اعتراف میکنم بچه که بودم برای گربه ها توی باغچه حیاطمون چاله میکندم که بیوفتن توش دستو پاشون بشکنه.
بعلللله همچین آدم خطرناک و سادیسمی بودم من:-))))
اعتراف میکنم
اعتراف میکنم یکی از تفریحات کودکیم این بودکه وقتی چیپسو میخوردیم پامونو میزاشتیم دهنه ی چیپس بعد بااون یکی پامونو میکوبیدیم روش پااااااااارقی صدامی کرد مام مثل خر کیف میکردیم...بعله یه همچین بچه های سرخوشی بودیم ما..........
اعتراف میکنم وقتی شبا ماشینو تو کوچه روشن میذارم که در پارکینگو باز کنم و ماشینو ببرم داخل همیشه گوشیمو با خودم برمیدارم چون میترسم یه وقت ماشینو بدزدن و گوشیم تو ماشین بره.
لایک:خو دیوونه اصن در ماشینو قفل کن!
لایک:تو هم از اونایی هستی که تمام زندگیشون گوشیشونه؟!
لایک:بچه مایه داره!
لایک:من اصن ماشین ندارم که چیزی توش بره!
دیروز داداشم میخواست بره مسافرت بعد مامانم یه ملافه سفید آورده میگه بیا اینم ببر لازمت میشه ، منم که تازه از راه رسیده بودم گفتم : په ای کفن مال کیه !!!!
اعتراف میکنم که 4 تا پس گردنی خوردم.
اعتراف میکنم که یه بار تو بچگی رفتم مهمونی شربت سن ایچ(پرتقالی)اوردن. بعد یه مدت زنا رفتن تو حیاط و مردا هم رفتن بیرون.منو پسر عموی عقل کلم رفتیم سراغ شربت!چه می دونستیم باید اول اب بریزی بعد بخوری!؟خلاصه همین طور سن ایچ رو سر کشیدم و تا یه مدت احساس ژله بودن بهم دست داد.
اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم همیشه هر وقت خوابم نمیبرد شروع میکردم به سر و صدا در آوردن تا بقیه هم از خواب بیدار بشن !
حتی یکبار هم مامانم خور و پف میکرد و منو از خواب پروند ، منم صداش زدم که مامان خور و پف نکن ، بعدش خلاصه اونم خواب از سرش پرید و بعدش منو به کلمات زیبا و قصار فحش دعوت کرد و هیچی دیگه نصف شب بود افقی هم در کار نبود ! مجبور شدم زمین رو گاز بزنم !
اعتراف میکنم یکی از فانتزیای من و داداشم توبچگیا این بود که خواب خرگوش ببینم (میدونید اخه زمان ما میگفتن هر کی خواب خرگوش ببینه پولدار میشه و ماهم جوگیررررررررررررررر) خخخخخخخخخخ
>> ! ? تنوع در علامت اختصاصی مختصر زی زی گولو ؟ ! <<
اعتراف میکنم بچه بودم یه پیکان خریدیم (نخند اونموقع پیکان در حد پراید الان ارزش داشته)
منم از شوق و ذوقم رو صندلی نمیشستم هی بلن میشدم از سر جام
بعدش یه ماشین از پشت زد بهمون
بابام پیاده شد پلیس اومد و خودتون ادامشو میدونید
بعدش بابام اومد تو ماشین من گفتم چی شد؟ بابامم گفت که
پلیسه میگه تقصیر این دختر شماست(فهمیدین پس دخترم ؟^ــ^)از جاش بلن میشه راننده پشتی نمیتونه فرمونه ببینه.
اعتراف میکنم که تا 10 سالگی به این سخن بابام اعتقاد شدید داشتم!
¥¥¥ Mosen69¥¥¥
اعتراف میکنم تلخ ترین خاطره ای که از دوران دبستان به یاددارم، قرقره کردن فلورایدای آبی رنگی بود که بعداز تموم شدن مراسم صبحگاه انجام دادنش اجباری بود وکافی بود یه ذره از اونو قورت میدادی تا تلخی روزگارو بچشی!!
دادا اگه یادد_س بکوب پ...
اعتراف میکنم یه بار واسم خواستگار اومده بود منم خیلی استرس داشتم...
مامانم صدام کرد که بیام منو ببینن...
وقتی رفتم تو سالن یه دفعه هول شدم به جایی اینکه بگم :سلام
بلند گفتم :بسم الله رحمن الرحیم!!!!
0-0
اعتراف میکنم
بچه که بودم وقتی شنیدم قراره خونمون بفروشیم
بریم یه جای دیگه
تصمیم گرفتم جاهای خومنون که تابحال نشسته بودم بشینم
واقعا نمیدونم انگیزم چی بود
یعنی من همچین ادمیم^^
اعتراف میکنم میخواستم مانتو مو اتو کنم شال مامانمو انداختم روش تا رنگ مانتوم نره ولی درجش خیلی زیاد بود شال مامانم سوخت الان 3 ساله که شال تو کمدمه و هنوز مامانم دنبال شالش میگرده
لایک=اگه جای مامانت بودم خفت میکردم
لایک=منم ازاین کارا کردم
اعتراف می کنم وقتی کوچیک بودم و از کنار کوره های آجر پزی جاده ساوه رد می
شدم از مامانم پرسیدم اینا چیه ؟ مامانم منو سرکار میذاشت و میگفت اینا
چاهن برعکسشون کردن تا خشک شن . خداوکیلی من تا دبیرستان فکر می کردم اینا
چاهن . از اون بدتر اینکه بزرگ که شدم خواستم این ترفند رو به داداش کوچیکم
که حالا 7-8 ساله بود بزنم ؛ یهو یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرد و کفت
خودتی !! مگه چاه رو هم برعکس میکنن. تازه اون موقع بود فهمیدم چه گلابی
هایی بودیم ما . نسل سوخته به ما می گن
یکروز تو خیابان خیام روبروی دادگستری پیاده راه میرفتم و گلوم بشدت چرک
داشت منم حواسم نبود یک تف خیلی خلطی انداختم بطرف چپم اونم باشدت تمام ولی
صدای از اصابت با زمین نشنیدم برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم وای افتاده
رو یقه کت سفید یک وکیل و اونم خشکش زده بود و منو با عصبانیت زیاد نگاه
میکرد من میخواستم بترکم از خنده ولی خودمو نگه داشتم رفتم پیشش و عذر
خواهی کردم و با دستمال کاغذی که دستم بود شروع کردم به پاک کردن که دیدم
مثل پنیر پیتزا کش میاد و بدتر شد وکیل بیچارهمداشت میترکید از ناراحتی داد
زد ول کن مرتیکه گند نزن دیگه منم سرمو انداختم رفتم وتا 2 روز همش قیافه
اون بیچاره را که یادم میافتاد میترکیدم از خنده.آقای وکیل ببخشید
واقعیتش ما اولین روزی که کامپیوتر خریدیم تمام صفحه کلید رو برای روشن شدنش امتحان کردیم اخرش گفتیم بچه همسایه اومد کلید رگ کیسو زد ما هم تا ساعاتی تو افق محو شدیم
واسه خاموش کردنش اپریز کشیدیمش
کامپیوتر:خاک بر سزتون
ما: خاک بر سرمون
صفحه کلید :)
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 47545
کل بازدید: 512075347