تاریخ انتشار : مرداد 1392
اعتراف مى كنم بچه كه بودم زدم شيشه آستون مامانم رو انداختم زمين تقريبا همش خالى شد
بعد با تمام خونسردى رفتم شيشه رو پر آب كردم گذاشتم سر جاش
آخ آخ آخ آخ آخ مامانم چه بد و بيرا هايى كه به كارخونه سازندش نگفت ...