تاریخ انتشار : تير 1392
6یا7 ساله که بودم یروز بابام میخواست بره سرکار عجله هم داشت تو حیاط وایستاده بود. مامانم هم یه لیوان چای داد که به بابام بدم. بنده هم که از همون دوران طفولیت کنجکاو بودم همیشه میخواستم نحوه ی حل شدن پی پی پرندگان در مایعات رو مشاهده کنم در یک اقدام محیرالعقول یک عدد پی پی که یحتمل مال یاکریم بود و خشک شده بود رو در چای پدر گرامی انداختم و بعد از نا امید شدن از انحلال ماده مذکور در چای پیش بابام رفتم و اونم چای رو خورد و رفت
لایک=مگه سادیسم داری؟؟؟؟!!!!
[ارادت مند شما کتلت]