دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  34463

عاقا بچه بودم زمستون بودو اتاق سرد بيدارشدم برم پتوي داداشمو كش برم بندازم روخودم،چشتون روز بد نبينه بلند شدم برم پتورو بردارم ديدم خيسه خيسه بله گلا پتورو اب داده بود،منصرف شدم خوابيدم :(

  34455

خير سرم داشتم با خانوادم فيلم نگا ميكردم يارو داشت بد نگا ميكرد
گفتم مث پدرسگا نگا ميكنه
بعد گفتم مث بابا نگا ميكنه
من :-X
بابام :-O
اهل خانه :-))

  34453

دخترخالم منو دوس داره،شماره دوس دخترموبلند كرده بود بعد باهاش قرار گذاشته بود رفته بودن اماركشي بادخترخاله ها ديگم بزن بزن ،دعواشون خيلي گر گرفته پليس امده جعمشون كرده بردنشون كلانتري
بعد از كلانتري امدن خونمون منم گرفتن زدن ي فصل گف اگ بفهمم باكسه ديگ باشي ميكشمت منم گفتم چشم فقط شانس اوردم گوشيم خاموش بود والا الان توبهشت بودم ;-)

  34450

به خانووووم دوس دخــدر زنگ زدم و داشـــتم باهاش حرف میزدم،
اونم داشت با هندزفیری باهـام حرف میزد که اگه کســـی اومد تو اتاقش
وانمود کنه داره آهنــگ گوش میده.
بعد مامانش صداشو شنید که داره حرف میزنه
و یهههههو اومد تو و گوشیشو گرفت.!!!!!
منم به جای اینکه قطع کنم شروع کردم " تهی" خونـــدم
که یـنـــی داشت آهنـگ گوش میــداد
"من و این این این منو منو این منو این اینهو در و تخته ایم نمیخوایم به هیشکی سر نخ بدیم"
مامانش یکاره برگش گف :" سرنخو دادی مگه دستم بت نرسه "
مام اومدیم جمش کنیم به مکالمه با مادرش ادمه دادیـــمو
هیچــــی دیگه الکـــی الکـــی یه خواستگاری افتاد تو پاچمون
حالا موندم بـــرم خواستگاری یا بی خیال دخدره شم :|

  34443

يه مارمـــولك ديــــدم
چنــد دقيقه نیگاش كردم تا يه جا ثابت بمـــونه
بعد كلـــى التماسش كردم و جون دوس دخترشو قسم دادم و ...
كه لامصـــب همونجا بمونه تا مـــن برم پيف پاف بخـــرم بيام
دمـــش گرم وقتى برگــشتم هـــمونجا بود
غيرت داره رو نامـوســش :)


  34420

‏(‏توجه‏)‏
بابام عادت داشت هر وقت براش اس میومد صدام میکرد میگفت عباس بیا اینو بخون برام،منم حرصم میگرفت چون تابلو بود الکی میگه،منم به فکر این بودم که ترکش بدم اینا مجرم نیستن مریضن.
ی روز که کلی مهمون داشتیم:
بابام:عباس پسرم بیا این پیامک رو بخون
منم با صدای بلند:رضا شب داری میای خونه ی بسته مای بی بی بخر!‏
یهو کل مهمونا ترکیدن از خنده
چشای بابام قبل از مشت مامانم تو صورتش:‏(‏0.0)
چشای بابام بعد از مشت مامانم؟(‏o.x)
چشای من بعد از رفتن مهمونا:‏(‏x.x)
هیچی دیگ الان دارم با خط بریل تایپ میکنم براتون!عوضش بابام علاوه بر اس ام اس،فتوشاپ،کار با اینترنت هم یاد گرفته

  34409

برای شام مهمون داشتیم داییم اینا اومده بودند پسرداییم اول دبستانه.گشنگی در حال مرگ بودم تا اومدم غذا بریزم پسر داییم زد زیر کفگیر میگه نخور بابا!هیکلت به هم بخوره عمرا بیام بگیرمتا!
بهش میگم دلتم بخواد بی ادب.برگشته میگه خب جمع کن خودتو بی جنبه کی حالا اومد خواستگاریت که ناز میکنی؟!
به جون خودم تا حالا اینطور ضایع نشده بودم:-)

  34406

چن روز پيش كل فك و فاميلو جمع كردم بشون بازيه چشمكو ياد دادم بعد از يه ساعت اموزش و سه دور بازي به صورت امتحاني سوتيهارو داشه باشين---->
ب مادرم چشمك زدم منتظر بودم بگه مردم صاف تو چشام زل زد گفت قاتل شروينه:|
خالم قاتل شد اخر بازي ب همه جشمك زد فقط خودش موند بعد از من ميپرسه حالا چيكار كنم :؟
مادرم قاتل شده بعده يك ربع هيچكي نميميره من ميگم قاتل چرا بيكاري؟مادرم ميگه الان بايد چيكا كنم؟؟؟
يني من با اين پت و مت (خالم و مادرم) چه كنم؟؟؟
اصن چرا اين لوستر بالا سرم نميوفته رو سرم منو بكشه؟؟؟

  34397

یـادش بـخـیـر اون قـدیـم نـدیـما کـوچـه خـیـابـونـا رو واسه لـولـه کشی مـیکـندن. از قـضا تـو هـمـون ایـام مـن یـه شـلوار نـو خـریـده بـودم و پـوشـیـدمـش رفـتم تـو خـیـابـون تـا جلو بـچه مـحل ها پـُـز بدم!!!!
همـیـنـجـور کـه مـشـغـول بـازی بـودیـم یـکی از بـچـه ها گـفت : بـیـاین بـریـم تـو چـالـه ها! مـن کـه مـثل اونـا زبـر و زرنـگ و زبــل نـبـودم ، شلـوار نـویی کـه پـام بود رو بـهانه کـردم و گـفتم نـه نـمیام. ولـی بـالآخـره بـا هـزارتـا دوز و کـلک خــــــر شـدم رفـتـم تـو چـاله :|
آقـا طـوری تـو ایـن چـاله هـا میدویـیـدیـم و حال میـکردیـم کـه آرمـستـرانـگ بـعـد از قـدم گـذاشـتـن رو مـاه ایـنقد حـال نـکـرد!
خـلاصه رسـیـدیـم بـه جـایـی کـه آخـرش بـود و خـیـلی هـم واسـه بـیـرون رفـتـن از اونـجا گـود بـود و مـن نـمـیـتـونـستم دربـیـام! اون دوتـا رفـیقـم از اون تـو بـیـرون رفـتن و مـن بـدبخت بی دسـت و پـا مـونـدم تـو چـاله ها حیـرون و گریــون!
چنـدبار هـم قید شـلـوارو زدم و سـعی کـردم دربـیـام امـّـا نـشد
خـلاصه تـو هـمون چـاله انـقد گـریه کـردم تا چـند نـفـر رهگـذر دلشون سـوخت مـنو با هـزار بدبـختی در آوردن!
آخر سـر هم با شـلوار خـاکی و پـاره پــوره رفـتم خـونه یـه فـــص کتـک نـوش جـــــــــــان کـردم (دلـتـون آب)
رفـیـق نـابـاب بـود اون زمـان داشـتـم؟ الـبـتـه خـودمـم دسـت و پـا چــلــفــتــی بـودمـا!! نـــــــــــــــــــه؟ :)

  34383

تو اتاقم دارم با گوشیم با مخاطب خاص حرف میزنم دعوامون شد سرش داد کشیدم پسر خاله دهه هشتادیمم پیشم بود تموم که شد برگشته میگه:ایماان اینجوری باهاشون حرف نزن میپرنا!!!
من^^^^^،؛؛؛^^^^
دهه هشتادیا)))))))))))) لازم به ذکر است مخاطب خاص 24 ساعت بعد اومد منت کشی و همه چیز به خوشیو خرمی تموم شدD: بععععععععله

  34381

مامان از سر کار برگشته خونه بوی غذا رو میفهمه میگه:به به چه بوی خوبی میاد...هیچی دگ غذا رو کشیدیمو خورده میگه:ایمان دگ وقت شوهر کردنته ماشالا یه پا کدبانو شدی واسه خودت!!
من(((((((
مامان)))))
کدبانوهای عزیز/////////////
لازم به ذکر است که...اون روز مخاطبه خاصو اوردم غذا درست کرد))))) ما دهه هفتادی هستیم دگd:

  34367

بابا سویچو داده میگه برو ماشینو بزن تو پارکینگ...اغا رفتم بیرون دیدم ماشین نیست خدایا ماشین کجا رفته تنهایی؟! رفتم خونه داد زدم بابااااااا باباااا ماشینو بردن دمه در نیییست....بابامم زد زیر خنده گفت یادم نبود گذاشتمش سر کار با اقای محمودی اومدیم خونه... این ینی چی اخه حالا اگه دهه هفتادی نبودم میگفتم واسش..!!

  34366

مامانم حال نداشت بره نونوایی به یکی از این بجه های همسایمون که اتفاقا هشتادیه کفته میری برا ما نون بگیری؟ بچه برگشته گفته گوهر خانم پولو بده دخترت بره هم نون بگیره هم شاید یه خاستگار پیدا کنه
هیچی دیگه دیدم مامانم در حالی که داره زمینو از خنده گاز میگیره به من میگه بیا برو نون بگیر

  34364

گوشیمو گذاشتم رو حالت "air plane mode"
از طبقه ۱۲ ام پرتش کردم تو هوا , افتاد خورد و خاکشیر شد... :|
نمیدونم این چه قابلیت مسخره ایه!
کار نمیکنه که...
:|

  34360

انجير خنكه توش مارمولكه
كيا يادشون؟
اون نوشابه كوچيك هاي پلاستيكي كه اندازه يه بند انگشت بود و توشو خودمون پر ميكرديم رو كي يادشه؟ هان؟