دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 100618

تاریخ انتشار : شهريور 1392

اعتراف میکنم که یه بار تو بچگی رفتم مهمونی شربت سن ایچ(پرتقالی)اوردن. بعد یه مدت زنا رفتن تو حیاط و مردا هم رفتن بیرون.منو پسر عموی عقل کلم رفتیم سراغ شربت!چه می دونستیم باید اول اب بریزی بعد بخوری!؟خلاصه همین طور سن ایچ رو سر کشیدم و تا یه مدت احساس ژله بودن بهم دست داد.