دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 30868

تاریخ انتشار : آبان 1391

یـــه بــارم رفتـــه بودم درمونگاه آمپول بزنـــــم،یه دختره اومد آمپولمو بزنه
معلوم بود خـــیلی تازه کاره
همینجوری کـــه سرنگو گرفته بود توی دستش،لرزون لرزون اومد سمت مــن و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحیــــم"
منم که کـــــپ کرده بودم از ترسم گفتم: خـــانوووم یه لحظه من میرم بیرون یه دوری میزنم و برمیگردم بعد بزن
خانووومه : لازم نکرده آمپولتو بزن بعد برووو
منم فقط زیر لب میگفتم یا جد گلابتون یا شاه مختار
ینی اگــه از زیر این آمپول زنده بیام بیرون دیگه دختر بازی تعطیل آزارو اذیت تعطیل
اصن قووول مردونه میدم پـــسر خوبـــی شم .همه شیطونیامم میذارم کنار
هییییی داشتم این حرفارو زیر لـــــب زمزمــــــه میکردم که :
خانومه اومد گــــف : عــــــه تو هنوز نرفتی ؟؟؟
مــــن : کجا؟؟؟
خانومــــه : خووونه پســـــــــر شجاع
آمپولتو زدی پاشو برو دیگه :|
من: واو راس میگوییی :دی
اغاااااا منو میگیییییییی : فضای درمونگا واسه پرواز کافی نبود
تا حالا ایقد ذوق مرگـ نشده بووودم :))))