6یا7 ساله که بودم یروز بابام میخواست بره سرکار عجله هم داشت تو حیاط وایستاده بود. مامانم هم یه لیوان چای داد که به بابام بدم. بنده هم که از همون دوران طفولیت کنجکاو بودم همیشه میخواستم نحوه ی حل شدن پی پی پرندگان در مایعات رو مشاهده کنم در یک اقدام محیرالعقول یک عدد پی پی که یحتمل مال یاکریم بود و خشک شده بود رو در چای پدر گرامی انداختم و بعد از نا امید شدن از انحلال ماده مذکور در چای پیش بابام رفتم و اونم چای رو خورد و رفت
لایک=مگه سادیسم داری؟؟؟؟!!!!
[ارادت مند شما کتلت]
خاطرات خنده دار
دختر خواهرم که امسال باید بره کلاس اول، امروز رفته واکسن 6سالگیش زده.اساسی هم دردش گرفته . بهش گفتم با اون خانم که بد بهت واکسن زد دعوا می کردی.برداشت صاف توی چشم نگاه می کنه می گه : خاله بجاش تو گوشش 1 جیغ بلند کشیدم
من :%
خواهرم :)))))))))
خانم کرشده توسط ملیکاجون :((((((((
اومدم توسایت دیدم یکی از جوک هام تقریبا122تا یکی دیگه103 تا لایک خورد عین... ذوق کردم
بعد روی صفحه ای که جوکم بود هی reloadمیکردم هر دفعه لایکم بیشتر میشد بیشتر ذوق میکردم
لایک:لایک ندیده
لایک:عجب شانسی
لایک:منم همینم
♫☼***(محمدرضا)***☼♫
یـادمـه بـچـه کـه بـودم مـامـانـم مـیـگـفـت صُـبـا کـه از خـواب بـیـدار مـیـشـی بـایـد صـورتـتـو بـشـوری چـون شـیـطـون شـبـا مـیـاد جـیـش مـیـکـنـه رو صـورتـت!!! ^_^
.
.
.
مـن بـدبـخـت فـقـط خـدا مـیـدونـه چـنـد شـب بـیـدار مـیـمـونـدم بـبـیـنـم ایـن کـیـه کـه جـیـش مـیـکـنـه رو صــورتِ مـن در مـیـره!!! ^_^
----- (~~~) <هر روز ظهر كته!!> (~~~) -----
يكي ديگه از تفريحات سالمم تو پادگان اينه كه؛ وقتي كه ميخوام از حموم بيام بيرون؛ شير آب سرد رو باز ميكنم. بعد چند دقيقه كه آب حسابي سرد شد شير آب رو ميبندم و ميزارمش رو حالت دوش...
بعد به نفر بعدي ميگم: "زود بپر داخل تا آب گرمه!"
بعدش منتظر ميشم تا شير آب رو باز كنه! :-)
بعدش هم كه ديگه خودتون حدس ميزنيد... خخخخخ
البته اين براي زمستون بود؛ توي تابستون به جاي شير آب سرد؛ شير آب گرم باز ميشه!
صداي قربانيان اين شوخي در زمستان: هااااي...هاي...هاااا...ها (همراه با صداي نفس نفس زدن)
در تابستان: آخ...واااااي...اووووف...وااي...
چهره من در تابستان و زمستان: ;-)
تو پنجم ابتدایی یه سرویس پراید داشتیم که 10 نفری سوارش میشدیم ! همه هم دوست داشتیم جلو سوار شیم برای همین وقتی این میومد دنبالمون مثل گاومیش به ماشین حمله میکردیم . یه روز بارونی بود طبق معمول سرویس اومد کنار مدرسه من و دوستم ((ز)) هم دنبالش دویدیم این بنده خدا رو هلش دادم بعد که سوار شدم بیرونو نگاه کردم دیدم نیست !!! حالا این یابو کجاست ؟؟؟
افتاده بود تو جوی آب لیوان توی جیبش هم پر از آب شده بود !!!
لایک = فرهنگ و مرامت تو حلق خودت !
امروز داشت یه برنامه ورزشی نشون میداد, مجری از ورزشکاره توی پارک پرسید آیا ورزش تاثیری هم در سلامت روح و روان شما داشته؟؟؟
یارو جواب میده بله دیسک کمرم خوب شده دیگه زانو درد ندارم................!!!
پدر من اگه مجری میپرسید خب حالا تاثیرشو رو جسمتون بگید چی میخواستی بگی؟؟؟!!!!!
اقا یه سوال دارم
قبل از به دنیا اومدن پسر شجاع,پدر پسر شجاع روچی صدا میزدن؟؟؟؟؟
اغا دایی ما داروسازه.یه چنتا تابسون من میرفتم کمکش.یه سری یکی اومده بود داروخونهحالا مکالمه ما:
من:سلام.بفرمایین!
آغاهه: سلام.بچه ام دلش درد میکنه یه شربت دیس کیلومین میخوام!
من:بله؟؟؟؟چه شربتی؟؟؟
آغاهه: دیس کیلومین دیگه!!اصلا شما که بلد نیسی به خودت دکتر بگو!!!
بعد از کالبدشکافی های لازم فهمیدیم منظورش شربت دیسیکلومین بوده!!!!
آغا استکان شکسه خونمون.ندیدم یه تیکه خورده اش پامو بریده مث چی خون میاد!مامانمو صدا کردم پامو ببینه بایه قیافه نگران اومده
میگه:ببینم رو فرش که نریخت خونش؟؟؟
میگم:یه کم!!!
میگه:ای بی عرضه!!!!1کوری انگار!!!!پاشو همه خونه رو به گند کشیدی!!!!
و پای من هم چنان خون میاد....
عاغا جا همتون حالی خونه عموم بودم
یه مارمولک چسبیده بود به پنجره آشپزخونشون.(قابل توجه عزیزان آشپز خونشون رو به خیابون باز میشه)
جونم براتون بگه مارمولکه رو که دیدم با دادو فریاد و جیغ بنفش عمومو صدا کردم که بیاد ردش کنه بره.
نگو رفیق دیرینه بودن باهم!عموم اومد تو آشپزخونه داد زد عزیزم دلم برات تنگ شده بود کجایی چند روزه نیستی؟!!!
یهو یه دختره از تو خیابون گفت: فدات شم کجایی نمیبینمت!!!
دخترای نجیب و با حیان ما داریم ایا به نظرتون؟!؟!؟!؟
من:))))))
زن عموم:(((((
دختر عموم:))))))
عموم....هیچی دیگه عموم دیدافق شلوغه رفت تو عمود محو شه!
تلفن خونمون زنگ خورد بابام کنترل تی وی رو گذاشته رو گوشش میگه الو الو...
من دیگه حرفی ندارم...
از دیروز فقط خطمو تایید میکنم که نکنه اشتباهی وارد کرده باشم آخه میگن خانوم صادقی یه شماره ی شانسی میگیره از بین تایید شده ها و بهش میگه شما برنده ی یک عدد تبلت کاتالوگ شده اید .
تقریبا یه ماه مونده بود به کنکور عمم اینا یه شب دیروقت اومده بودن خونمون بعد به خاطر کنکورم عمم گفت ایشالا الان میریم تا بعد کنکور این روزا دیگه مزاحم نمیشیم منم اومدم بگم نه بابا این حرفا چیه گفتم: نه پس:\\\
دختر عمم:نه پس مامان میخواستی بازم بیای:)))
من:نه نه منظورم این نبوووود......
حالا مگه بقیه خندشون بند میاد!!!
از این تریبون اعلام میکنم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هر کس دلش واسه خاکش و وطنش تنگ شده حاضرم این فداکاریو براش انجام بدم جامو باهاش عوض کنم......ترجیحا طرف ساکن سوئد و سوئیس و اطراف این کشورها باشه ...
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 41794
کل بازدید: 512432570