاشتم.حالا من بدبخت رفتم زیر فرش که هیچی کل بوفه رو ریختم بیرون بعد چند دقیقه اس داده خوابم نمیبرد میخاستم تو هم یه تحرکی تو خونه داشته باشی .اینا بچن هیولا هستن عایا؟ما همسن اینا بودیم با تف پفک به هم میچسبوندیم بخدا

  44233

چن سال پیش رفته بودیم شهربازی,بعد من باخواهرم رفتیم ترن هوایی سوارشیم,بعد کلی چونه زدن جلوی کابین چهار نفره نشستیم,اولش کلی ذوق کردیم,اولین سربالاییو رف بالا خودمو اماده کرده بودم باتمام توان جیغ بزنم وقتی سرپایینی میرفت همه جیغ میزدن ولی من صدام در نمیومد,باد میخورد تو صورتم نفسم بند اومده بود,چشمتون روز بد نبینه وقتی رف سربالایی همه ساکت شده بودن حالا من: عرررررر....,خواهرم شوکه شده بود,بقیه م فک میکردن دارم مسخره بازی میکنم,خلاصه یه وضی بود خواهرم ک توبه کرد با من سوار وسیله بازی شه,خخخخخخخخ,اینطور ادم شوکه کنیم من....خخخخخ