ازبس به مشتری های مغازه درجواب مرسی گفتناشون گفتم بسلامت چندوقت پیش رفتم داروخونه پولوکه دادم متصدیش گف مرسی منم سریع گفتم بسلامت!!!! همه زدنزیرخنده
واااااای انقدضایع شدم که نگو
ازبس به مشتری های مغازه درجواب مرسی گفتناشون گفتم بسلامت چندوقت پیش رفتم داروخونه پولوکه دادم متصدیش گف مرسی منم سریع گفتم بسلامت!!!! همه زدنزیرخنده
واااااای انقدضایع شدم که نگو
چندشب پیش تولد نوه داییم که مث خواهرزادم دوسش دارم بود جاتون خالی جوجه کباب دلچسبی رومیز بود بعد ازخوردن غذا خواستم تشکرکنم گفتم مرسی واقعاخوشمزه بود دستتون دردنکنه گف بازم بکش دیکه تعارف نمیکنم منم خواستم لفظ قلم حرف بزنم گفتم قابل تعارف نی؟؟؟همه زدن زیرخنده
یکی نی بهم بگه مرغ به این گرونی غذای اعیانی قابل تعارف نی؟؟؟
بقال سر کوچمون داشت جنس خالی میکرد تو مغازش اومدم بهش بگم خسته نباشی هل شدم گفتم:خسته نشی؟؟؟؟؟
یعنی ادم زیر اب قلیون بکشه اینجوری ضایع نشه!؟!
ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘَﻢ ﯾﻪ ﭼَﻦ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍُﻓﺘﺎﺩ ﺣﺪﻭﺩﺍَ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ100ﺗﺎ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ، ﯾﻪ ﺩَﻓﻪ ﻓَﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩَﺭﻭ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﺴﺘَﻢ، ﺩَﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐَﺮﺩﻡ ﺑَﺴﺘﻢ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩِ ﻋﯿﻨﮑﯽِ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺤﯿﻔﯽ ﺑﻮﺩ، ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺳَﺮﺷﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﻋﻘﺒﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟَﺤﻦِ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺣﺎﻟﯽ ﮔُﻒ: "ﮐَﺴﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷُﺪ؟؟" ﯾَﻨﯽ ﺗﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ
عموم تازگیها رفته بود مکه دو تا بچه داره یه دختر 4 ساله یه پسر 10ساله اونا رو هم با خودش برده بود میگفت وقتی احرام بستن دختر عموم میمومده داداشو اذیت میکرده فرار میکرده هر وقت که اون می خواست یه چیزی بهش بگه میگفت وای نباید حرف بد بزنی تو محرم شدی این بیچاره هم میمونده
دختر عموم :d
پسر عموم =-|
عمو و زنش :))
!!!!!!!!
یکی از آشناهامون تعریف میکرد:
یه بار بابام من را فرستاد برم نوار تفلون بگیرم....
من هم که مودب بودم در حد لاشومپانیه فرانسه،پیش خودم فکر کردم این هم مثل خونه،که مودبانش میشه خانه...مودبانه نوار تفلون،میشه نوار تفلان!
خلاصه رفتم مغازه و گفتم بی زحمت یه نوار تفلان بدید،اونم جدی گرفته بود و به من گفت،برو فلان جا بگو تا نوار طفلان مسلم بت بده!!!
من از این بچه مثبتایی بودم که نهایت فحششون بی ادب بود.یادمه اول دبستان بودم با یکی از دوستام سر شکستن خط کشش دعوام شد اونم بهم گفت اون چشمای باباقوریتو وامیکردی که خط کشمو میدیدی...
منم تا حالا این اصطلاحو نشنیده بودم وقتی که دیدم توش کلمه "بابا" داره فکر کردم داره به بابام توهین میکنه منم به صورت کاملا حق به جانب گفتم بابای خودته بی ادب!!! :|
چند سال بعد فهمیدم که چقد در حقم اجحاف شده که چهارتا فحشم بلد نبودم بدم...
دوستم بهم زنگ زده میگه اس ام اس درموردسرماخوردگی چی داری برام بفرستی؟؟ من:0 دوستم:) رییس مخابرات:/ سایتهای جوک و اس ام اس:×
یه بار کلاس نداشتم یه کلاس خالی پیدا کردم نشستم ردیف آخرش تا وقت کلاسم برسه !
هی درو باز میکردن منو میدیدن میبستن بعد دوباره...
چند دقیقه بعد درو که باز کردم برم دیدم یه ملت با استادشون دم در منتظرن کلاس ما تموم شه :-l
تو دبیرستان گفتن ناظم داره میاد. بچه ها گوشیارو جمع کردن دادن به نماینده چون با اون کاری نداشتن... یهو وسط تفتیش بازرسی بچه ها ناظم گف بعد اینا نماینده هم بیاد وسایلاشو بده!
اونم آروم رف وایساد جلو سطل آشغال آروم گوشیارو انداخت اون تو ... یهو داااانگ !!! سطل آشغال خالی بود :-l
خاطره دختر داییم:
چندوقت پیش یه شال از ایناکه پایینش ریش ریشه بهشون مهره وصله خریدم با کلی ذوق و شوق سرم کردم رفتم خونه مامان بزرگم پسر داییمم اون جا بود ..از اون جایی که گفتن حرف راستو باید از بچه شنید ازش پرسیدم شالم قشنگه امیر؟راستشو بگو... گفت اره خیلی قشنگه مثه این گاوایی شدی که زنگوله به گردنه شونه....
من:((((
امیر:)))))
انجمن حمایت از حیوانات اهلی:////
چن روز پیش بابام ب شدت داشت دعوام میکرد
انقد عصبانی شدم ک گوشیمو با تمام توان کوبیدم ب دیوار
طوری ک ب سلول های سازندش تجزیه شد
بابامم وقتی این صحنه رو دید ساکت شد
یعنی انقد از بابام حرصم گرفت ک دوس داشتم خودمو بکشم
بابا جون فقط عجل گوشی من اومده بود
چرا بعد خورد شدنش دیگه دعوا نکردی:-(
چن ماه پیش تو خونه دانشجوئی ی دفتر داشتیم ک توپوق هارو توش مینوشتیم
و هر هفته و هرماه سوتی برتر رو انتخاب میکردیم
یعنی طوری رو هم تیز کرده بودیم ک کسی جرأت نداشت چن تا کلمه پشت سرهم بگه
ی پسره بود روزی چن تا سوتی میداد در حد پارالمپیک
ی روزی یه توپوق زد وحشتناک
خواست بگه یخچال برفک زده گفت یخچال برفپاک کن زده
ما هرچی گشتیم دفترو پیدا نکردیم پسره با لحن خاصی گفت اون اسنادو منهدم کردم!
منم با اعتماد ب نفس گفتم دوستان نگران نباشید نسخه پشتیبان رو الان میارم
بیچاره پسره چن تا سکته ناقص کرد!
يادم مياد کوچيک بودم
تو خونه مادرم گفت برو مغازه آبليمو بگير، قابلمه اي هم که به همسايه داديم رو پس بگير
منم رفتم اول مغازه
تو راه تو کلم هي آبليمو قابلمه ميچرخيد
خب بالاخره رسيديم مغازه، داخل رفتم گفتم علي آقا يه قابلمو بدين!! گفت چي ؟!!! منم اومدم درستش کنم گفتم : چيز قابلمه دارين، گفت چي؟؟؟؟!!!!!!
خودم که از خجالت آب شدم
علي آقا هم که از نفس کشيدن افتاده بود
هي عجب دوراني بود
دیدید وقتی چیزی یاد نداری میرید پای تخته همه بچه های کلاس اینجوری نگات میکنن:
:| :| :| :| :| :| :| :|
:| :| :| :| :| :| :| :|
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )