تاریخ انتشار : مهر 1395
اقا کلاس ریاضی بود.معلم گفت:
کبوتر با کبوتر باز با باز خاک تو سر کلاغ
بعدش دیدم فرصت مناسبه گفتم:
فلفل نبین چه ریزه بشکن بریز تو ابگوشت وانگهی دریا شود.
بعد از این گفته بنده(ادبیاتم تو حلقتون) میز ها جویده شدندی و معلم فرار را بر قرار ترجیح دادنی و من صاحب یک منفی شدندی.