دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  24933

ازبس به مشتری های مغازه درجواب مرسی گفتناشون گفتم بسلامت چندوقت پیش رفتم داروخونه پولوکه دادم متصدیش گف مرسی منم سریع گفتم بسلامت!!!! همه زدنزیرخنده
واااااای انقدضایع شدم که نگو

  24932

چندشب پیش تولد نوه داییم که مث خواهرزادم دوسش دارم بود جاتون خالی جوجه کباب دلچسبی رومیز بود بعد ازخوردن غذا خواستم تشکرکنم گفتم مرسی واقعاخوشمزه بود دستتون دردنکنه گف بازم بکش دیکه تعارف نمیکنم منم خواستم لفظ قلم حرف بزنم گفتم قابل تعارف نی؟؟؟همه زدن زیرخنده
یکی نی بهم بگه مرغ به این گرونی غذای اعیانی قابل تعارف نی؟؟؟

  24849

بقال سر کوچمون داشت جنس خالی میکرد تو مغازش اومدم بهش بگم خسته نباشی هل شدم گفتم:خسته نشی؟؟؟؟؟
یعنی ادم زیر اب قلیون بکشه اینجوری ضایع نشه!؟!

  24848

ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘَﻢ ﯾﻪ ﭼَﻦ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍُﻓﺘﺎﺩ ﺣﺪﻭﺩﺍَ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ100ﺗﺎ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ، ﯾﻪ ﺩَﻓﻪ ﻓَﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩَﺭﻭ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﺴﺘَﻢ، ﺩَﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐَﺮﺩﻡ ﺑَﺴﺘﻢ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩِ ﻋﯿﻨﮑﯽِ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺤﯿﻔﯽ ﺑﻮﺩ، ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺳَﺮﺷﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﻋﻘﺒﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟَﺤﻦِ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺣﺎﻟﯽ ﮔُﻒ: "ﮐَﺴﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷُﺪ؟؟" ﯾَﻨﯽ ﺗﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ

  24820

عموم تازگیها رفته بود مکه دو تا بچه داره یه دختر 4 ساله یه پسر 10ساله اونا رو هم با خودش برده بود میگفت وقتی احرام بستن دختر عموم میمومده داداشو اذیت میکرده فرار میکرده هر وقت که اون می خواست یه چیزی بهش بگه میگفت وای نباید حرف بد بزنی تو محرم شدی این بیچاره هم میمونده
دختر عموم :d
پسر عموم =-|
عمو و زنش :))
!!!!!!!!

  24790

یکی از آشناهامون تعریف میکرد:
یه بار بابام من را فرستاد برم نوار تفلون بگیرم....
من هم که مودب بودم در حد لاشومپانیه فرانسه،پیش خودم فکر کردم این هم مثل خونه،که مودبانش میشه خانه...مودبانه نوار تفلون،میشه نوار تفلان!
خلاصه رفتم مغازه و گفتم بی زحمت یه نوار تفلان بدید،اونم جدی گرفته بود و به من گفت،برو فلان جا بگو تا نوار طفلان مسلم بت بده!!!

  24788

من از این بچه مثبتایی بودم که نهایت فحششون بی ادب بود.یادمه اول دبستان بودم با یکی از دوستام سر شکستن خط کشش دعوام شد اونم بهم گفت اون چشمای باباقوریتو وامیکردی که خط کشمو میدیدی...
منم تا حالا این اصطلاحو نشنیده بودم وقتی که دیدم توش کلمه "بابا" داره فکر کردم داره به بابام توهین میکنه منم به صورت کاملا حق به جانب گفتم بابای خودته بی ادب!!! :|
چند سال بعد فهمیدم که چقد در حقم اجحاف شده که چهارتا فحشم بلد نبودم بدم...

  24786

دوستم بهم زنگ زده میگه اس ام اس درموردسرماخوردگی چی داری برام بفرستی؟؟ من:0 دوستم:) رییس مخابرات:/ سایتهای جوک و اس ام اس:×

  24785

یه بار کلاس نداشتم یه کلاس خالی پیدا کردم نشستم ردیف آخرش تا وقت کلاسم برسه !
هی درو باز میکردن منو میدیدن میبستن بعد دوباره...
چند دقیقه بعد درو که باز کردم برم دیدم یه ملت با استادشون دم در منتظرن کلاس ما تموم شه :-l

  24784

تو دبیرستان گفتن ناظم داره میاد. بچه ها گوشیارو جمع کردن دادن به نماینده چون با اون کاری نداشتن... یهو وسط تفتیش بازرسی بچه ها ناظم گف بعد اینا نماینده هم بیاد وسایلاشو بده!
اونم آروم رف وایساد جلو سطل آشغال آروم گوشیارو انداخت اون تو ... یهو داااانگ !!! سطل آشغال خالی بود :-l

  24782

خاطره دختر داییم:
چندوقت پیش یه شال از ایناکه پایینش ریش ریشه بهشون مهره وصله خریدم با کلی ذوق و شوق سرم کردم رفتم خونه مامان بزرگم پسر داییمم اون جا بود ..از اون جایی که گفتن حرف راستو باید از بچه شنید ازش پرسیدم شالم قشنگه امیر؟راستشو بگو... گفت اره خیلی قشنگه مثه این گاوایی شدی که زنگوله به گردنه شونه....
من:((((
امیر:)))))
انجمن حمایت از حیوانات اهلی:////

  24777

چن روز پیش بابام ب شدت داشت دعوام میکرد
انقد عصبانی شدم ک گوشیمو با تمام توان کوبیدم ب دیوار
طوری ک ب سلول های سازندش تجزیه شد
بابامم وقتی این صحنه رو دید ساکت شد
یعنی انقد از بابام حرصم گرفت ک دوس داشتم خودمو بکشم
بابا جون فقط عجل گوشی من اومده بود
چرا بعد خورد شدنش دیگه دعوا نکردی:-‏(‏

  24776

چن ماه پیش تو خونه دانشجوئی ی دفتر داشتیم ک توپوق هارو توش مینوشتیم
و هر هفته و هرماه سوتی برتر رو انتخاب میکردیم
یعنی طوری رو هم تیز کرده بودیم ک کسی جرأت نداشت چن تا کلمه پشت سرهم بگه
ی پسره بود روزی چن تا سوتی میداد در حد پارالمپیک
ی روزی یه توپوق زد وحشتناک
خواست بگه یخچال برفک زده گفت یخچال برفپاک کن زده
ما هرچی گشتیم دفترو پیدا نکردیم پسره با لحن خاصی گفت اون اسنادو منهدم کردم!
منم با اعتماد ب نفس گفتم دوستان نگران نباشید نسخه پشتیبان رو الان میارم
بیچاره پسره چن تا سکته ناقص کرد!

  24760

يادم مياد کوچيک بودم
تو خونه مادرم گفت برو مغازه آبليمو بگير، قابلمه اي هم که به همسايه داديم رو پس بگير
منم رفتم اول مغازه
تو راه تو کلم هي آبليمو قابلمه ميچرخيد
خب بالاخره رسيديم مغازه، داخل رفتم گفتم علي آقا يه قابلمو بدين!! گفت چي ؟!!! منم اومدم درستش کنم گفتم : چيز قابلمه دارين، گفت چي؟؟؟؟!!!!!!
خودم که از خجالت آب شدم
علي آقا هم که از نفس کشيدن افتاده بود
هي عجب دوراني بود

  24731

دیدید وقتی چیزی یاد نداری میرید پای تخته همه بچه های کلاس اینجوری نگات میکنن:
:| :| :| :| :| :| :| :|
:| :| :| :| :| :| :| :|