دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  86681

6یا7 ساله که بودم یروز بابام میخواست بره سرکار عجله هم داشت تو حیاط وایستاده بود. مامانم هم یه لیوان چای داد که به بابام بدم. بنده هم که از همون دوران طفولیت کنجکاو بودم همیشه میخواستم نحوه ی حل شدن پی پی پرندگان در مایعات رو مشاهده کنم در یک اقدام محیرالعقول یک عدد پی پی که یحتمل مال یاکریم بود و خشک شده بود رو در چای پدر گرامی انداختم و بعد از نا امید شدن از انحلال ماده مذکور در چای پیش بابام رفتم و اونم چای رو خورد و رفت
لایک=مگه سادیسم داری؟؟؟؟!!!!
[ارادت مند شما کتلت]

  86671

دختر خواهرم که امسال باید بره کلاس اول، امروز رفته واکسن 6سالگیش زده.اساسی هم دردش گرفته . بهش گفتم با اون خانم که بد بهت واکسن زد دعوا می کردی.برداشت صاف توی چشم نگاه می کنه می گه : خاله بجاش تو گوشش 1 جیغ بلند کشیدم
من :%
خواهرم :)))))))))
خانم کرشده توسط ملیکاجون :((((((((

  86655

اومدم توسایت دیدم یکی از جوک هام تقریبا122تا یکی دیگه103 تا لایک خورد عین... ذوق کردم

بعد روی صفحه ای که جوکم بود هی reloadمیکردم هر دفعه لایکم بیشتر میشد بیشتر ذوق میکردم

لایک:لایک ندیده
لایک:عجب شانسی
لایک:منم همینم

  86651

♫☼***(محمدرضا)***☼♫

یـادمـه بـچـه کـه بـودم مـامـانـم مـیـگـفـت صُـبـا کـه از خـواب بـیـدار مـیـشـی بـایـد صـورتـتـو بـشـوری چـون شـیـطـون شـبـا مـیـاد جـیـش مـیـکـنـه رو صـورتـت!!! ^_^
.
.
.
مـن بـدبـخـت فـقـط خـدا مـیـدونـه چـنـد شـب بـیـدار مـیـمـونـدم بـبـیـنـم ایـن کـیـه کـه جـیـش مـیـکـنـه رو صــورتِ مـن در مـیـره!!! ^_^

  86641

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
يكي ديگه از تفريحات سالمم تو پادگان اينه كه؛ وقتي كه ميخوام از حموم بيام بيرون؛ شير آب سرد رو باز ميكنم. بعد چند دقيقه كه آب حسابي سرد شد شير آب رو ميبندم و ميزارمش رو حالت دوش...
بعد به نفر بعدي ميگم: "زود بپر داخل تا آب گرمه‏!‏‏"
بعدش منتظر ميشم تا شير آب رو باز كنه‏!‏ :-‏)
بعدش هم كه ديگه خودتون حدس ميزنيد... خخخخخ‏
البته اين براي زمستون بود؛ توي تابستون به جاي شير آب سرد؛ شير آب گرم باز ميشه‏‏!
صداي قربانيان اين شوخي در زمستان: هااااي...هاي...هاااا...ها (همراه با صداي نفس نفس زدن‏)
در تابستان: آخ...واااااي...اووووف...وااي...
چهره من در تابستان و زمستان: ;-‏)‏

  86638

تو پنجم ابتدایی یه سرویس پراید داشتیم که 10 نفری سوارش میشدیم ! همه هم دوست داشتیم جلو سوار شیم برای همین وقتی این میومد دنبالمون مثل گاومیش به ماشین حمله میکردیم . یه روز بارونی بود طبق معمول سرویس اومد کنار مدرسه من و دوستم ((ز)) هم دنبالش دویدیم این بنده خدا رو هلش دادم بعد که سوار شدم بیرونو نگاه کردم دیدم نیست !!! حالا این یابو کجاست ؟؟؟
افتاده بود تو جوی آب لیوان توی جیبش هم پر از آب شده بود !!!
لایک = فرهنگ و مرامت تو حلق خودت !

  86633

امروز داشت یه برنامه ورزشی نشون میداد, مجری از ورزشکاره توی پارک پرسید آیا ورزش تاثیری هم در سلامت روح و روان شما داشته؟؟؟
یارو جواب میده بله دیسک کمرم خوب شده دیگه زانو درد ندارم................!!!
پدر من اگه مجری میپرسید خب حالا تاثیرشو رو جسمتون بگید چی میخواستی بگی؟؟؟!!!!!

  86632

اقا یه سوال دارم
قبل از به دنیا اومدن پسر شجاع,پدر پسر شجاع روچی صدا میزدن؟؟؟؟؟

  86619

اغا دایی ما داروسازه.یه چنتا تابسون من میرفتم کمکش.یه سری یکی اومده بود داروخونهحالا مکالمه ما:
من:سلام.بفرمایین!
آغاهه: سلام.بچه ام دلش درد میکنه یه شربت دیس کیلومین میخوام!
من:بله؟؟؟؟چه شربتی؟؟؟
آغاهه: دیس کیلومین دیگه!!اصلا شما که بلد نیسی به خودت دکتر بگو!!!

بعد از کالبدشکافی های لازم فهمیدیم منظورش شربت دیسیکلومین بوده!!!!

  86616

آغا استکان شکسه خونمون.ندیدم یه تیکه خورده اش پامو بریده مث چی خون میاد!مامانمو صدا کردم پامو ببینه بایه قیافه نگران اومده
میگه:ببینم رو فرش که نریخت خونش؟؟؟
میگم:یه کم!!!
میگه:ای بی عرضه!!!!1کوری انگار!!!!پاشو همه خونه رو به گند کشیدی!!!!

و پای من هم چنان خون میاد....

  86615

عاغا جا همتون حالی خونه عموم بودم
یه مارمولک چسبیده بود به پنجره آشپزخونشون.(قابل توجه عزیزان آشپز خونشون رو به خیابون باز میشه)
جونم براتون بگه مارمولکه رو که دیدم با دادو فریاد و جیغ بنفش عمومو صدا کردم که بیاد ردش کنه بره.
نگو رفیق دیرینه بودن باهم!عموم اومد تو آشپزخونه داد زد عزیزم دلم برات تنگ شده بود کجایی چند روزه نیستی؟!!!
یهو یه دختره از تو خیابون گفت: فدات شم کجایی نمیبینمت!!!
دخترای نجیب و با حیان ما داریم ایا به نظرتون؟!؟!؟!؟
من:))))))
زن عموم:(((((
دختر عموم:))))))
عموم....هیچی دیگه عموم دیدافق شلوغه رفت تو عمود محو شه!

  86605

تلفن خونمون زنگ خورد بابام کنترل تی وی رو گذاشته رو گوشش میگه الو الو...
من دیگه حرفی ندارم...

  86599

از دیروز فقط خطمو تایید میکنم که نکنه اشتباهی وارد کرده باشم آخه میگن خانوم صادقی یه شماره ی شانسی میگیره از بین تایید شده ها و بهش میگه شما برنده ی یک عدد تبلت کاتالوگ شده اید .

  86594

تقریبا یه ماه مونده بود به کنکور عمم اینا یه شب دیروقت اومده بودن خونمون بعد به خاطر کنکورم عمم گفت ایشالا الان میریم تا بعد کنکور این روزا دیگه مزاحم نمیشیم منم اومدم بگم نه بابا این حرفا چیه گفتم: نه پس:\\\
دختر عمم:نه پس مامان میخواستی بازم بیای:)))
من:نه نه منظورم این نبوووود......
حالا مگه بقیه خندشون بند میاد!!!

  86590

از این تریبون اعلام میکنم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هر کس دلش واسه خاکش و وطنش تنگ شده حاضرم این فداکاریو براش انجام بدم جامو باهاش عوض کنم......ترجیحا طرف ساکن سوئد و سوئیس و اطراف این کشورها باشه ...