دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 29179

تاریخ انتشار : آبان 1391

ما رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون شبم اونجا موندیم . شب که شد همه شروع کردن از جن و روح و آل و نمیدونم این چیزا حرف زدن . حالا همه هم ترسیدن به روی خودشون نمیارن .
خوابیده بودیم نصفه شب با صدای جبغ از خواب پریدیم حالا هنگم کردم داستان چیه !!!
نگو شب نیلو دختر خونواده میترسه پتو دورش بوده میره اتاق پدر مادرش ، میزنه به پای مادرش که بیدارش کنه بگه من میترسم ، مادرشم از ترس جیغ جیغ ، نیلو از جیغ مادرش گریه ، بابشم بیدار شده بود دیده بود اونا دارن جیغ میزنن اونم هوار میزد . تا چند روز همه بدناشون لمس بود ...
الانم دارم میخندم که یادش افتادم