دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 37403

تاریخ انتشار : دي 1391

خیلی دودل بودم این خاطره رو بذارم چون برا بقیه خنده داره ولی برا من گریه داره)":
چن سال پیش که بچه بودم از این گودزیلاهایی که میگید خیلی شیطون تر بودم:))
با پسرخالم تو روضه با خودمون گلاب و بتادین برده بودیم وختی که گفتن چراغارو خاموش کنید ما هم تو یه کاسه بزرگ آب و بتادین و گلاب و قاطی کردیم و بردیم جلو ملت، اونا هم دست میکردن توش و میمالیدن به صورتشون چون فکر میکردن گلابهD:
وختی چراغا روشن شد همه داشتن قالیارو از خنده چنگ میزدنD:
هیچی دیگه قسمت بدش برا من این بود که فهمیدن کا من و پسرخالمه و یه کتکی خوردیم که تو تاریخ نوشتن)":