دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  225380

₩₩₩محمدحسین₩₩₩
ما یه دبیر فارسی دارم خعلی اروم میحرفه و سر کلاسش همه خوابن
ماهم یه دوست همکلاس داریم که یه گودزیلای دهه نودی دارن که مسئولین بیدار کردن رفیقمونو داره .
یه روز سر کلاس فارسی معلم داشت در مورد ابیات شعر توضیح میداد که فلان شعر از17 جمله تشکیل شده . اقا این دوست مام خوابش بود .
دبیر از پشت اروم زد رو شونش و گفت فلانی این شعر از چند جمله تشکیل شده؟
اقا دوست مام تو حالت خواب و بیداری فک کرد داداش گودزیلاشه و هرچی فحش نثار این دبیر بدبختمون کرد ..
ولی دم دبیرمون گرم که با جنبه بود و این مسئله از کلاس درز پیدا نکرد
دم همچین دبیرایی واقن گرم

  225360

هميشه توى مهمونيا من اونيم كه ...
.
.
.
يهو بى هوا بهش ميگن خب، شما چطورى؟!!!

  225352

یکی از دغدغه های بچگیم این بود که

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دندونام مصنوعی باشن تا سرمای بستنی رو احساس نکنن.

خداوکیلی اگه این آرزو رو داشتی بلایک.
انقدم نگید دهه

  225312

اقا کلاس ریاضی بود.معلم گفت:
کبوتر با کبوتر باز با باز خاک تو سر کلاغ
بعدش دیدم فرصت مناسبه گفتم:
فلفل نبین چه ریزه بشکن بریز تو ابگوشت وانگهی دریا شود.
بعد از این گفته بنده(ادبیاتم تو حلقتون) میز ها جویده شدندی و معلم فرار را بر قرار ترجیح دادنی و من صاحب یک منفی شدندی.

  225289

اقاما اومدیم یه کلاس جدید گفتیم امسال بیایم بشینیم اول کلاس به این تازه واردا میدون بدیم واسه اینکه بشینن اخرکلاس وکلاسوبچرخونن حالا چندنفر اومدن میشینن اخرکلاس نه مزه میپرونن نه پارازیت میشن نه سوال چرت وپرت میپرسن نه زیرپایی میان برابچه خرخونا فقط بلدند توگوش هم ویزویزکنن اصلا وجهه ی ما اخرکلاس نشینان (ادبیاتم توحلقشون اخرکلاس نشینان!!!)روخراب کردن باباازپس این مسئولیت برنمی یای نکن تازه اسمشون روهم گذاشتم بچه باحالا کلاس
شتردرخواب بیند پنبه دانه خخخخخخ

  225209

خواهرم اومد گفت یه جوک بود نوشته بود به قبل فامیلیه ضیا یه نگو اضافه کن
ببین چی میشه؟؟؟؟
حالا هی منم تو ذهنم میخونمش میبینم چیزی نیست که!!!!
یهو با صدای بلند گفتم چیزی نمیشه که میشه نگوضیا!!
تازه الان فهمیدم چی میشه!!!
همه ی سرهای موجود تو خونه به طرفم برگشت،خواهرم از خنده سرخ شد منم که هیچی صحبت نکنم راجبش سنگین تره!!!

  225130

چند روز پیش رفتم خونه دوستم که یک پسر 8 ساله داره ... به شوخی از پسرش پرسیدم عمه هات چطورن ؟ گفت خوبن ... گفتم شوهر نکردن ؟ گفت نه ... گفتم چرا اینا شوهر نمیکنن ؟؟ به خنده گفت پیدا نمیشه خب !!!! یعنی منفجر شدیم از خنده .... بعد گفتم تو از توی دوستات هم واسه اونا پیدا کن هم واسه من ^_^
یعنی بچه هم فهمیده خواستگار کمه ؟!!!!!

  225112

همین یه هفته که تازه مدرسه ها شروع شده تحت تاثیر فورجوک سه چهارتا سوتی دادم.
سر کلاس عربی دبیر داشت نکات رو پا تخته مینوشت ما هم رونویسی میکردیم وقتی تموم شد من هنوز دوسه تاش رو مونده بوده بودم.گفت خب حالا نوشتید میخوام پاک کنم.بعدم من بلند گفتم نه خانم نه پاکید.(قابل توجه که دبیرپارسالم هم بوده و از من خیلی توقع داره)کلا کلاس ترکید.منم که مثلا تصمیم داشتم امسال دختر خوبی باشم به فنا رفتم.(پارسالم دخی خوبی بودم فقط بعضی وقتا گرم میشدم و شیطونی میکردم.)
دومی و سومی و چهارمی مربوط میشه به سر کلاس ادبیات(دبیرشم از اون چیزاست..)الغصه خانم اومد تو کلاس و داشت چهره های آشنا رو پیدا میکرد.(پارسالم دبیرم بود ازش خوشم نمیاد و سرم پایین بود.)پشتی هامو یادش اومد و رسید به من گفت اون کیه بزار لیست و نگاه کنم امم آهان فلانی سه تا زلزله ها تو این کلاس جمع شدند.(منو پشتیام.)(به جان خودم پارسال تو کلاسش از دیوار صدا در میومد از من نه)گفتم خانم من زلزلم؟مگه من میشیطونیدم مثه اینا؟گفت چی؟جلوی یه دبیر ادبیات این چه طرز حرف زدنه؟گفتم خانم مگه چجوری حرفیدم چرا میگیرید؟گفت پاشو پاشو رو اون صندلی تکیه مشرف به سطل آشغال بشین.
بله دیگه این دبیر بوقمون روز اولی رو کوفتمون کرد.البته من پررو تر از اونی بودم که برم اونجا بشینم.
پنجمی هم مربوط میشه به سر کلاس زبان.البته دبیر زبانمون آدم پایه ایه.
بله دیگه خانم آنتراک داده بودن و منو دوتا دوستام داشتیم حرف میزدیم(به جان عمم آروم میحرفیدیم آخه داشتیم درباره موضوعی که تو مدرسه قدغنه میحرفیدیم.)یهو صدای این دبیرخانم اومد که جلسه دیگه باید یه جابه جایی داشته باشیم بین شما سه تا.گفتم خانم مگه ما میحرفیم؟یه ذره فکر کرد گفت نه شماها میجنبین نمیحرفین.!!!!!!!!!!!!!

  225104

یک روز سه تا میرن دم شرینی فروشی کی بهتر شیرینی بدوزه اول میره باکتک در میاید دوم میره باکتک در میاد اما سوم که میره و۵دقیقه نشده در میاید میگن دزدی میگه بله میگن چطور میگه رفتم گفت شیرینی بدین تست کنم اگر خوب بد میخرم؟ خخخخخخخخخ

  225096

یه بارم خواهرم در مورد شبیه سازی موجودات پرسید.
شروع کردم به توضیح دادن:
شما فرض کن یه سلول از بدن من برداشتن و هسته سلول رو استخراج کردن...(توضیحات رونمی نویسم طولانی میشه)
در نهایت اضافه کردم:
موجودی که حاصل میشه کلون فردیه که از سلولش هسته رو استخراج کردیم. مثلا میشه گاو... یا گوسفند...
یادم افتاد سلول بدن خودمو مثال زده بودم...
ولی دیر شده بود...
الان یه هفتس همه اعضای خانواده بهم میگن:
_هوی گوسفند...
_گاو...
.
.
.
ولی خواهرم هنوز معتقد به عن آقا هست

  225091

اقا روز اول مدرسه سرکلاس معلم کارفناوری اومده.
حالا ما تهیا داریم کلاسو میترکونیم.
معلم:ساکت.اصن کتابارو باز کنید.
رفیقم:ببخشید میتونم اسمتونو بپرسم(مدیونید اگه فک کنید که میخاستیم درس نده)
معلم:اسمِ؟؟؟؟؟
من:تونو
معلم:چی گفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیا برو دفتر معاونا میگفتن تو ادم نیستی.
بچه چیزی نشد فقط ده ضربه شلاق زدن بم.هععععععععععععععععععععیی
خدا این معلمارو از ما نگیر.

  225074

روز اول مدرسه تو مدرسومون سریکی شکست روز دوم پا یکی شکست فک کنم وسطاش داعش حمله کنه

  225037

‏شما یادتون نمیاد ولی یه زمانی اینقدر خواستگار زیاد بود که ...
.
.
.
به بعضی از این خواستگارا جواب " تابوت دخترمونُ هم رو دوش تو نمیذاریم " میدادن !!!

  225021

عاقابادوستان رفته بودیم کاشان،کیف منم پره خوراکی بودش،واسه صرف ناهارنشستیم یه گوشه، یه اکیپ پسرم اومدن نزدیک ما نشستن ،خلاصه نازیلا(دوستم)رفته بوددستشوبشوره وقتی اومدبدون اینکه توجه کنه نشست روکیف من که یه دفعه صدای ناهنجاری اومد،مارومیگی ازخنده پخش زمین شده بودیم،پسرام که دیگه ازخنده غش کرده بودن،ازاون طرفم نازیلامیگف نخندین باو من کاری نکردم صداترکیدن پفک بوددیگه اشک ازچشام جاری شده بود...>.<

  225000

*****گریفندور*****
ماه رمضون بود و شبای قدر . قران گذاشته بودیم رو سرمون ذکر میگفتیم .
تلویزیون -خدایا فرزندانمان را شفا بده .
مامان و بابام و مدربزرگم برگشتن به من نگاه کردن @_@
تلویزیون -آنها را به راه راست هدایت کن و از انحراف دور بفرما
باز برگشتن به من نگاه کردن :|
تلویزیون -خدایا ازدواج و اشتغال و شغل را برای فرزندانمون مهیا بفرما
همه برگشتن به داداشم نگاه کردن T-T
یعنی تبعیض تا چه حد خدایا ؟!!