دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  112636

اعتراف میکنم گاهی اوقات همین جوری زل میزنم به سرعت دانلودم و بهش روحیه میدم... تو میتونی!تو میتونی!! :))
امیدی بهم هست عaیa؟!!؟؟

  112634

اعتراف ميكنم وقتي بجه بودم كودزيلايي بودم واسه خودم يه بار شوهر عمه ام از تهران(ما شهرستاني هستيم)برام يه دونه از اين عروسكها آورده بودكه مثل بجه واقعي بود موهاش عين آدم بود اون موقعها از اين عروسكا كم بود آقا منم عين مونكلا همون روز اول موهاشو از ته كوتاه كردم تا بربشت در بياد بعدا كه فهميدم جه كندي زدم كلي زار زدم

  112633

اعــــــــــــتراف میکنم که امـــــــــــــروز معلم اومد سر کلاس گفت خودکار میخوام یکی از بچه های بهش خودکار داد گفت نه خودکار پای تخته میخوام
(ماژیک رو میگه)
من گفتم اگه خودکار مال پای تختس لاود باید با ماژِک مشق بنویسیم

مربوط
سال 86

  112628

اعتراف میکنم
هفته پیش که اومدم پست بزارم تو 4 جوک
داداشم همون گودزیلا خودمون سرو صدا کرد که مامان این باز رفت سوتی مارو بنویسه تو 4 جک در همین پاش خورد به کیس و افتاد زمین و دود ازش بلند شد منم داغون چنان زدم زیر گوشش تا دو روز جاش رو صورتش موند ولی خیلی حال داد تازه دیگه به کارای منم گیر نمیده کافیه بگم ساکت تا بره یه جا بشینه
پیشنهاد میدم امتحان کنین اننننننننننننقده خووبه

  112621

اعتراف ميكنم كه حدود 22 يا 23 سال پيش يكي از همكارانم را كه به اتفاق وي با هواپيما عازم ماموريت تهران شديم بد جورى اذيت كردم؟!
بنده خدا برای اولين بار بود سوار هواپيما ميشد. هواپيما پس از فرود در ف.مهرآباد به فاصله بسيار دوری از سالن مسافرين ورودي (نزديكيای تهرانسر) پارك كرد. من به همكارم گفتم از اينجا تا سالن خروجي نيم ساعت راهه، پرسيد:پياده؟( هنگام سوار شده فاصله سالن ترانزيت تا هواپيما حدود 30متر بود كه مسافرا براي سوار شدن پياده طي مي كردند)، اينجا شيطنت من گل كرد و گفتم :نه بليط اتوبوس ميخريم و سوار اتوبوس ميشيم و ميريم؟؟؟باور كرد و پرسيد از كجا؟گفتم از يكی از مهماندارهايی كه دم درب خروجي هواپيما ايستاده اند. بلافاصله يدونه اسكناس 200تومني بهش دادم و گفتم برو 2تا بليط بخر منم كيفامونو برميدارم وميام. ضمنا عجله كن كه بليط براي نشستن روي صندلي گيرت بياد،اگر بليط براي ايستادن سرپا وسط اتوبوس بگيري،بايد نيم ساعت سرپا تحت فشار با عذاب وسط اتوبوس بايستيم! اونم باسرعت حركت كرد و پس از لگد كردن چندتا پا و سقلمه زدن و هول دادن و عقب راندن چند نفر ديگه با عجله خودشو به مهماندارها رسوند و دستشو دراز كرد و مشغول صحبت كه..... بعد از چند لحظه هركدام از مهماندارها با شتاب به گوشه اي از هواپيما پناه بردند و به قول 4جوكي ها مشغول گاز زدن در و پيكر هواپيما شدند ، بعضي از مسافرها هم كه متوجه موضوع شدند غلط زنان از پله هاي پلكان پائين آمدند و توي اتويوس مشغول گاز زدن صندلي و شيشه هاي اتوبوس شدند!!!

  112485

یکــی از تــفریحات ســآلمِ مــن و خــوآهرمــحترمه ایــنکه وخــتی دســتومـون چـسب زخــم مــیخوره یـه خودکـــآر بــر مــیدآریم و روی چســب زخــم یــآدگآری مــینویسیم :]هآ؟ چیــه ؟؟چــیرآ ایــطوری نــیگا مــیکنی ؟؟مـآ فــقیر فقــرآ کــه نــــه پــآمون مــیشکنه نــه دســتمون نه کلمون (از بس سگ جـــونیم)هــمینم از ســرمــون زیــآد تــره والاه!! بهــتون پــیشنهآد مــیکنــم حــتمن حتمــن امــتحان کنــین حــآلش از خــریدن آیـفون اونــم از نــوع فــایو (که من نمیدونم با کودوم واوه )بیشــتره در ضــمن سآدیســمیم خودتونــین :|||

  112483

اقا اعتراف میکنم بچه ک بودم ی گربه هه رو(ادبیاتم تو حلقم) با چوب زدم.گربه بدبخت خوابیده بود ،شکمش سمت من بود.منم ی چوب برداشتم فرو کردم تو شیکمش.اونم قاطی کرد چنگم زد.من اوسکولم داد میزدم پیشی منو با چوب زد!!!
همه اهل خونه از خنده دیوارارو میجوییدن...
ینی مردم ازاری از بچگی تو ذاتمه!!!!
همچین ادم سادیسمی و اوسکولی بودم من:-))))

  112482

اعتراف می کنم بی تربیتی ترین متن ها رو تو دفتر خاطرات برادرم خوندم تحت عنوان یادگاری های دوستان دوران سربازی.... طوری که بعد از خوندنشون دفتر رو منهدم و به برادرم تلقین کردم که دفترو تو پادگان حتما جا گذاشته که دیگه نیس دیگه ... مگه نه ؟ اگه جا نذاشته بود الان اینهمه گشتیم پیدا می شد...!!!!

  112481

اعتراف میکنم اگه این پستم مثل 10 پست قبلی تأیید نشه با 4جک گهر میکنم میرم 5جک.
هر کی هم خواست بیاد اصلا نیاد چون دیگه جا نیست.

  112480

اعتراف میکنم به اینکه همیشه وقتی کی تو حمومه من همیشه میرم دسشویی با تمام فشار اب داغ و باز میکنم و اونی که تو حمومه فک میکنه اب سرد شده اب داغ و بیشتر میکنه و بعد من{موزی خودتی}ابو یدفه ای میبندم.اون بیچاره ای که تو حمومه بریونی میشه.

  112475

وقــــتی بچــــه بودم انگــــشتمو میــــکردم تو دمــــاغــــم و پلــــکامم بر میگــــردونــــدم و صداهــــای خــــفن از خــــودم تولــــید میکردم و بعــــد به دوستــــام میگفتــــم جنــــی شــــدم :D اونــــام جیــــغ میــــزدن وباور میکردن.مــــنم از موقعیت سو اســــتفاده میکردم ومیگفــــتم اگه ازخوراکیهــــاتون بهم ندیــــد شــــمام ایــــنطوری میشید :D اونــــام بم هرچــــی میخــــواستم میدادن... الــــهــــی الــــعــــفو

  112439

اعتراف میکنم بچه که بودم تو پیک نوروزی جواب یکی از سوالا "انبردست" بود! دقت کنید: سه بخشه! اقا من گیر داده بودم به بابام که باید بجای این کلمه یچیز دیگه بگی! این کلمه حرفه بد داره من نمینویسمش!!!! ینی یه همچین بچه خل و چله مودبی بودم من!!!

  112438

اعتراف میکنم وقتی میرم مسافرت ی کوله پر لباس با خودم میبرم ولی تا برگردم از همونایی که موقع رفتن تنم بود إستفاده میکنم....

  112437

اعتراف میکنم یه بار تو پارک با دوستام بودم داشتم زیر لب اهنگ هماهنگه رو میخوندم
-من یه دیوونه ام وقتشه عاقل شم
دوستام:اخر خودتم فهمیدیییییی؟؟؟
قیافه ی من :(
قیافه ی دوستام :)))))
سامی بیگی:|

  112436

اعتراف می کنم سوم ابتدایی بودم که دوستم پز کامپیوترشونو میداد یه بار با خوشحالی اومد واسمون تعریف کرد که اسم ماها رو تو کامپیوتر نوشته یعنی ما یه ذوقی کردیم که نگو!!!
بعله دیگه دهه شصتی هستیم ...
لایک=بچه که زدن نداره