دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  96227

اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم،
موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم،
سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو
همینطور ثابت نگه می داشتم.
تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!

  96221

اعتراف میکنم قورباغه های بزرگ همون وزغ رو تو پاکت پفک میزاشتم بعد به بچه ها تعارف میکردم قورباغه هه قسمت هر کی میشد می اومد زیر دستش .......... بلللللللند شدرو هوا وهمینجور که داشـــت دور خودش می پیچید و خودشو چنـــگ میزد و پریــــد بیرون کلاس................
قیافه هم کلاسیم : :(
قیافه من : ^_^

  96217

اعتراف میکنم دبستانی که بودم قورباغه جمع میکردم و تو جا مدادی بچه ها میزاشتم
خودتون دیگه جو کلاس رو بعد از باز کردن جا مدادی هاشون تصور کنید دیگه ........
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ

  96203

اعتراف می کنم lمیخواستم برم کلاس گیتار... یه بار خیلی کلاسم دیر شده بود کرایه رو زودتر دادم به راننده بقیه ی پولی که بهم داد پاره بود
همزمان می خواستم بگم این پوله پاره ست عوضش کنید هم می خواستم بگم سر فرهنگیان پیاده میشم گفتم :
آقا ببخشید لطفن سر فرهنگیان منو پاره کنید!!!
من0_o
راننده^_^
مسافرا:خودتون تصور کنید.من نمیگم....

  96186

مامانم اعتــــــراف کرده ک (بعله همچین خانواده ای هستیم ما ^_^)
اولین باری ک ماکارانی اومده بوده با برنج خـــــوردن!!!
ینی تا این حد ک ماکارانیو ریختن رو برنج خوردن!!!!
زرماکارون 0_o
برنج اوازه 0_o
من #_#

نخند خب امکانات نبوده دیـــــــــگه!!! >_<

  96175

اعتراف میکنم
بدبخت شدم به همه دوستام از طرف خانوادم پیام دادم که فوت کردم
بعد از چند روز بهشون گفتم سر کارید
اون بی جنبه ها قسم خوردن هفته اول دانشگاه رو بایدبا صورت کبود برم دانشگاه
اینا چه دوستای بی جنبه ای هستن من دارم
بچه ها برام دعا کنید .من می ترسم

  96174

اعتراف میکنم بیش از ده ها کلیپس خواهرم در بیکاریهام شکسته شد!!!!جالبتر اینکه همه اوناروهم مینداختم تو کیفش مثلا که تو کیفش شکست......

  96173

از اعتــــرافــــاتِ بـــابـــام :
تـــــا حـــــالا مشــــاهــــده نشـــــده صـَــفـــــی کـــــه تـــــو پمـــــپ بنـــــزیــــن انتـــخــــاب میکــــــنـــم زودتـــــر از بقیـــــه صـَـفــــــا جلـــــو بــــره !!!!
×~×~×~×~×~×~×~×~×~×~×~×~×~×~×~×
راستــــَــم میگـــــه هــــــا :))))))) دیــــدم کـــــــه میگـــــــــم ... D:

  96164

اين اولين باريه كه دارم به اين موضوع اعتراف مي كنم موضوع مال وقتي كه پنجم دبستان بودم يه كارتايي بهمون ميدادن صد افرينو اينا فقط به كسي كه بيست بگيره ميدادن منم هميشه19/75 ميشدم بيست داشتم ولي نسبت به دوستم كم بود منم شروع كردم به جعل اين كارتها اقا جونم براتون بگه كه اين دوست ما تا پايان سال هنگ كرد چطوريه كارتهاي من بيشتر شد الان كه 10سال ميگذره هنوز دنبال چرا وچگونه ي اين موضوع واقعا من هوش سياه نيستم لايك بابا هوش سياه لايك بابا19/75

  95994

اعتراف میکنم ی بار ک بچه بودم(آره ی بار بچه بودم دیگه)بابابزرگم قلبشوعمل کرده بود قد ی کمپانی رانی توخونمون جمع شده بود.توزیرزمینمون ی یخچال داشتیم همه رانی هاتو اون بودن منو دایی کوچیکمم هی یواشکی میرفتیم توزیرزمین و حالا بخور و کی نخور...تا اینکه ی بار مامانم ی کلی مهمون دعوت کرده بودو گف ما ی کلی رانی توزیرزمین داریم خوب موقعیه همشو بخوریم.آقا رف توزیرزمین با ی کلی قوطی رانی خالی مواجه شد بعدش منو داییم ازخونه فرار...حالا مهموناهم هی ازمامانم سراغ رانی هارو میگرفتن.آقا چشمتون روز بد نبینه ی کتک مفصلی سرش خوردم ولی خب ادم ک نشدم...راستی سلامتی همه مادرای عصبانی صلوات.....

  95990

اعتراف میکنم دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟ من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!

  95987

اعتراف میکنم تا 11 سالگی فکر میکردم "کافی نت" اسم دیگه همون "کافی شاپ" هستش!

همچین نخبه‌ای بودم من

  95983

عاغا اعتراف میکنم که:
تو مدرسمون یه جشنی برگزار شد منم باید یه مقاله ایی میخوندم قبلش رفته بودم نمازخونه اونجا نشسته بودیم با بچه ها تمیرین میکردیم رفتم رو بالا رو سن سرمو بالا گرفتم دیدم همه پکیدن از خنده عاغا تا من موقعی که از نماز خونه اومدم یادم رفته بود کفشمو بپوشم بدتر از اون جورابم سوراخ داشت اندازه دهانه غار هیچی همون جا محو شدم تا یک هفته مدرسه نمیرفتم

  95982

اعتراف می کنم ........

خوشمزه ترین خوراکیا اونایی بود
که سر کلاس یواشکی تا معلم حواسش نبود
می خوردیم تا می دید یه جوری ژست می گرفتیم
انگار شیش دنگ حواسون به درس....

  95969

اعتراف میکنم ک این پسرا واقعا درسخون ک چ عرض کنم خرخون شدن...
بادوستام رفتیم واسه مشاوره انتخاب رشته.همینجور ک منتظر بودیم ی دسته پسر اومدن یهو همه بهشون تبریک گفتن ما هم ک از همه جا بیخبر!!!!! بعد ک فهمیدیم بکل زیر1000شدن. با نهایت از خودگذشتگی گفتیم پسرا اول برن مشاوره. بیچاره مشاور مونده بود توکارما اخه داشتیم قبلش غر میزدیم ک چرا نوبتمون نمیشه...
راستشو بخاین میخاسیم پسرا رتبمون رو نفهمن.
الحق ک امسال اینا رتبهای برترن :(