یکی از بیخود ترین پاک کن های اون زمان یادتونه<ازاین دو رنگا>
قرار بود طرف قرمز مداد پاک کنه
طرف آبی خودکار ! (عمرا اگر پاک میکرد)
اقا گند میزد به تمام دفتر مشق ما !
یکی از بیخود ترین پاک کن های اون زمان یادتونه<ازاین دو رنگا>
قرار بود طرف قرمز مداد پاک کنه
طرف آبی خودکار ! (عمرا اگر پاک میکرد)
اقا گند میزد به تمام دفتر مشق ما !
یادتونه مهر های آفرین که پای نمره های ما میخورد
اعتبار داشت میشد بری باهاش وام بگیری !
یه شوهرخاله دارم از هرچی صحبت کنی میگه آره من داشتمش.
چند وقت پیشا از روی لج در مورد گوره خر صحبت کردیم گفت آره من چند وقت پیش یکی تو باغچه داشتم مشتری اومد فروختم!!!
من :-|
گوره خره :-|
قاره آفریقا :-(
سازمان حمایت از محیط زیست :-(((
مامانم آب ليمو شيرين برام گرفته، آورده. ميگم:چرا انقد تلخ شده؟!
ميگه: آب ليموها رو گرفتم،بعد تلفن زنگ زد، يادم رفت برات بيارم..!
من::-/خب نميخوام..
ميگه: بخور،به خاصيت داروييش فكر كن..
اينو كجاي دلم بذارم؟!!
15،16سالم بود که بدون اجازه بابام با یکی از دوستام رفتیم سینما فیلم افعی جمشید اریا روی پرده بود
3بار فیلم رو دیدیم وقتی اومدیم بیرون هوا تاریک شده بود خونه که رسیدم بعد از خوردن یه کتک واقعا مفصل 2 ساعت هم تبعید شدم توی توالت
فرداش که دوستمو دیدم اوضاع اون از منم خرابتر بود
حالا بعد از 18 سال هر جا افعی رو می بینم پا میزارم به فرار
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
ما رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون شبم اونجا موندیم . شب که شد همه شروع کردن از جن و روح و آل و نمیدونم این چیزا حرف زدن . حالا همه هم ترسیدن به روی خودشون نمیارن .
خوابیده بودیم نصفه شب با صدای جبغ از خواب پریدیم حالا هنگم کردم داستان چیه !!!
نگو شب نیلو دختر خونواده میترسه پتو دورش بوده میره اتاق پدر مادرش ، میزنه به پای مادرش که بیدارش کنه بگه من میترسم ، مادرشم از ترس جیغ جیغ ، نیلو از جیغ مادرش گریه ، بابشم بیدار شده بود دیده بود اونا دارن جیغ میزنن اونم هوار میزد . تا چند روز همه بدناشون لمس بود ...
الانم دارم میخندم که یادش افتادم
تازه سرویس adsl گرفته بودم که به همسایمون گفتم بیاد برام وصل کنه خلاصه اومد همه کاراشو انجام داد ولی زمانی که میخواستم کانکت بشم وصل نمیشد اعلام خطا میداد خلاصه تا یک هفته منم همش با مخابرات تماس میگرفتم اونا هم میگفتن که نمیدونن مشکل از کجاست تا اینکه بعد از یک هفته یه روز داشتم اتاقمو جارو میزدم که نگاهم افتاد به زیر میز کامپیوترم دیدم سیم تلفن به پیریز نزدم ینی اون لحظه اشک تو چشام حلقه زده بود :-S
ینی این مغز متفکر خدا از شما ها نگیره !! بگو آمین :)))))))
همسایمون :-o
مخابرات کل استان تهران :-|
شارژم تموم شده
با کارتمم نتونستم شارژ بخرم از اینترنت
رفتم بالا سره بابام خواب بود بهش میگم بابا 1 شارژ با همراه بانکت برام میگیری؟
بلند شده میگه چیه چی شده شاش کردی تو شلوارت
من :|
صاحب امتیاز ایرانسل :|
سازنده ی تلفن همراه :|
فک و فامیله داریماااااا D:
یه بار بچه خواهرم(7ساله) قرار شد شب بمونه خونه ما. ساعت 12شب بود اومد گفت دایی خوابم نمیاد یه فیلم بذار نگاه کنم. منم یه فیلمی و که قبلا نگاه کرده بودم گذاشتم و خودمم نشستم باهاش نگاه کنم. فیلم تموم شد ساعت دو بود گفتم برو بخواب دیگه دیر وقته. برگشته میگه فیلمت تکراری بود سه روز پیش تلوزیون پخش کرده بود.
من:-(((
دیگه کارم به کجا رسیده که این فسقلی هم سرکارم میذاره
اخه بگو کره خر فیلمو دیدی بگو یه فیلم دیگه بذارم
عجب
کلاس پنجم که بودم مدرسه مون نزدیک بود و بقالی هم تو راه مدرسه مون بود
به بار مادرم صبح زود بیدارم کرد که برو پنیر بگیر و من هم خوشحال خوشحال بلند شدم از رختتخواب و رفتم برای خریدن پنیر اما نمیدونم چی شد که یهو دیدم با شلوار خونه وسط حیاط مدرسه ام و مدیر داره منو با تعجب نگاه میکنه
قیافه مدیر (O_o)
بابای مدرسه =)))
مامان مدرسه =)))
بچه های شیفت صبح :)))
خودم :|
سيم كارت تازه خريدم . ايرانسل پيام داده , خوش امديد مبلغ 50 كيلوبايت اينترنت همراه رايگان به حساب شما اضافه شد !
يعني تا الان از تعجب نميتونم پلك بزنم .
اپراتور دست و دل بازه داريم !!!!!!
دوستي تعريف ميكرد:اقا چندتاجمعه ميخواستيم بريم مهموني هي مهمون ميومد.بابام گفت اين جمعه هركي زنگ زد درو وانكنين يه چندتا زنگ بزنه ببينه نيستيم ميره.جمعه رسيدو زنگ زده شدو بازنكرديم بعدنيم ساعت بابام گفت پسرم برو تو حياط از زير در نگاه كن ببين اگه مهمونمون رفته بريم بيرون.دوستم ميگه همينكه خوابيدم كف حياط از زير در ببينم چه خبره ديدم دوتا چشم داره منو نگاه ميكنه................
يكي از دوستام ميگفت بيست سال پيش براش خواستگار مي ياد خونشون قديمي بود و دوتا اتاق تودرتو داشت ومادرش بخاطر خواستگارها مابين اتاقها رختخواب ميچينه و بدوستم ميگه تا صدات نكردم نيا.دوست منم كه داشته از فضولي ميمرده ميره بالاي رختخواب تا خواستگارشو ببينه كه چشمتون روز بد نبينه ازون بالا با رختخوابها ميفته روخواستگاره.بعد همه ميتركن از خنده و خلاصه يه دل نه صد دل طرف عاشقش ميشه وبعدم باهم ازدواج كردن!
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )