دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  98961

اعتراف میکنم آمادگی که بودم وقتی شیطونی زیاد میکردم، مامانم بهم میگفت خانمتون دوربین داره میبینت فردا حالتو میگیره!‏ منم ساده باور میکردم. بعد فک میکردم خدایا این چه دوربینیه، دید در شبه!‏ لیزریه!‏ چیه؟
أصن سه بعدیه!!‏

  98800

اعتراف میکنم اگه بجای چهار سال علافی تو دانشگاه دنبال آب حیات گشته بودم ، الآن پیداش کرده بودم و زندگی جاودانه داشتم .

  98799

اعتراف میکنم دوران سربازی چون همه وسایلا مثل هم بود اسممون رو وسایلمون مینوشتیم که قاطی نشه، یعنی من نمی فهمم الان توی خونه مسواک من هیچگونه شباهتی با مسواک بقیه نداره ولی همچنان باید برچسب بزنم ...حتی روی زیر پیرنم هم اسم نوشتم ...حتی روی متکام...

  98795

اعتراف می کنم تو بچگیم گاهی غذاهایی رو که دوست داشتمو آروم می خوردم تا دیر تموم شه
جالبه که مامان و بابام فکر میکردن دوست ندارم تازه امکان داشت تصمیم بگیرن کمتر اون غذارو درست کنن!!!!!!!!!!

  98787

اعتراف میکنم سال دوم راهنمایی برای اولین بار تقلب نوشتم با خودم بردم مدرسه.من فقط ی سؤالو از تقلبی ک نوشتم نگاه کردم.از شانس قهوه ای من معلم تقلبو ازم گرفت هیچ(بی عرضه هم خودتونین چی کار کنم اولین بارم بود بلد نبودم خووووو)همون ی سؤالم ازم پرسید ک ببینه تقلب کردم یا نه.منم اون لحظه ب افق خیره شدم.
تازه اینا هییییچ.بابامم اونروز اومد مدرسه.معلم عزیز هم گفت ک چ گندی زدم.
بابامم بخاطر این افتخار بزرگ شب بهمون کباب داد ^ ــ ^

  98779

اعتراف میکنم یکی از دوراهی های اصلی زندیگم توی بچگی این بود که هربار بستنی دو قلو میخریدم تو این میموندم که باید با دو دست بگیرم همون جور که به هم چسپیده بخورم یا جداشون کنم اول این یکی بعد اون یکی!!!

  98765

اعتراف میکنم بچه که بودم یکی از تفریحات سالمم این بود که روی مورچه چسب بریزم بعد هم عزاب وجدان میگرفتم با خلال دندون چسبو از پاش باز میکردم یه قند میزاشتم جلوش بخوره!!!!!!!!خخخخخخخ!

  98761

عاغا اعتراف میکنم کوچیک که بودم با مامانم رفتم ارایشگاه نشستم ساکت دیدم زنه ارایگشره داره ابروهای مامانو برمیداره خلاصه ما رفتیم خونه بابام خواب بود دیدم ابروهاش خیلی بدحالته شبیه سبیله از بس پرپشت بود هیچی دیگه یه تیغ برداشتم دوتا ابروهاشو زدم از ته بند خدا از خواب که پا شد همه غش غش روش خندیدن تا یک ماه بیرون از خونه نمیرفت من بهش گفتم بابایی پشم گوسفند بچسبون خیلی خوشگل میشی
گفت خفه شو خواب که رفت خودم پنبه چسبونم با چسب برق خو چیه ابرو نداشت :))))))))

  98754

اعتراف مى كنم بچه كه بودم زدم شيشه آستون مامانم رو انداختم زمين تقريبا همش خالى شد
بعد با تمام خونسردى رفتم شيشه رو پر آب كردم گذاشتم سر جاش
آخ آخ آخ آخ آخ مامانم چه بد و بيرا هايى كه به كارخونه سازندش نگفت ...

  98746

اعتراف میکنم یه بار مرغ (از این خروس لاریا ) ور داشتم بچه بودم وصلش کردم با نخ رو لوستر تمرین بال زدن گزشتو 5 روز بعد از طبقه 4 خودشو انداخت پایین زنده موند بهله این حاصل تمرینات بال زدنه مامانم میگفت پرواز نمیکنه ولی حتی پاش هم نشکست
قیافه مامانم :O

  98744

اقا (عاقا -اغا ) سوار تاکسی بودیم ( گودزیلا هم بود ) راننده جاتون خالی کچل بود این گودزیلای ما هم بلند به مامانم گفت ماما ای اقاهه چچله ( مامان این اقاهه کچله ) مسافرا صندلی گاز زدن من هم تو عمود محومون کردن تازه طرف کرایه هم نگرفت گفت دمت گرم خندوندیمون
قیافه من :D
قیافه گودزیلا :)

  98735

عاقا دیروز رفتم مدرسه کلاس شیمی.
معلم کتاب سال جدید رو شروع کرد. درسمون در موردآب بود.
بعد معلم از من پرسید 5 تا از خصوصیات آب رو بگو.منم نمی دونستم چی بگم هر چی می گفتم درست نبود.بدجور مونده بودم تو آنباس بودم.
بعد از کلی فکر کردن گفتم:خوب آب رو نمیشه ساخت.
هیچی دیگه معلم هم در جواب گفت:چهارشنبه می ریم آزمایشگاه آب درست می کنیم.
منم از دیروز تا حالا دارم چمدونم رو جمع می کنم که فردا به جای مدرسه
برم تو افق.
راستی پست دوممه

  98734

اعتراف می کنم انقدر 4جوک رو دوست دارم که برای پروژه پایانی درس مهندسی اینترنت ، یک سایت عین 4جوک طراحی کردم و بردم برای استاد و علاوه بر گرفتن نمره ی 20 فهمیدم که استادم هم در 4جوک عضو هستند! یه همچین سایت خفنیه 4جوک! بزن به سلامتی 4جوک و 4جوکی ها لایک قشنگه رو!

  98727

اعتراف میکنم نمیدونستم فرمت یعنی چی!
بعد دیروز گفتم گوشی بابامو فرمت کنم درست میشه!
هیچی دیگه الان دارم وصیت ناممو می نویسم.
خداحافظ!

  98700

اعتراف میکنم که درس خوندن من مثل میمونیه که اسکی میره..
خودم چیزی حالیم نیست اما پدر مادرم لذت میبرند :)))))