تاریخ انتشار : شهريور 1391
یکی از آشناهامون تعریف میکرد:
یه بار بابام من را فرستاد برم نوار تفلون بگیرم....
من هم که مودب بودم در حد لاشومپانیه فرانسه،پیش خودم فکر کردم این هم مثل خونه،که مودبانش میشه خانه...مودبانه نوار تفلون،میشه نوار تفلان!
خلاصه رفتم مغازه و گفتم بی زحمت یه نوار تفلان بدید،اونم جدی گرفته بود و به من گفت،برو فلان جا بگو تا نوار طفلان مسلم بت بده!!!