کیا یادشونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! چه حالی میداد!!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی یکی می خواست رو صندلی بشینه یهو صندلیو از زیرش میکشیدیم !!!!!!!!
خاطرات خنده دار
یه بار با هزار التماس منو بردن سیرک. کلی هم خوش گذشت جاتون خالی . یه بند باز هم داشت عاغا اینقدر کارش جالب بود که حد نداشت اومد یه ذره هیجان رو زیاد کنه چشماشو با دستمال بست و اون طناب محافظ رو هم از خودش جدا کرد و رفت بالا تا رو طناب راه بره... عاغا بند بازه وسطای راه اومد یه ذره پاشو کج گذاشت که ملت هیجانزده بشن ولییییی ... من انچنان جیییییغ بنفشی کشیدم که مسئول سیرک سکته که کرد هیچ اون بند باز بدبخت هم از اون بالا افتاد و فقط با یه دست اویزون بود و جیغ میکشید... خواستم بگم من خیلی سیرک دوست دارم ولی واسه حفظ جون مردم دیگه نمیزارن برم!!! همچین جیغ هایی دارم من...
اقا من خیر سرم میرم اموزشگاه جدا از درس یه دیپلم
کامپیوتر {مدرک فنی} بگیرم چند وقت پیش منشی امزشگاه زنگ زد:
منشی:سلام اقا فرشاد ؟!
من:بعله
منشی:از اموزشگاه.... تماس میگیرم
من:امرتون؟!
اون:اگه میشه یه سر بایید اموزشگاه
من:باشه
رفتم اموزشگاه استادمون رو دیدم باهاش جورم خودمونی حرف میزنم
من:سلام امیر کاری بود؟!
میر:اره میخوایم جای امزشگاه رو عوض کنیم گفتم بیای کمک
من *_*
منم که تو رو درواسی؟!
باشه
اون روز هر طوری بود تموم کردیم بعد چند وقت
دوباره همین جوری شد
زنگ زدن رفتم اونجا عصبانی بودم به مدیر اونجا گفتم:
من لالن فهمیدم من دیپلوم کامپیوتر نمیگیرم
گفت پسی چیه این مدرکه که اینجا میگیری
گفتم مدرک اسبابکشی کامپیوتری :)
اوستادمون :))))
منشی :نگم بهتره
کار اموزای دیگه :))))))))))))))))))))))))))))))))))))
از اون موقه دیگه زنگ نمیزنن ولا :)
خیلی دودل بودم این خاطره رو بذارم چون برا بقیه خنده داره ولی برا من گریه داره)":
چن سال پیش که بچه بودم از این گودزیلاهایی که میگید خیلی شیطون تر بودم:))
با پسرخالم تو روضه با خودمون گلاب و بتادین برده بودیم وختی که گفتن چراغارو خاموش کنید ما هم تو یه کاسه بزرگ آب و بتادین و گلاب و قاطی کردیم و بردیم جلو ملت، اونا هم دست میکردن توش و میمالیدن به صورتشون چون فکر میکردن گلابهD:
وختی چراغا روشن شد همه داشتن قالیارو از خنده چنگ میزدنD:
هیچی دیگه قسمت بدش برا من این بود که فهمیدن کا من و پسرخالمه و یه کتکی خوردیم که تو تاریخ نوشتن)":
کلاس سوم ابتدایی بودم..گلاب به روتون یه روز بیرون روی شدیدی( همون اسهال حالا) به ما دست داد... هیچی دیگه مادرم یه نامه نوشت داد بهم گفت بده به معلم کاریت نباشه..ماهم انکام دادیم..
اون روز با خیال راحت اجازه می گرفتمو میرفتم دستشویی... فرداش خوب شده بودم ولی من داشتم از موقعیت استفاده می کردم هی از کلاس جیم می زدم بیرون..
روز سوم شد معلمه شک کرده بود...میدید زیاد میرم بیرون دفه آخرب اجازه نداد برم بیرون..منم حوصلم سر رفته بون افتضاح
با کمال خونسردی رفتم جلو میزش گفتم: حانوم اجازه من باید برم دستشویی بخدا خیلی تشنمه -(
میگن دروغگو کم حافظه میشه ها
هیچی دیگه اونم فهمید ..یه لبخند زد گفت برو... منم واسه اینکه عذاب وجدانم کم شه یه سر هم رفته دستشویی یه چند مینی نشستم خلاصه !
یکی از آروم ترین لحظه های زندگیم لحظه ایه که برم دستشویی دمپایی دستششویی مرتب روبه من باشه راحت بپوشمش....
ما یه فقره دهه هشتادی داریم تو خونه که شیطونم تحت آموزش خودش درآورده! بابام بخاطر شغلش یه سری فتوکپی شناسنامه آورده بود خونه.مامانم داشت کاغذاشو براش مرتب میکرد که یهو خاهری ما ظاهر شد و باتعجب یه برگه فتوکپی رو از دست مامانم کشید که متعلق ب یه خانومی بود!خاهرم کمی عکس خانومه رو نگا کرد کمی هم مامانمو بعد با یه آه گفت: هییییییی بابا هم ازدواج کرد!!
من :0
مامان خانوم :|
بابام =))))))
شناسنامه خانومه :)))))))
عاغا ما یه خاهر دهه هشتادی داریم که خدا نصیب هیچ بدبختی نکنه این فاجعه رو!از اون پنج ساله هاشه!
یه روز سر ناهار برگشت زیر گوشم آروم گفت:دوستت دارم!بعدشم یه چشمک زد!!!منو میگی!!کم کم داشت صورتم به حالت خندان درمیومد که با یه پوزخند گفت: حالا ذوق نکن گولت زدم!!!عوض اون روزی که تو گولم زدی!بعدشم یه نفس راحت کشید انگار بار سنگینی رو از دوشش برداشتن بقیه ناهارشو خورد!
من :|
دهه هشتادی ها =))))))
بچه های 4جوک ؛))))))
یادش بخیر بچه گیا از جیب بابامون 50 تومن کش میرفتیم و تا شبش عشق و حال میکردیم:))
شبشم که میرسیدیم خونه باباهه کبودمون میکرد:))
الان که نه خونه بابامون هستیم که ازش کش بریم و نه 50تومن ایقد ارزش کتک خوردن داره)":
هععععععععععی
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ،ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻓﺮﯾﻦ
ﭘﺴﺮﻡ ! ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻌﺪﻟﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺮﯼ ﺍﺭﺷﺪ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺮﯼ
ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﺮﺍﺕ ﺯﻥ ﺑﯿﮕﺮﻡ !!!.....
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﮔﻪ ﻣﻌﺪﻟﺖ 20 ﺷﻪ ﺩﻭ
ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ!!!
ﻣﻦ =))
ﺑﺎﺑﺎﻡ : )))
ﻣﺎﺩﺭﻡ :|
عاقا با رفیقای نا بابمون (قلیون زیاد میکشن) رفته بودیم دربند 5 نفر بودیم
یه کم رفتیم بالا یکی نشست یکم دیگه رفتیم یکی دیگه کم آورد
خلاصه فقط من رفتم بالا
اصلا فکر میکردم اورست فتح کردم
مثل جنازه ها اومدم پایین دیدم اینا دارن قلیون میکشن!!!
عاقا جاتون خالی عرفه رفته بودیم کربلا
شیعه های هندی هم داشتن به زبون خودشون یه چیزایی میخوندن
یه دفه یه بچه به مادرش گفت بدو بریم شاهرخ خان داره می خونه!!!
بچه هه :))
مادرش :-/
شاهرخ خان :0
رفتم به هم کلاسیم میگم..خانم فلانی این طور که ملومه شما هر چی استاد میگه می نویسی میشه این جزوه دست نویستو ببرم کپی کنم...برگشته با عصبانیت بهم میگه سعی نکن مخمو بزنی من از اونا که فک میکنی نیستم من :| :| تحریم ها خیلی سنگینه ها :| :دی
بچگیام یه بازی به اسم "کلمه بازی" بود که یک کلمه انتخاب میکردیم و به جای هر حرف یه خط تیره میذاشتیم طرف باید دونه دونه حروفو حدس میزد!
امروز اومدم خونه دیدم مامانمو آجیم دارن خیلی جدی کلمه بازی میکنن گفتم:مامان بچه شدی؟اینکارا چیه؟
گفت:بازی کدومه؟واسه دخدر عموت خواستگار اومده این خواهرت بهم اسم خواستگارشو نمیگه،گفته باید با کلمه بازی حدس بزنی :|
تا اینجور موضوعاتی تو خونه هست خیالم راحته بابت شایعات ۲۱ دسامبر و پایان زمین غصه نمیخورن!!!
یکی از لذتهایی که دهه شصتیا در دوران مدرسه تجربه کردن، شستن دستها با "صابون کاغذی" بود...!
یادتونه؟؟؟؟........:)
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 21065
کل بازدید: 512522260