دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  39895

هیچ وقت یادم نمیره وقتی کوچیک بودم وقتی میخاستم ی چیزو پاک کنم پاکنم پیدا نمیکردم به دستم تف میزدم بعد انقد رو اون تیکه از کاغذ میکشیدم کاغذ پوست پوست میشد بعد سوراخ میشد ...

  39891

من هر وقت میرم مغازه و اینا میخوام به طرف یه چیزی بگم اینجوری میگم:!
مثال:آقا اینا چنده !؟؟ و طوری که ''آقا'' تیکه کلام ام شده
اونروز رفتم یه مغازه ای فرشنده اش زن بود منم گفتم آقا ......
اونم خدا رو شکر نفهمید!

  39881

عاقا اولین باری که سوار موتور شدم یادم نیره اونم به عنوان ترک موتور .
یه پسر دائی داریم که میخواستیم باهم بریم جایی برای اینکه سریع بریم گفت با موتور بریم منم کم نیاوردم گفتم باشه ( حالا دوچرخه سوار شدنم بلد نیستیم چه برسه به موتور ) سوار شدیم رفتیم تو خیابون ما هم بی تجربه تو تلوزیون از این مسابقه موتور سواری دیده بودم که یارو برای اینکه سریع به پیچه خودش رو کج میکونه منم تو ترکش اینکارو کردم یه عان حس کردم یه کسی زور میزنه موتور و صاف کونه منم که کج شدم موتور هم کج شد ه بود . وقتی موتور صاف شد دیدیم پسر دائی ام رنگ شده عینهو گچ سفید شده گفتم چیه شدش ؟ اونم نفس نفس کنان گفت تو گج کردی خودت رو ! ؟ منم که با خودم گفتم کارم دورست بودهش سینه رو دادم جلو گفتم : آره عاغا اینو که گفتم یه ان گاتی کرد چی زمنینو زمان رو گاز میگرفت . منم ته دلم میخندم ماااااا

  39877

عاقا اول دبیرستان بودیم معلم کلاس در اختیار خودمون گذاشته بود ما که ته کلاس بودیم نشسته بودیم جوک و خاطر میگوفتیمو میخندیدم میز پشتیم مون هم خالی بود .
اقا تو گرمایی خندمون بودیم که یهو بچه درس خونه کلاس امد نشست تو میز خالی درس زنگ بعد رو د بخون مارو میگی همینجور شبیه ادم ندیده ها زول زدیم بهش . بعد از چند لحظه گفت چیه ادم ندیدین ما رو میگی کم نیاوردیم که گفتیم نه بچه درس خون ندیدیم . این رو که گفتم بساطش رو جمع کرد رفت .

  39873

سر کسی بیاد که دروغ میگه :
آغا پیش انسانی بودیم و مدیر باما لج بود..
یه همکلاسی داشتیم ضد آقا مدیر. نزدیک نوروز تو سالن مدرسه ترقه ترکُنی بود.سرتون نیاد مدیر رفته بود توالت این رفیق ما هم نامردی نکرده بود یه ترقه از زیر در انداخته بود تو توالت. از اون چند زمانه ها. یه غوغایی بود توالت تو اون موقع خلاصه مدیر بعد نیم ساعت اومد بیرون و داد وبیداد دنبال رفیق ما میگشت پیداش نکرده بود. آغا مدیره سه روز نذاشت رفیق ما مدرسه بیاد تا مجبور شد الکی قسم بخوره اون نبوده. بعدشم با کسر نمره انظباط به آغوش گرم مدرسه بازگشت..

  39871

خیر سرمون گفتیم این بچه آبجیمونو سرگرم کنیم. (سن= 2/5 سال) نشوندمش رو پام برنامه ی پینت ویندوز رو باز کردم. گفتم بیتا بیا نقاشی کنیم.
گفت:« باشه . مامانی بکش.»
منم کشیدم .
بعد گفت:« حالا بیتا بکش .»
کشیدم!
گفت:« بیتا بره بغل مامانی . »
گفتم نه بیتا بزرگ شده دیگه بغل مامانی نمیره خودش راه میره.
گفت:« حالا بابایی بکش »کشیدم.
گفت:« گُنده است » با سلکت گرفتم دراگ کردم کوچیکش کردم.
گفت:« بیتا هم گنده است کوچیکش کن »
کوچیکش کردم !
گفت:« بازم » ،
بازم کوچیک کردم.
گفت:« حالا بیتا کوچولو شد. بره بغل مامانی!» !!!!!!!!!!!!!!!!!!
oO
در جا گره خوردم!!!!!!
یعنی تو این 26 سال عمرم کسی اینجوری دورم نزده بود! دچار یاس فلسفی شدم!!!!
عاغا قبول نیست اصلن!! ما دهه شصتیا امکانات اینا رو نداشتیم وگرنه ما هم با هوش می شدیم . :((
اثلن من همین جا آقاز نهزت مبارضه با دهه ی هشتادیا رو اعلام می کنم!!!! :|
من مامانمو می خوام!!!!!!!!! :((

  39866

با یکی از دوستام داشتم بحث می کردم یهو اومد ضرب المثل بیاد برگشت گف فلانی اگه بیل زن بود کلاه خودشو می دوخت.
من :ا
فلانی :ا
ایران باستان :ا
تحریما زیادی تاثیر کردا......

  39829

**********(علامت اختصاصی abas_m223)
دقیقا سوم مهر بود, دوم دبیرستان بودیم منم رشته ریاضی رو انتخاب کرده بودم یه بار که طبق معمول داشتیم با بچه ها تو کلاس می زدیم و می رقصیدیم....(زنگ قبل معلم ریاضی نیومده بود,مام کلاسمون پایین بود جای پرت )
بچه ها همه دست دست دست دستا شله...
منم همینطور پشت در وایساده بودم و می گفتم دختری دختری ..دختری رو دیدم که خجالت لت لت میکشه دور لبش یه خط باریک ریک ریک میکشه حالا این دوسته منم همش کرم می ریخت دور من می چرخید می رقصید...بعدم از کلاس رفت بیرون که آب بخوره ...مام همینطور داشتیم ادامه می دادیم که یهو در کلاس باز شدمنم به هوای اینکه دوستمون گفتم اومدی بالاخره ....
بیا وسط قرش بده... قر قر قرش بده لامصبو....
همینطورم داشتم به رقصیدنم ادامه می دادم که یهو تو چرخشی که کردم چشمم خورد به معلممون !!!
جاتون خالی چنان چکی خوردم که نگو...وچون دوم و سوم و پیش با اون معلم کلا درس داشتیم همون روزای اول تغییر رشته دادم اومدم انسانی!!!!
لامصب خعععععلی درد داشت,بچه ها بزنیدش!!!

  39827

چـَن روز پیش تُ خیآبــون بـودَم..بعـد یِ کآرت شآرژ گرفتـم
دآشتــم رمزشــو وآرد میکردم...آخرش کِ#ok رو زدمـ..گوشیــو گذآشتــم رو گوشــم!!
بعــد چـَن میـن متوجـه شدم چـه سوتی دآدم...حالآ یِ پسرهـ هـم دآش نیگآ میکرد و میخنـدیـد..منـم بِ رو خودم نیآوردم...گفتـم:اِی بابا..چـرآ جـوآب نمیـده!
بعـدشم سرمـو اندآختــم پآیین و رفتـم..هـه

  39824

*********(علامت اختصاصی abas_m223)
یه دفه هم رفته بودم بالا پشته بوم آنتن تلویزیون و درست کنم....باد زده بود خراب شده بود..بعد همزمان داشتم اس ام اس تنهایی واس 4jokمینوشتم...
خیلی حساس شده بود...
به بابام گفتم من هی تکون میدم...تو بگو درست شد یانه..
سرم تو گوشی بود هی هر چند ثانیه الکی میگفتم حالا خوبه؟ حالا چـــــــــی ؟بدونه اینکه آنتنو تکون بدم...
خلاصه هی داشتم میگفتم حالا چی؟ خوب نشــــــــد؟برای باره آخر داد زدم....حالــــــــــــــا؟
یهو بابام زد پس کلـم گفت پاشو گمشــو برو پایین یه ربعه ما رو اسکل خودت کردی....
خووو حساس بود دیگ پدر من از خاطرم می پرید,جنبه داشته باش یه کم!!!

  39809

امروز امتحان ادبیات داشتم بعد یکی از بچه های ضد حال کلاس برگشت
گفت خانم این سوال دوتا جواب داره کدومو بنویسیم دبیم نامردی نکرد گفت هردوشو بنویسید
همچین دلم میخاست بزنم جفتشونو له کنما خو دوست عزیز من تو یکیش موندم
دومیشو کجای دلم بزارم اخه
همکلاسیه ضد حاله من دارم اخر سر از دست اینا من تجدید میشم والاااااا

  39780

عاغا امروز داشتم از جلو یه مدرسه ابتدایی رد میشدم؛دیدم دوتا از این دهه هشتادیا دارن مث خروس جنگی بهم میپرن؛یعنی جدی جدی دعوا بود رفتم جلو جداشون کنم؛چشتون روز بد نبینه برگشتن هر چی از دهنشون در اومد بهم گفتن که هیچ,شانس آوردم سالم از دستشون در رفتم؛
من :(((
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل :(((((
اینم کسی نیس جز من (((

  39778

امروز یه یارو در خونمون زد گفت ما داریم برای کسایی‌ که تو این محله هستند یه استخر
مجانی‌ میسازیم.ممنون میشیم اگر در توانتون هست یه کمک یا اهدایی به این پروژه بکنید...
بابامم یه لیوان آب بهش داد! :|

  39775

اولین مطلبمه دوستان
دیروز داشتم داداش کوچیکم (4-5)سالشه ( آره گودزیلا) صداش میکردم بعد از نیم ساعت جواب داده میگه بگو , امری داشتی؟
گفتم مگه کری بچه
گفت بگو کارتو
گفتم برو به مامان بگو چایی دم کنه لطفا
یه بار مامانمو صدا زد , سر نماز بود ج نداد. برای بار دوم گفت مگه کری مامان :@
من :|
مامان :|
داداشم *HM* :@

  39765

دیروز پدرم پاشده میگه چقدر لاغر شدم !!!!!!
خودشو وزن کرده میبینه 97 کیلویه برای اینکه ضایع نشه جلوی ما میگه دست شویی نرفتم .... |: