تاریخ انتشار : دي 1391
چـَن روز پیش تُ خیآبــون بـودَم..بعـد یِ کآرت شآرژ گرفتـم
دآشتــم رمزشــو وآرد میکردم...آخرش کِ#ok رو زدمـ..گوشیــو گذآشتــم رو گوشــم!!
بعــد چـَن میـن متوجـه شدم چـه سوتی دآدم...حالآ یِ پسرهـ هـم دآش نیگآ میکرد و میخنـدیـد..منـم بِ رو خودم نیآوردم...گفتـم:اِی بابا..چـرآ جـوآب نمیـده!
بعـدشم سرمـو اندآختــم پآیین و رفتـم..هـه