دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 227508

تاریخ انتشار : دي 1395

*یه دفعه رفتم خونمون دیدم چراغ خاموشه فکر کردم کسی نیست یه دل سیر هوا خالی کردم بعد یه برق روشن شد شونصد نفر ریختن سرم تولدت مبارک میخواستم جرشون بدم ولی شرم وحیا نذاشت ...
خوب بیشعورا از اول میگفتین هستین اینجا رو بمبارون نمی کردم...
*یه بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن وسط دعوا یهو یارو نشست هر هر خندید گفتم چرا میخندی گفت مشت میزنی چرا مث این هندیا صداشم درمیاری هیچی دیگه با هم صلح کردیم