دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 37499

تاریخ انتشار : دي 1391

هههههههيييييييي
عاقا
تو خونه قديميمون وسط اتاق يه ستون آهني داشتيم هر موقع!!!شيطوني ميكردم و مامانم با قاشق داغ و فلفل و دمپايي و جارو از اين قبيل سلاحها مي افتاد دنبالم مثل.....(در جاي خالي كلمه مناسب بگذاريد)
از اين ستون ميرفتم بالا
مامان:بيااااااااا پاييييين
من:نوووووووچ
مامان: بيا باهات كاري ندارم
من:عمرا
آآآآآآآآخ(دمپايي بود)