دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  37536

اغا ما کلاس دوم راهنمایی بودیم یه روز که زنگ اخر حرفه و فن داشتم همه کسل و خسته
به پیشنهاد من رفتم کل مدرسه رو زیر ورو کردیم یه صندلی که پایش شکسته بود اوردیم سر کلاس گذاشتم بجای صندلی معلم
معلم اومد سر کلاس نشت رو صندلی بیچاره پهن شد سر زمین خودشم هیچی نگفت خندید ولی بچه ها همه داشتم میز میجوییدن
به جان خودم حدود دو هفته بعد همین بلا سر عموی خودم که تو همون مدرسه معلم بود افتاد
پیام اخلاقی:هیچگاه معلم را اذیت نکنید

  37535

نشسته بودیم تو یه مهموني ؛ وسط جمع
يه بچه دهه هشتادي اومده ميگه: هرچي ميگم آخرش (ز) بزار و بگو...
_سلامز
_سلامز
_خوبيز؟
_خيلي ممنونز!
_يه چيزي بگم؟
_بگو...
من :|
بچه هاي دهه هشتادي:@
مهمونا:-D
زبان برره اي:$
آخه اينا بچه آدمن يا بچه گودزيلا؟

  37534

سلام اولین پستمو میزارم
حدود 6 ماه پیش بود من و داییم (مجرده) با ماشین رفتیم بیرون حدود 10 کیلو متر خارج شهر داییم زد کنار گفت بیا چند تا عکس بگیریم داشتیم عکس میگرفیم بعد چن دیقه یه ماشی کنارمو وایساد دو تا دختر پیاده شدن
دختر:اقا ببخشید از ماشین سر در میارین؟
داییم:شانس اوردین چون من 4 سال تو مکانیکی کار کردم
من:اخه کی کار کردی چرا دروغ میگی؟
داییم:خفه شو
دختر:چه خوب شد میشه یه نگا بندازین به ماشین حدوند 5 کیلو متره ریپ میزنه
داییم رفت کاپوتو زد بالا به دخترا گفت شما بشینین تو ماشین حدود ده دیقه ور رفتن با ماشین دحتر گفت اقا چی شد ؟خوب نمیشه؟
داییم چند قدم از ماشین دور شد گفت :این که 206 اه من فک کردم پرایده من تو پراید واردم
اغا منو میگی داشتو هلیکوپتر میزدم وسط جاده. دختره هم هرچی از دهنش درومد گفت
بعد خواست بره هول شد زد دنده عقب چند متر رفت گفت دیدی چیکار کردی من که دیگه از خنده حرکتم از هلیکوپتر تبدیل شه به هواپیما رفتم رو هوا دخترا هم له له رفتن

  37533

آغا دیروز بابچه های رشته علوم آزمایشگاهی ((آره میخاستم بگم علوم پزشکی درس میخونم))سرکلاس اندیشه های اسلامی بودیم استاده هم همیشه نصف کلاسش به احکام ومسایل شرعی میگذره از اون کلاسای باحاله که فقط میخندیم یکی از این پسرای پارازیت انداز گفت استاد من یه سوالی دارم 3ساله درگیرشم(بی مزگی میگفت):میدونید که ادرار انسان نجسه و گرم هم هست. توزمستون وقتی ما ادرار میکنیم چون سنگ توالت خیلی سرده(((حالا این کلاس هیچ وقت اینقدر ساکت نبودا همه داشتن بادقت گوش میدادن)) وادرار ما گرمه وقتی ادرار ما می ریزه روی این سنگ به خاطر اختلاف دمای زیاد .ادرار یهو تبخیر میشه میخاستم بدونم این بخارش هم نجسه؟؟اگه بره تو دهان چی میشه؟؟؟
(همه حواسا جمع که استاد چی میگه)
استاد گفت: نه جانم بخور که پاکه پاکه حتی میتونی به عنوان بخار ابگرم ازش استفاده کنی.
یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی کلاس رفت رو هوا پسره جلو این همه دخترشانس اورد سکته نکرد.

  37524

بعد عمری اومدی مکار فرهنگی کنیم به پسرخالمون شعر یاد بدیم
میگم یه توپ دارم قلقلیه
میگه توش؟ (کوش؟)

  37522

اين داداش دوقلوها هستن تو فوتباليستا.يادمه با آفاداداشم خيلي سعي ميكرديم ازتكنيكشون واسه گل زدن استفاده كنيم نميشد فقط شصت پامون ميرفت تو چش وچال همديگه.يه بارم خواستيم موهاي خواهرمو عين جودي آبت ببافيم كچل شد بيچاره.

  37510

ما دهه شصتیا نهایت خلافمون تو بچگی تف کردن تو چایی بود.میترسم از نهایت خلاف دهه هشتادیا

  37505

بچه که بودم بابام یه بقالی داشت شبا که میخوابیدیم درش که تو پارکینگ بود رو قفل میکردیم، من صبح پا میشدم خیلی شیک و مرتب میرفتم درو باز میکردم (همه خواب بودن) یه کلوچه ... یه آب میوه ... چندتا آب نبات ... چندتا شکلات ... پفک ... اسمارتیز و خلاصه از هرچی که میدیدم برمیداشتم و میرفتم تو یه اتاقی که مثل انباری بود میخوردم. آشغالاشم میریختم همونجا
چشمتون روز بد نبینه یه روز بابام فهمید از بیرون اومدم برم خونه بهم این خبر تلخو گفتن
خنده دارش اینجاست که منم رفتم یه لباس قدیمی پیدا کردم وپوشیدم که میخوام از جلو بابام رد شم منو نشناسه :دی
ولی اگه فکر میکنید من کتک خوردم و اون همه خوراکی از دماغم اومد بیرون سخت در اشتباهید
فقط نمیدونم چرا تا چندروز بدنم درد میکرد

  37499

هههههههيييييييي
عاقا
تو خونه قديميمون وسط اتاق يه ستون آهني داشتيم هر موقع!!!شيطوني ميكردم و مامانم با قاشق داغ و فلفل و دمپايي و جارو از اين قبيل سلاحها مي افتاد دنبالم مثل.....(در جاي خالي كلمه مناسب بگذاريد)
از اين ستون ميرفتم بالا
مامان:بيااااااااا پاييييين
من:نوووووووچ
مامان: بيا باهات كاري ندارم
من:عمرا
آآآآآآآآخ(دمپايي بود)

  37491

يك روز خواهرم واسه شوهرش كيك درست كرده بود وقتي شوهرش اومد خونه بهش گفت برات سورپرايز دارم شوهرش گفت جانداره؟
خواهرم گفت نه.
تو جيب جا ميشه؟
خواهرم:نه.
بعد من يهو گفتم اگه تو جيب جا نميشه پس حتما كيكه.
البته فكر نكنيد به خوبي و خوشي گذشت فقط در اين حد بگم كه روحم شاد و يادم گرامي باد.

  37486

کیا یادشونه اولیا شلخته دومیا پا تخته سومیا رییسا چهارمیا پلیسا پنجمیها کلفتا یکی میزنی میافتند حالا دیروز خواهرم دوم دبستان اومده ورژن جدیدشو خوانده تاپنجم که همونه از اول راهنمایی میشه اول راهنمایی تو لوله ی بخاری دوم راهنمایی دنبال بچه داری سوم راهنمایی دنبال خواستگاری در ضمن من کاربر قدیمیم ولی تنبل بودم حال ارسال نداشتم فقط میخوندم

  37463

يكي از تفريحات سالم مون تو دوران طفوليت اين بود كه بعد عيد كه هوا گرم ميشد دو زنگ آخر كه هوا بد جور گرم ميشد ما زنگ تفريحش ميومديم روي پره هاي پنكه سقفي كلاسمون پر گچ و گرد گچ ميكرديمو وقتي معلم ميومد مي گفت پنكه رو روشن كنيد ما مي زديم رو دور تند عاغا كلاس كلا مه ميشد و اين گچا عين تو فيلما كه تركش از كنار چشم آدم رد ميشه ميخورد به در و ديوار ، ما هم از قبل با خبر بوديم قبلش پناه ميگرفتيم فقط صداي آخ و اوخ معلم ميومد ! اصن يه وضي بود كه نگو!
بله راسته كه ميگن اگه ابتكاري در ثريا هم كه باشه بدست دانش آموزان پارسي
كفش ميشه

  37462

موقعی که میخاست دنیا خراب شه همه خانواده رو به همین بهونه تو خونه مادربزرگم جمع کردم و با داداشم (اشتباه نکنید دهه شصتیه!) هماهنگ کردم رفتم تو خونه الکی یه شمارش معکوسی (واسه پایان دنیا)شروع کردم به داد زدن طوری که داداشم تو حیاط بفهمه عاغا این آخراش باحال بود یکی قرآن میخوند یکی تسبیح تو دستش دختر خالم تو بغل مامانش میلرزید از ترس و کلا فضا خنده دار بود که شروع شد3............2............1 این یکو که گفتم در یک اقدام از پیش طراحی شده داداشم یه بشکرو تو حیاط انداختو هل داد عاقا یه همهمه ای شده بود صدای جیغ بشکه و از همه بلندتر صدای خنده منو داداشم !!! اون آخرم یه دل سیر کتک خوردیم.
شما با لایکاتون تسکین بدین این دردامو!!!!

  37460

خواهرم(دهه هشتادی گودزیلاکه نه ادم خوار)انقدرگیردادوالتماسم کردکه واسش جوجه ماشینی بخرم،اخرش اسب شدیموواسش خریدیم،ی شب که ازسرکاربرگشتم دیدم جوجه بدبخت توی کارتنش شده کتلت،نگوخواهره خنگول ماخواسته عروسش کنه پاشده انداخته توی تشته اب بشوردش وباقیچی پراشواصلاح کنه خوش تیپ بشه!!!ای خداخواهرداریم ازنمکی خنگتره؛بزن لایکوشایدبغضم ترکید؛

  37442

بچه كه بوديم يكي از آرزوهام اين بود كه تنهائي برم حموم !!!!
اين يعني نهايت اون چيزي بود كه من توي زندگي ميخواستم:D