یادش بخیر. بچه که بودم میخواستم خواهر کوچیکم رو تربیت کنم!
دست و رو نشسته میخواست صبحونه بخوره نذاشتم. خلاصه یه تیکه نون رو با یه تیکه سفره کند!!! کارد پنیر را هم فرو کرد تو زانوم!!! شانس آوردم زورش زیاد نبود!!
همین دیروز موبایلش از دستم افتاد دولا شدم بردارم دوتا پس گردنی کاردرست بهم زد که یاد همین صبحونه خوردن بچگی افتادم!
خداییش خواهر خطرناکه دارم?
خاطرات خنده دار
دوم دبیرستان بودیم یه دبیر شیمی داشتیم خل وضع بود اصن . یه میز معلم ک سر کلاسمون بود خیلی داغون بود صفحه چوبی روی میز کلا از بدنه جدا شده بود !
یک طرفش ک مینشستی کلا میز بر میگشت.
یه روز این بنده خدا دبیر شیمی اومد سر کلاس همون اول کار دفتر دستکاشو گذاش یه ور میز خودشم رف اون سر دیگه میز
اقا نشستن همانا و کل میز برگشتن همه دفتر دستکا و خود استاد ولو رو زمین همانا :))
همه کلاس رفتن هوا !
حالا بلند شده میگه :
به چی می خندین ؟
اره من بابام سگه خودم سگم ! از پشت کوه اومدم !! بخندین !
:| :| :|
یادش بخیر ..!
یکی از تفریحات دوران کودکی ما که در حد تیم ملی هیجان داشت این بود که وختی از مدرسه می اومدیم، از کنار صندوق صدقات که رد میشدیم یه نگاه زیر چشمی مینداختیم بهش، اگه پولی لبه اش گیر کرده بود دیگه عملیات شروع میشد:
یه نفر وایمیستاد و کشیک میداد و یه نفر با مهارت تمام پول رو می کشید بیرون!
یه 50 تومنی که اینطوری درمی آوردیم در حد سارقان بانک مرکزی خرکیف می شدیم...
دبیرستان که میرفتیم یکی از نخبه های کلاس واسه کادو روز معلم به دبیر ریاضی یه تز با حال داد. یه جعبه شیرینی آوردیم کتاب ریاضی رو گذاشتیم توش درشو بستیمو گذاشتیمش رو میز دبیر. دبیره اومد تو کلاس با شوق گفت: وای بچه ها مرسی راضی نبودم این همه زحمت بکشین. دست همه تون درد نکنه و خلاصه از این تعارفای الکی. در جعبه رو که بازکرد دید کتاب ریاضی توشه قیافش یه طوری شد انگار چلونده بودنش. وای همچی عصبی شد که نگو. داد میزد و میگفت: بیشعورا منو مسخره میکنین همه تونو میندازم( که این کارو هم کرد) خلاصه تا آخر سال هم با کلاس ما بد شد. والا به خدا ما منظوری نداشتیم فقط خاستیم بگیم درس ریاضی شیرینه مثل شیرینی
من مغاذه دارم. حدود 2 هفته قبل مشتری نبود بیرون پاساز نشسته بودم یه خانمی اومد رد شه دست کرد تو کیفش یه 5000 تومنی افتاد. گفتم خانم پولت افتاد یه نگاه چپ انداخت و با کلی کلاس گفت مرض. اقا ما کپ کردیم گذاشتم دیر که شد پولو برداشتم دادمش دلستر و مخلفات و ...
اقا ای حال داد ای حال داد
يعني اول لايكو بزن
كيا يادشونه معلم مي اومد سر ميز مشقا رو ببينه، دفترو بر خلاف جهت خودمون رو به معلم ميذاشتيم..
بعد خودمونم ورق مي زديم، معلم يه نيم دايره پايين هر صفحه مي زد كه فردا همونو نشونش نديم..
چن وخ پیش ســرٍ یه طرحــــی قرار شد نماینده کلاسُ مشخص کنن کاراشو پی گیری کنه! خلاصه من نماینده شدم!!! استاد اومد گف پاشم برم پیشش واسم! دیدم گف: خب بچه ها آقایٍ شکیبــا نمایندتون شده شمارشو میده هرکــی گیر و گوری داش طرحش بهش میگه! بعد نیگا دخترا کرد گف البتـه نبینم مزاحم بشیناااااا بعد نیگاشو چرخوند طرفٍ پسرا!! دوباره نیگا دخترا کرد گف: اصن آقایٍ شکیبــا نمیخاد نماینده باشه یکی دیگرو انتخاب کنید!!!!
یعــــنی قضیه همون جکه شد!!
هرچن وختی خودش دلیلشو بهم گف از حرصم کاهید!!!
ولی کلٍ کلاس ترکیــــداااااا!
من... استـــاد ... سایرٍ پسران:))))))))
دختران:(((((((
یادم مـیـاد بـچـه بودم تو مهمونی ســـــر سفره غذا،
نوشابه خورده بودم بعد از دماغم اومده بود بیرون،
اووووق :|
بعد همه حالشون بد شد
منم که دماغم داشت میسوخت با مشت کوبیدم سر زمین!
مشتم خورد سر قاشق، قاشق پرت شد طرف دهن بابابزرگم
دندون مصنوعیش شکست یکی از دندوناش افتاد تو غذا!!
دیگه همه پراکنده شدن کسی غذا
نخورد!!
من :) باز من :( بازم من :|
بچـــه کــه بودم همسایمون یه ســـگ داشــت
هر وقــت واق واق می کرد منم صداشو تقلید می کردم جوابشو مــــی دادم
تا اینکــه یــه بار زن هـــمسایه از مــامــانم سراغ ســگــی کــه صداش از خــونه ما میــاد و گرفت واسه جفـت گیری با سـگـش ....
مامانمم اومده خونه میگه: پوشو پوشو میخوام بفرستمت خونه بخت اومــدن تورو واسه سگشون خواستگاری کــــــــردن
مــامــان خانوم :)
مـــن :|
مهــــــــریم :|
خونه عمم واحد بغلي ماست سر ناهاريم از خونه شون بوي سوخت مياد، كل خونه مارو هم دود گرفته، مامانم ميگه برين يه سر بزنين سروصداشون نمياد ببينين سالمن!
بابام رفت بيرون در، دوباره برگشته تو ميگه اول ناهار ميخورم بعد ميرم خفه شده باشن من از گشنگي ميميرم!
باباي فداكاره من دارم؟!
اصن از اين همه نوع دوستي و عشق برادرانه اشك تو چشام جمع شد! :|
رفیقم تو دانشگاه از یه دختره خوشش اومده رفته بهش گفتم خانم من به شما علاقه دارم ، دختره برگشته گفته شما پسر خیلی خوبی هستید ولی نمیتونیم با هم باشیم ... رفیقم میگه تا حالا اینطور قانع نشده بودم :|
دخدره اسم آیدیـــش رو گذاشــته "جوجه طلایــــی"
2 ساعت باش فک زدم
آخـــر سر ازش میپرســـم چند سالته گلم م م م ؟
میگــه 38 :|
خداییش شما بگین آخه این جوجه طلاییه یا شــتر مرغ بالغ؟ :دی
ینی امووونش ندادم delete
یـــه بــارم رفتـــه بودم درمونگاه آمپول بزنـــــم،یه دختره اومد آمپولمو بزنه
معلوم بود خـــیلی تازه کاره
همینجوری کـــه سرنگو گرفته بود توی دستش،لرزون لرزون اومد سمت مــن و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحیــــم"
منم که کـــــپ کرده بودم از ترسم گفتم: خـــانوووم یه لحظه من میرم بیرون یه دوری میزنم و برمیگردم بعد بزن
خانووومه : لازم نکرده آمپولتو بزن بعد برووو
منم فقط زیر لب میگفتم یا جد گلابتون یا شاه مختار
ینی اگــه از زیر این آمپول زنده بیام بیرون دیگه دختر بازی تعطیل آزارو اذیت تعطیل
اصن قووول مردونه میدم پـــسر خوبـــی شم .همه شیطونیامم میذارم کنار
هییییی داشتم این حرفارو زیر لـــــب زمزمــــــه میکردم که :
خانومه اومد گــــف : عــــــه تو هنوز نرفتی ؟؟؟
مــــن : کجا؟؟؟
خانومــــه : خووونه پســـــــــر شجاع
آمپولتو زدی پاشو برو دیگه :|
من: واو راس میگوییی :دی
اغاااااا منو میگیییییییی : فضای درمونگا واسه پرواز کافی نبود
تا حالا ایقد ذوق مرگـ نشده بووودم :))))
يه بار دارو ميخواستم با داداشم رفتيم داروخانه كه خلوتم بود تقريبا؛قبل از اينكه دارو رو تحويلمون بدن بهمون برگه دادن و گفتن بريد صندوق حساب كنيد بعد بياييد دارو رو ببريد. ما هم رفتيم طرف صندوق يارو نبود، بعد از چند دقيقه تا اومد كاغذو با پول گذاشتم روي پيشخوان و با تريپ شاكي بازي و اعتماد به نفس با صداي بلند گفتم: آقا ما چند دقيقه اس اينجا علافيما! شما صندوقيد؟
مرده از اون باحالا بودا،با دست به صندوق جلوي دستش اشاره كرد و گفت: نه دوست عزيز!من صندوق نيستم اين صندوقه! من صندوقدارم نه صندوق!
آقا تا اينو گفت يهو داروخانه رفت رو هوا! آي مردم ميخنديدن. منم كه ضايع شده بودم نتونستم جلوي خندمو بگيرمو با داداشم 2 تايي ريسه بوديم ينيا!
ضايع شدم در حد تيم ملي
دختره نشسته بود توي کتابخونه که يه پسري وارد شد و رفت کنار دختره آروم بهش گفت :
ببخشيد ميتونم اينجا بشينم ؟؟؟
دختره بلند داد زد :
نه تو نميتوني دوست پسر من بشي ...
همه برگشتن و پسره رو نگاه کردن....
پسره هم حالش گرفته شد رفت نشست سر يه ميز ديگه ...
چند دقيقه بعد دختره اومد کنار پسره آروم بهش گفت : من روانشناسي خوندم ....
خوب ميدونم منظور پسرا چيه ....
پسره بلند داد زد : نه ماشين BMW ندارم ولم کن ...
همه برگشتن دختره رو نگاه کردن دختره کلي خجالت زده شد ...
پسره آروم به دختره گفت : منم حقوق خوندم ... خوب بلدم کسي رو توي جمع شرمنده کنم ...
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 29221
کل بازدید: 512261911