فانتزی من اینه که
وقتی تنها میشم دوستامو از اینترنت دانلود کنم
روزا که پشه ها خوابن برم بالا سرشون ویز ویز کنم
موهامو بزنم قهر کنه درنیاد
از خودم فرار کنم گم شم
برق بره با بزرگترش بیاد
اشتهام کور شه ببرمش مدرسه نابینایان
فانتزی من اینه
فانتزی من اینه که محسن کیایی رو از نزدیک ببینم بهش بگم واقعا دوتا بازی تو تلویزیون از تمام بازی های موبایل بهتره ؟! نه خداییش بهتره؟ آدم واسه پول چه چیزا که نمیگه :)
فانتزی من اینه ک بفهمم افق کجاس بعد برم تو عمود محو شم
فانتزی من:
پلیس جلومو بگیره بعد بپرسه: با خانوم چه نسبتی دارین؟ -_-
منم یه نیگا به دوس دخترم بندازم و بگم: خواهرمه :)
پلیس با شرمساری: اکی شرمنده مزاحم شدیم بای.
آخه بی اعتمادی تا کی تا کجا؟ بایددد به نسل جوان فرصت داده شود :))
فانتزی من اینه که یک هکر قدرتمند بشم بعد به خواست کاربران فورجوک رو هک کنم و به جای فیلش عکس سلنا گومز بزارم،بعد استاد عباس بفهمه غیرتی شه بیاد سراغم با شلوار کردی قدرتمندش بزنتم صدا سگ بدم(اون روزایی که میزدندشو تلافی کنه)بعد یهو جاستین بیبر بیاد کمکم بیفتیم رو سر استاد عباس ک در همون لحظه محمد بیاد پیش عباس و ما هر چی مشت میزنیم بگه محتوای تکراری به استاد عباس نخوره و بدین صورت این دفعه ما قهرمانانه بمیریم و استاد عباس زنده بمونع .
اما من که سایت هک شده فورجوکو داده بودم به دوستم محمد رو از ادمینی برکنار کنه ما رو هم زنده کنه بریم سراغ استادعباس تا خواستیم تلافی کنیم دوباره دکمه ناپدید شدن در افق رو بزنه و ایندفعه کار کنه و بازم زنده بمونع
اما ما هم بریم تو افق استاد عباس رو با فنن میمون مست بکشیم که یهو الهه فورجوک از یونان باستان بیاد استاد عباس رو زنده کنه و در حالی که ما داریم زیر مشت های استاد عباس میمیریم اون خوشگل پسرا که مزاحم دختر همسایه عباس شده بودند(بعدا معلوم شد دختر همسایه نبود)بیان کمکمون ایندفعه دیگه واقعا استاد عباس بمیره
سوال:تکلیف محمد چی شد؟
سوال خوبیه من ادمین شدم واسش بیشتر تلاش کن میزدم اونم از غصه افسرده شه بعدم بره پیش استاد عباس
فانتزی من اینه که بدونم چرا کاربر yourfriend اسمشو اول پستاش ترجمه میکنه؟(:
بابا دیگه اینقدرم انگلیسیمون بد نیست.مثلا school ینی خِنگ(همون اُسکُل خودمون) یا ok ینی اون کی هست؟(او کیِ)
دیدی؟مارو دست کم نگی عزیزم(:
(Your friend) به معنای دوست شما
اغامن امروز تازه تو سایت ثبت نام کردم و تو پوست خود نمیگنجم
پست اولمه دیگه لایکا رو ببرید باااااالاااااا
فانتزی من اینه که یه کویینگزگ آگرا داشته باشم بشینم داخلش با سرعت چهار صد کیلومتر بزنم همه ی ماشینای ديگه رو بندازم تو دره بعد با همون سرعت از جلو پلیس راه رد شم بعد پلیسا بزنن دنبالم ولی ببینن نمیتونن بهم برسن با هلیکوپتر بزنن دلبالم و بعد از 5یا6 ساعت منو گیر بیارن و پاشونو تا آرنج بکنن تو گوشم(ورژن جدید حلق) بعد منو به 66 سال زندان محکوم کنن ماشینم هم بندازن تو دره متلاشیش کنن خودمم بعد از 12 سال به دلیل غذای گندیده خوردن سکته کنم بمیرم متلاشی بشم (حالا غذای گندیده خوردن و سکته خیلی ربط ندارن شما ببخشین)
تو اولین پستم مردم و متلاشی شدم دیگه نمیدونم بقیش قراره چی بشه
خیلی دوستون دارم شماها واقعا آدمای خوبی هستین
خب خب خب... انگار شما خیلی خیلی خیلی از فانتـ------ـزی های من خوشتون اومده! به طوری که لایکای اونا باهم ۵۵ تاست!:|(نگم براتون که هرچی لایکامو بروز رسانی میکنم تغییری نمیکنه!) خب پس میرم سراغ قسمت سوم فانتزی کچتی! :) «آنچـــ____ــه گذشت...»
واااای Darkness! حالا چ کار کنم...؟
«این قسمت: من یا اون....؟» من در حال ترس نمیدونم چه غلطی کنم! یه نگاه میکنم اینطرف یه نگاه میکنم اون طرف...! دارکنس میاد جلو....
من درحالی که نمیتونم نفس بکشم ، میدوم... اون واینمیسه... دنبالم میاد... یهو یه دست اُرکی میاد دستمو میگیره... من دارم میرم تو دود سیاه... ابلفض.... بعـــــد... خودمو توی یه جایی میبینم... سقفش سفیده... من تو قفسم... به زور بلند میشم... سعی میکنم گردنمو بچرخونم... وقتی چرخــ________ـید... مامانو بابامو میبینم که دارن به یه دکتر صحبت میکنند :| به زور دهمنو باز میکنم و به بابام که داره به دکتر نگاه میکنه میگم: چرا من اینجام؟ اونم میگه تو خواب اینقدر حرکات رزمی زدی تو پک و پوز فامیل که اوردنت اینجا : بعد پرسیدم چ طوری؟ اونم گفت تولدت یکی از فامیلامون بوده که گویا من خوابم میره و همهی اون کارای دو قسمت قبلی رو تو خواب انجام دادمبرای همین گفتم میتونم بیام بیرون؟ بابام گفت نه فاملا گفتم حتمی باید آزمایش هاری که میخوام بدم منفی باشه تا اونوقتایی که گاز میگرفتم هاری منتقل نداده باشم
فانتزی من اینه که....
یه شب که با شلوار کردی دارن از کنسرت مایکل جکسون (به من ربطی نداره که مرده)میام یه دفعه لاک پشت های نینجا که دزد شدن جلو روم سبز بشن راف از اون نیزه شو ری گلو بذاره و بگه تلفن همراه بده من بگم ۰۹۱۶..... بعد دانی در افق محو شه مایکل همینجوری که نانچیکو رو مثل نقی تو پایتخت میزنه تو سرش سر به بیابون بذاره اون یکی اداشون سکته کنه و راف هم با حر اون خنجر تو سین فرو کنه من هم که در حال مرگم خنجر از تو سینم در بیارمو تو سینه راف بزنم ولی چون لاک داره ضایع شم و چشام چپ شه زبون از دهن در بیاد و بمیرم در حالی که خون شلوار کردیمو خیس کرده
عه من که آخرش مردم که:-(
يکي از فانتزيام اينه که
با موتور اپاچي مشکي برم دانشگاه^__^
#پست_ویژه_برگشت_:)
خب , خب , خب... میریم واسه قسمت دوم فانتزی کشتی...:)
من در حالی که دارم از در میام ، (و همه هم دارن تشویقم میکنن) خبر دار میشم که سرین (خطر اسپویل داستان هابیت!!!!!) تو قسمت آخر سه گانه هابیت مرده! پس من سریع زنگ میزنم رفیقم و اون با یه پیکان بار اسپورت میاد جلو سالن بوغ میزنه ، منم سریع میام میزنم تو گوشش(!) میگم: الگو هاتو تکون بده راه بیفتیم! اونم با سیبیل چخماغی نیگام میکنه و میگه: این الگو ها یادگار مادر اَزیزم هست! و شروع میکنه گریه کردن! ولی بعد مثل یه مرد واقعی(نه مثل یه مردی که الگو داره) میگه برو بشین اون پشت! منم میرم ولی درگیر حاشیه میشم و در حین حرکت ، به یکی امضا میدم و اون غش میکنه! منم میزنم به ماشین که یعنی راه بیفتیم! اونم گازو میده و میره. میرسیم خونه و من میزنم هابیت دانلود شه، ولی دستم میخوره به (دانلود همه) و همه هابیتارو با ۱۰ گیگابایت حجم دانلود میکنم و میشینم همه رو میبینم ولی اینترنت تموم شده و من نمیتونم چک کنم ببینم هوادارم بعد از ۶ ساعت وقفه هنوز اونجا هستن یا نه! برای همین تا اون (خطر اسپویل داستان قسمت آخر هابیت!!!) صحنهی معروف که سورین آزوگو میکشه میبینم و سریع میرم تو سالن ولی میبینم هیچ کس اونجا نیست و اشک از پا دراز تر برمیگردم و وقتی که میخوام برم تو افق محو شم یهو Darkness میپره جلوم ...
(ادامه داااارررد!!!!)
یکی از فانتزی های طولانی من اینه که...
(خیلی هم طولانی نیست :)
یه روز من تصمیم بگیرم برم مسابقات کشتی... حریفم هم سرین ارباب حلقه ها باشه. من میام تو سالن و داد میزنم آررررررره اوووه yess... بعد در حالی که دارم داد میزنم سرین میاد تو و همه ساکت میشن...
منو اون تو چشم هم نگاه میکنیم و آهنگ دیریدین دین دین دین دیریدیرین دین دین دین... پخش میشه... و مسابقه شروع میشه. در حرکت اول سرین منو مثل سگ میزنه... ولی من د حالی که دارم دماغ خونیمو (با یکمی مخاط) پاک میکنم داد میزنم: م...من ا...دامه مـ...ـیدم تا..وقتی حـ..رف هسـ...ـت آتش فشا..نو نمیشـ...ـه بـ..ا برف بست!! بعد دستمو میگیرم جلو دماغ تمیزم و میگه هیییس!!! (در همین حین صحنه آهسته میشه و آهنگ سوسماس پخش میشه...) من یه مشت سنگین میزنم تو دماغ سرین و مثل مورتال کمبت میـره طبقه بالا و من برنده میشم...
بعد میان ازم سوال میپرسن که راز موفقیتت چیه؟ من میگم مرصی از یاس که با آهنگش به من امید داد!!
بعد همه میگن طبیعیه که یاس بهت امید بده!
این فانتزی تموم شد ولی منتظر مسابقه بعدی باشید
یکی از فانتزیام اینه که تو یه مجلس شلوغ فامیلی خییلی حساس بگ...و..زم کسی نفهمه بوشو هم بندازم گردن یکی دیگه(⌒_⌒)
چه فانتزی ازین بهتر و والاتر
که یکم پول بیاد تو این جیب کپک زده مون؟
فانتزی من اینه که بجای هر 200 لایک یه امتیاز،بیان بگن هر 10 لایک یه امتیاز،یعنی میشه عایا؟:)
آخرین مطالب طنز















فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 22326
کل بازدید: 483977068