دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  227727

کیا یادشونه.... کارت بازی ,آقای گل, فوتبال, تیله بازی, هفت سنگ,
هی روزگار ماهم دلمون خوش بودا بااین بازی ها ولی الان چی یه گودزیلا میبینی که سرش عین میممون همش تو گوشی و تبلت :|

  227725

بابام میگفت یه بار سر کلاس موقع پرسش معلم هول شدم گفتم:
اولین هورمون جهان در سال1971 دریک کنفرانس علمی در آمریکا "ترشح شد"
:/

  227698

بعضیا میان کلاس بزارن کل زبان انگلیسی رو میبرن زیر سوال!
رو مانتو ی دوستم(که معرف حضورتون در پست های قبلی هست) یه پاکت آبمیوه خالی کردم(کرم دارم دیگه!)اومده مگه:
-وای آنی فرممو کثیف کردی!
من-چیتو؟
-آنی فرممو.
من-عزیزم اونی که میخوای بگی یونی فرمه خودتو نکش!

حالا بعضیا سریع قبول میکنن اشتباه گفتن این اومده میگه:
-آنی فرم هم میگن.
حالا چون من میدونستم سخت ترین کار دنیا بحث کردن با اینه دیگه بحثو باز نکردم ولی
اگه به یونی فرم بگن آنی فرم مثه اینه که به یونی ور سیتی بگن آنی ور
سیتی!

خدا وکیلی بعضیا با چه اعتماد به نفسی میان انگلیسی صحبت کنن!


امضا:خانم دکتر مملکت

  227692

عاقا ما یه بار داشتیم سرکلاس با مدادمون ور میرفتیم که یه دفعه از دستم ول شد رفت و رفت و رفت مستقیم خورد تو باسن معلم هیچی دیگه به خیر و خوشی تمام شد فقط من یه صفر و دوتاچک و یه لگد و یه پسی خوردم.....

  227685

سر کلاس بودیم معلم جغرافی میخواست درس بپرسه بچه هارو صدا کرد برن وسط کلاس. رفتم ردیف وسط نشستم به یکی از این خنگا کلاس گفتم به من نگا کن بت جوابارو میرسونم.معلم پرسید دلیل کم شدن جمعیت و زیاد شدن مرگومیر؟سریع بهش گفتم: ازدواج! اونم مثل اسکلا سریع گفت ازدواج...هیچی دیگه معلمم بیرونش کرد تا بفهمه دلیل ازواج چیه :)

  227674

یه سری داشتم با یه دختره حرف میزدم گفتم شما از چی خوشتون میاد؟
گفت : بوی خاک مرطوب .
هنوز که هنوزه وقتی تف می کنم رو زمین یاد اون میفتم :D

  227672

قديما يه گوشيايي بود که تاريخچه اينترنتشون پاک نميشد...
اينا رو نه ميشد فروخت...نه ميشد به کسي بدي...
فقط بايد مينداختيش تو کوره.-. همين

  227622

دوران دانشجویی یه استادی داشتیم خیلییییییییییییییییییییی پایه یه روز امد سرکلاس شروع کرد به درس دادن
پنجره کلاسش باز میشد رو به کوههای بیرون چون اوایل بهار بود کل تپه ها و دامنه کوهها پرشقایق بود منم که عشق طبیعت (بز درونمه دیگه) زل زده بودم بیرون یهو یه صورت جلو روم ظاهر شد جوریی ترسیدم چسبیدم به سقف
من 0-0 خووو استاد سکته کردم ماژیک پرت کنید این حرکتها چیه اخه؟
استادم:دیدم بدجور غرق فکر خیالی گفتم نکنه خیالاتت خاک برسری باشه گفتم بترسونمت حالت سرجاش بیاد
من:فعلا که جونم در رفته
استاد: حالا تصوراتت هندی بود یا امریکایی؟
من 0-0
پچه ها:)
من: نخیرم داشتم فکر میکردم حیف این هوا نیست ما بشینیم سرکلاس
استاد: خب چون دلت میخواد تعطیل بزنید به دشت و طبیعت
هرجا هست سلامت باشه که انقدر هوای دل دانشجو جمالت داشت

  227617

بابام میگفت خدابیامرز عموش بچه یازدهمش که بدنیا اومد واسه بچه دار نشدن هیچ فکری به ذهنش نرسید طلاق گرفت :|

  227614

صبح شارژ گوشیم تموم شده بود میخواستم زنگ بزنم دوسپسرم بیاد دنبالم گوشی یدختره رو گرفتم زنگ بزنم شماره رو گرفتم دیدم ذخیره شده عشقم!!
قیافه من o_O
قیافه ی دختره :/

  227596

عاقا چند هفته ای که سریال دختر امپراطور که میزارن(کره ایه) انگار چی میرم تو فکر قسمت بعدش که چی میشه یعنی خدا شاهده اگر همچین تفکری رو داخل دروس داشتم الان دیگه ده تا مدرک و شغل داشتم یعنی فکرم در حدی بود که صبح وقتی بیدار میشدم،شب که میخواستم بخوابم،داخل دستشویی،وسط امتحانات نوبت اول و ... داخل فکر بودم

من=-O
دختر امپراطور:O
تفکر:-)
دروس:-(

  227577

خدا هیچکس را اینجوری ضایع نکنه صلوات
دخترا درک میکنن و میفهمن چی میگم
آقا ما تازه اسکیت خریده بودیم رفتیم داخل کوچه چون مهارت نداشتم شبا میرفتم همراه مامانم القضا اصل ماجرا رو بشنوید
همین امشب رفتیم داخل کوچه آسفالت کوچه هم داغون چند بار به خوبی تموم شد ولی آخرش افتادم زمین مامانم گفت خاک تو سر عقب افتادت آبرومو بردی به غیر از این که فهمیدم سر راهیم پشت سرمو نگاه کردم دیدم پسر جوون همسایه که سال به سال نیست داخل ماشینه و چون هوا تاریک بود عکس العملشو ندیدم حالا منتظر موندم بره تا بریم داخل خونه خونشونم دقیقا کنار خونمونه حالا مگه میرفت؟ آخرش خدا خیرش بده رفت آخر کوچه ایستاد تا بریم بعدش برگشت

دخترا بیاید با هم سینه بزنیم دستمال کاغذی تموم شد از بس اشک ریختیم وای درد بزرگیه خدا نصیب هیچکس نکنه

  227513

بیشتر وقت ها وقتی تلفن خونمون زنگ میخوره دوستام هستن به همین دلیل هر وقت تلفن خونه زنگ میزنه بابام میگه برو جواب بده باهات کار دارن یک روز وقتی داشتم ناهار میخوردم زنگ زد بابام که گفت برو جواب بده با هزار زحمت خودمو کشیدم پای تلفن که دیدم با پدر گرامی کار دارن گفتم بابا باهات کار دارن بیا جواب بده وقتی داشت میومد با یک حالت مغرورانه گفتم بابا دیدی این دفعه با تو کار داشتن؟حال داد ولی بماند که تا سه شب گرسنه و تشنه داخل حموم بودم
بابام):!!!!!!
من:))))))
گرسنگی:))))))))
و دوباره من:(((((((

  227508

*یه دفعه رفتم خونمون دیدم چراغ خاموشه فکر کردم کسی نیست یه دل سیر هوا خالی کردم بعد یه برق روشن شد شونصد نفر ریختن سرم تولدت مبارک میخواستم جرشون بدم ولی شرم وحیا نذاشت ...
خوب بیشعورا از اول میگفتین هستین اینجا رو بمبارون نمی کردم...
*یه بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن وسط دعوا یهو یارو نشست هر هر خندید گفتم چرا میخندی گفت مشت میزنی چرا مث این هندیا صداشم درمیاری هیچی دیگه با هم صلح کردیم

  227491

یک روز که عربی داشتیم معلم عربی ما تنبل بود در حدی که میز خودشو که میخواست هل بده جلو به یک دانش آموز می گفت حالا یک روز داشتیم سرکلاس نقاشی از صورتش می کشیدم (من وقتی که دارم نقاشی میکنم خیلی تمرکز می کنم) حالا هی داشته میگفته خانم بووووووق بخونید دیده داشتم نقاشی میکشیدم نمیدونم چجوری زحمت کشیده بود اومد بالای میزم و..دیگه این جا هارو نخونید اشکتون در میاد. (حالا این معلمه روز روزش درس نمیده دو نفر از دانش آموزان همیشه درس میدن من موندم چجوری همون موقع اومد بالای سرم)
مدیونید اگر فکر کنید همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد
معلم0o
من:((((((
دوستانم:)))))))