کیا یادشونه.... کارت بازی ,آقای گل, فوتبال, تیله بازی, هفت سنگ,
هی روزگار ماهم دلمون خوش بودا بااین بازی ها ولی الان چی یه گودزیلا میبینی که سرش عین میممون همش تو گوشی و تبلت :|
خاطرات خنده دار
بابام میگفت یه بار سر کلاس موقع پرسش معلم هول شدم گفتم:
اولین هورمون جهان در سال1971 دریک کنفرانس علمی در آمریکا "ترشح شد"
:/
بعضیا میان کلاس بزارن کل زبان انگلیسی رو میبرن زیر سوال!
رو مانتو ی دوستم(که معرف حضورتون در پست های قبلی هست) یه پاکت آبمیوه خالی کردم(کرم دارم دیگه!)اومده مگه:
-وای آنی فرممو کثیف کردی!
من-چیتو؟
-آنی فرممو.
من-عزیزم اونی که میخوای بگی یونی فرمه خودتو نکش!
حالا بعضیا سریع قبول میکنن اشتباه گفتن این اومده میگه:
-آنی فرم هم میگن.
حالا چون من میدونستم سخت ترین کار دنیا بحث کردن با اینه دیگه بحثو باز نکردم ولی
اگه به یونی فرم بگن آنی فرم مثه اینه که به یونی ور سیتی بگن آنی ور
سیتی!
خدا وکیلی بعضیا با چه اعتماد به نفسی میان انگلیسی صحبت کنن!
امضا:خانم دکتر مملکت
عاقا ما یه بار داشتیم سرکلاس با مدادمون ور میرفتیم که یه دفعه از دستم ول شد رفت و رفت و رفت مستقیم خورد تو باسن معلم هیچی دیگه به خیر و خوشی تمام شد فقط من یه صفر و دوتاچک و یه لگد و یه پسی خوردم.....
سر کلاس بودیم معلم جغرافی میخواست درس بپرسه بچه هارو صدا کرد برن وسط کلاس. رفتم ردیف وسط نشستم به یکی از این خنگا کلاس گفتم به من نگا کن بت جوابارو میرسونم.معلم پرسید دلیل کم شدن جمعیت و زیاد شدن مرگومیر؟سریع بهش گفتم: ازدواج! اونم مثل اسکلا سریع گفت ازدواج...هیچی دیگه معلمم بیرونش کرد تا بفهمه دلیل ازواج چیه :)
یه سری داشتم با یه دختره حرف میزدم گفتم شما از چی خوشتون میاد؟
گفت : بوی خاک مرطوب .
هنوز که هنوزه وقتی تف می کنم رو زمین یاد اون میفتم :D
قديما يه گوشيايي بود که تاريخچه اينترنتشون پاک نميشد...
اينا رو نه ميشد فروخت...نه ميشد به کسي بدي...
فقط بايد مينداختيش تو کوره.-. همين
دوران دانشجویی یه استادی داشتیم خیلییییییییییییییییییییی پایه یه روز امد سرکلاس شروع کرد به درس دادن
پنجره کلاسش باز میشد رو به کوههای بیرون چون اوایل بهار بود کل تپه ها و دامنه کوهها پرشقایق بود منم که عشق طبیعت (بز درونمه دیگه) زل زده بودم بیرون یهو یه صورت جلو روم ظاهر شد جوریی ترسیدم چسبیدم به سقف
من 0-0 خووو استاد سکته کردم ماژیک پرت کنید این حرکتها چیه اخه؟
استادم:دیدم بدجور غرق فکر خیالی گفتم نکنه خیالاتت خاک برسری باشه گفتم بترسونمت حالت سرجاش بیاد
من:فعلا که جونم در رفته
استاد: حالا تصوراتت هندی بود یا امریکایی؟
من 0-0
پچه ها:)
من: نخیرم داشتم فکر میکردم حیف این هوا نیست ما بشینیم سرکلاس
استاد: خب چون دلت میخواد تعطیل بزنید به دشت و طبیعت
هرجا هست سلامت باشه که انقدر هوای دل دانشجو جمالت داشت
بابام میگفت خدابیامرز عموش بچه یازدهمش که بدنیا اومد واسه بچه دار نشدن هیچ فکری به ذهنش نرسید طلاق گرفت :|
صبح شارژ گوشیم تموم شده بود میخواستم زنگ بزنم دوسپسرم بیاد دنبالم گوشی یدختره رو گرفتم زنگ بزنم شماره رو گرفتم دیدم ذخیره شده عشقم!!
قیافه من o_O
قیافه ی دختره :/
عاقا چند هفته ای که سریال دختر امپراطور که میزارن(کره ایه) انگار چی میرم تو فکر قسمت بعدش که چی میشه یعنی خدا شاهده اگر همچین تفکری رو داخل دروس داشتم الان دیگه ده تا مدرک و شغل داشتم یعنی فکرم در حدی بود که صبح وقتی بیدار میشدم،شب که میخواستم بخوابم،داخل دستشویی،وسط امتحانات نوبت اول و ... داخل فکر بودم
من=-O
دختر امپراطور:O
تفکر:-)
دروس:-(
خدا هیچکس را اینجوری ضایع نکنه صلوات
دخترا درک میکنن و میفهمن چی میگم
آقا ما تازه اسکیت خریده بودیم رفتیم داخل کوچه چون مهارت نداشتم شبا میرفتم همراه مامانم القضا اصل ماجرا رو بشنوید
همین امشب رفتیم داخل کوچه آسفالت کوچه هم داغون چند بار به خوبی تموم شد ولی آخرش افتادم زمین مامانم گفت خاک تو سر عقب افتادت آبرومو بردی به غیر از این که فهمیدم سر راهیم پشت سرمو نگاه کردم دیدم پسر جوون همسایه که سال به سال نیست داخل ماشینه و چون هوا تاریک بود عکس العملشو ندیدم حالا منتظر موندم بره تا بریم داخل خونه خونشونم دقیقا کنار خونمونه حالا مگه میرفت؟ آخرش خدا خیرش بده رفت آخر کوچه ایستاد تا بریم بعدش برگشت
دخترا بیاید با هم سینه بزنیم دستمال کاغذی تموم شد از بس اشک ریختیم وای درد بزرگیه خدا نصیب هیچکس نکنه
بیشتر وقت ها وقتی تلفن خونمون زنگ میخوره دوستام هستن به همین دلیل هر وقت تلفن خونه زنگ میزنه بابام میگه برو جواب بده باهات کار دارن یک روز وقتی داشتم ناهار میخوردم زنگ زد بابام که گفت برو جواب بده با هزار زحمت خودمو کشیدم پای تلفن که دیدم با پدر گرامی کار دارن گفتم بابا باهات کار دارن بیا جواب بده وقتی داشت میومد با یک حالت مغرورانه گفتم بابا دیدی این دفعه با تو کار داشتن؟حال داد ولی بماند که تا سه شب گرسنه و تشنه داخل حموم بودم
بابام):!!!!!!
من:))))))
گرسنگی:))))))))
و دوباره من:(((((((
*یه دفعه رفتم خونمون دیدم چراغ خاموشه فکر کردم کسی نیست یه دل سیر هوا خالی کردم بعد یه برق روشن شد شونصد نفر ریختن سرم تولدت مبارک میخواستم جرشون بدم ولی شرم وحیا نذاشت ...
خوب بیشعورا از اول میگفتین هستین اینجا رو بمبارون نمی کردم...
*یه بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن وسط دعوا یهو یارو نشست هر هر خندید گفتم چرا میخندی گفت مشت میزنی چرا مث این هندیا صداشم درمیاری هیچی دیگه با هم صلح کردیم
یک روز که عربی داشتیم معلم عربی ما تنبل بود در حدی که میز خودشو که میخواست هل بده جلو به یک دانش آموز می گفت حالا یک روز داشتیم سرکلاس نقاشی از صورتش می کشیدم (من وقتی که دارم نقاشی میکنم خیلی تمرکز می کنم) حالا هی داشته میگفته خانم بووووووق بخونید دیده داشتم نقاشی میکشیدم نمیدونم چجوری زحمت کشیده بود اومد بالای میزم و..دیگه این جا هارو نخونید اشکتون در میاد. (حالا این معلمه روز روزش درس نمیده دو نفر از دانش آموزان همیشه درس میدن من موندم چجوری همون موقع اومد بالای سرم)
مدیونید اگر فکر کنید همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد
معلم0o
من:((((((
دوستانم:)))))))
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 24887
کل بازدید: 512317141