دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  231181

پیام یکی از دوستانو خوندم درباره عطر و اینکه یکی شیفته عطرت شه یادم به این خاطره م افتاد :

توواحد کنار۱دختره ک با دوستاش بود نشستم دختره یکم بو کشید اول بعدگوشیشو درآورد (خیلی مثلا نامحسوس)
تو پیاماش نوشت فاطی عطراین دختره چه خوش بوعه
من روم نمیشه اسمشو ازش بپرس

منم گوشیمو درآوردم (خیلی مثلا نامحسوس تر) نوشتم اسمش ..... ست
ازاین به بعد سعی کن روپای خودت واستی دخترم:)

دختره که توگوشیش نوشت ممنون ولی میدونم من موجودیم ک باعث شد بفهمیم آبروریزی هم انواع واقسام داره:))

چشات چرا توگوشی مردمه عاخه بیفرهنگ:/

زهرا ام کهـ:)
❤650❤

  231180

دیروز تو کلاس کاغذ رو کوچیک گلوله میکردیم میزاشتیم تو لوله خود کار فوت میکردیم . البته اکثر اوغات کاغذ رو اب دهنی میکردیم . من اومدم فوت کنم کله دوستم جاخالی داد رفت چسبید تو کله کچل معلممون خودشم اب دهنی یه نگاه به بچه های کلاس انداخت دید من دارم کل میزارو گاز میزنم فهمید کار من بود چشتون روز بد نبینه 4تا شیلنگ اومد تو کلم که نگو..........

  231156

من رشتم تجربیه( میخوام اگه خدا بخواد خانم دکتر شم!) فقط کافیه یکی تو خونه دستش زخم بشه با تمام توانم خودمو میرسونم بهش با ژست دکترا میگم چیزی نیست عزیزم یه زخم سطحی و موضعیه بعدشم یه چسب زخم میزنم روش و 5000 تومن ازش میگیرم و میرم!!!!
خودم یه تنه بابامو ورشکست کردم!
بابام که از سرکار میاد میدوم دستاشو چک میکنم زخمی چیزی نشده باشه تو محل کارش!
بابامم برمیگرده میگه:بدو برو پدرسوخته پول ندارم!

^_^ شما هم بیاین...پول ویزیت نمیگیرم!

  231121

دیروز رفتم کچل کردم
تو خیابون دخترها یه جوری نگام میکردن نزدیکشون که میشدم فرار میکردن





فک کنم با یک کچل دیگه اشتباه گرفتن!!!
نگید کدوم کچل که ناراحت میشم :)

  231113

مامانم یه عکس از تلگرام نشون داده میگه:
-تا حالا چال زانو دیده بودین؟
بابا و دادام کلی به عجبا و این چیزا افتادن من از اونور در کمال اعتماد به سقف گفتم:

من چال رو شکمم دیدم چال رو زانو که سهله!!!



امضا:خانوم دکتر مملکت82

  231104

۱۰سالم بود توخونه تنها بودم یهو تلفن زنگ خورد

- الو بفرمایین

+ سلام زهرا جون مامان هس؟

- نه نیستن

+ باشه پس تا اومد بگو من زنگ زدم خدافظ

- باوشه خدافظ

همینکه قطع کردم متوجه شدم خووو من نشناختم که بعد بگم کی زنگ زده
نشستم کلی گریه کردم :دی

نبوغ از که آموختی؟ از زهرای خنگ:)

زهرا ام کهـ:)
❤650❤

  231076

ما یه چند سال شمال زندگی میکردیم،بغل ویلامون یه ویلا دیگه بود به دختر هم سن من داشتن دوست بودیم،رفته بودم خونشون نهار مونده بودم،بعد داشتم تعریف میکردم براشون اره با دخترخاله هام رفتیم شهر بازی خیلی حال داد،،،،مامانش گفت چی داد گفتم حال داد،گفت حال داد لات ها میگن منو از خونشون بیرون کردن تا چند روز در خونشون رو میزدم گریه میکردم دختره میگفت مامانم نمیزاره بیای تو


بعد این دختره بعضی وقتاها میومد ویلای ما،یه بار اون نهار اومد،سوسیس بندری داشتیم نشست با خامه صبحانه خورد:(

  231072

چندروز پيش جشن تولد يكي از دوستام بود
واي يه دختري بود از اون از دماغ فيل افتاده ها
خلاصه أعصاب همرو خورد كرده بود
رفتم پيشش نشستم گفتم عزيزم بينيت رو پيش كي عمل كردي؟!
واي از خوشحالي داشت ميتركيد هي نيم رخ تمام رخ ميشد!گفت اخه ٦ ماهه نوبت ميده هـا خيلي كارش خوبه
منم گفتم عب نداره فقط اسمشو بگو كه يبار من نرم پيشش اخه ببين چيكار كرده باهات نيم رخ شو!
واي اخه بيين اين چيه؟!
بقيه بشقاباي كيك شونم داشتن ميخوردن يني!!!
بعله بايد ادب ميشد
ولي بيشعور كادوشم نداد و قهر كرد رفت!!!

  231064

يكى از آشناهامون بچه دار نميشدن تا چند سال،بعد از چند سال و كلى دكتر و دوا درمون،بالاخره بچه دار شدن
الان كه زايمان كرده خانومه
بيچاره افسردگي بعد از زايمان گرفته ميگه من اين بچرو نميخوام!!!!
يعني فاميلاش كردنش تو گوني كه ادم بشه!!!!

  231062

نکته مهم:گودزیلا خودتی
********kiana***********

سر امتحان ریاضی بودیم بعد یکی از بچه ها تو یه سوال مونده بود از معلممون پرسید،بعد معلممون گفت خب وقتی فلان میکنیم باید چیکار کنیم؟منم حواسم نبود فکر کردم داره سوال درسی میپرسه اومدم خودشیرینی کنم گفتم تقسیم میکنیم تقسیم میکنم،با یه لبخند گنده هم نگاهش کردم:)
بعد دیدم داره مثل خوناشاما منو نگاه میکنه،خیلی مودبانه سرم رو زیر انداختم برگم رو دادم رفتم بیرون




پارسال هم اولای سال بود،توی مهر بودیم،منم خیلی خوشحال سرم رو کرده بودم توی میزم داشتم یه چیزی مینوشتم
یکی از بچه ها به خانوممون گفت مگه میشه؟؟؟،منم خیلی خوشحال حواسم نبود گفتم مگه داااااریم؟
معلممون اینجوری شد-_-

اهان یه چیز دیگه هم مونده تو دلم الان یادم افتاد خخخ
دوستم اسمش پارمینه،توی بازی کلش اف کلنز اسمش رو نوشته بود پارمین بعد کیبوردش نوشته بود پارکینگ،دوستم تا یه مدت چت نمیکرد

  231055

آقا من۱۴ سالم بود میخاسم برم کلاس گیتار

حالا منه معصوم مظلوم تصورم از موزیسینا این بود که همشون ازین پیرهن سفیدا که فقط پایین یقش چندتادکمه چوبی داره میپوشن
موهاشون بلنده
ازون کلاه کجا میذارن و اینجور چیزا

جلسه اول رفتم در کلاسو باز کردم استاد بالبخند خیره شد بم ک بگه بیاتو
کلا تیپش و چهرش با تصوراتم فرق داشت
کم کم صورتم جمع شد
برگشتم سمت منشی آموزشگا گفتم :

اییی اینه؟

خودم بعد چندلحظه @__@
هنرجوی توکلاس !__!
استاد ×_×

هییییی استاد ببقشید جوونی کردم
زهرا ام کهـ:)
‌❤650❤

  231052

از اول ترم قفلی زدم روی یک مانتوی ساده دارم هر روز اونو میپوشم، امروز آموزش منو خواسته مدیر گروهمون میگه :دخترم کم و کسری داری به ما بگو ما وام بدون بهره میدیما‌*_*
میگم چرا:^_^
میکه :بکش بیرون از این مانتو به خدا مدل های دیگه ام تو بازار هست^_^اساتید و دانشجوها اعتراض کردن^_^ یک مانتو ناقابل هم برات گرفتن^_^
فردا هم میخوام به امید خدا باهمون مانتو ی ساده خودم برم من تا نپوسه ، تموم نشه ،ولش نمیکنم^_^
دخترما زن زندگی^_^

  231045

به جون خودم تا چند وقت پیش همش ناراحت بودم که چرا وقتی به دنیا اومدم مامانم فکر میکرد کورم





دیروز که فهمیدم یکی از بچه ها تو شیکم مامانش آبله مرعون گرفته و مامانش رفته تو کما،بعد قرار بود ناقص هم به دنیا بیاد ها،یه کی هم وقتی به دنیا اومد بیمارستان آتیش گرفت،یعنی با فهمیدن این موضوع الان من خوشحال ترین آدم روی زمینم

  231041

آقو ما میخواستیم بریم مهمونی،قرار شد پدر گرامی بیاد دنبال من و مامانم.
بابام زنگ آیفون رو زد (دقت کنید زنگ «آیفون»)،مامانم برداشت.
بابام:«کجایید؟»
:|
آخه پدر من غیر خونه جای دیگه هم میتونستیم باشیم؟!
حالا اون هیچی،... مامانم درکمال اعتماد به نفس گفت:«تو آسانسوریم داریم میایم.»
من:|
بابام:/
مامانم(^_^)

  231021

این شما و این دست گلی که به اب دادم
ساعت6 بود ومن همچنان خواب بودم وصدای تلفن بلند شد وکسی جواب نداد و من مجبور شدم جواب بدم پشت تلفن دوست مامانم خانوم دکتر بود ومامانمم همش پیشش تعریف منو میکرد واز با ادبی من میگفت
وقتی تلفنو برداشتم یه خرده پیام عصبی دیر به مغزم رسید وگفتم
-ها ؟کیه ؟چی میخوای؟
- سلام نازلی جان خوبی ؟ مامان خوبه؟
-خو
-دیگه چه خبر ؟
-مامان بیا ببین این کیه هی سین جیم میکنه؟
اقا چشتون روز بد نبینه مامانم وقتی قطع کرد با دمپایی اومد سراغم ومن شب فهمیدم چه دست گلی به اب دادم.....))):
خو چیکار کنم خواب سرم بود>>>>((_)))