تاریخ انتشار : دي 1391
خواهرم(دهه هشتادی گودزیلاکه نه ادم خوار)انقدرگیردادوالتماسم کردکه واسش جوجه ماشینی بخرم،اخرش اسب شدیموواسش خریدیم،ی شب که ازسرکاربرگشتم دیدم جوجه بدبخت توی کارتنش شده کتلت،نگوخواهره خنگول ماخواسته عروسش کنه پاشده انداخته توی تشته اب بشوردش وباقیچی پراشواصلاح کنه خوش تیپ بشه!!!ای خداخواهرداریم ازنمکی خنگتره؛بزن لایکوشایدبغضم ترکید؛