دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  34596

ى پسر داىى دارم 5سالشه ماشالا دىوار راستو ىورتمه مىره بالا
واسش ى کارتون گذاشتم نىگا کنه,وسط کارتون ى سوالى از مادر بنده که عمشون باشن پرسىده مادر بندم چون سرش گرم کار خودش بود فقط ى سر تکون مىده که ىعنى اره
فسقلى برگشته زىر لب غرغر مىکنه مىگه:انگار نمىتونه حرف بزنه, خدا بهت زبون داده که کله به اون
گندگى رو تکون ندى!!!حالا من موندم بخندم ىا دعواش کنم
من:))))
بازم من:|
مامانم:@
دهه هشتادى جماعت:)))))))
ىه چى فراتر ا گودزىلان!

  34590

يكي از زرنگي هام تو دبستان اين بود كه موقع نگا كردن معلم به مشقام دوتا صفحه رو يه جا برگردونم يكيشون امضا نشه اينطوري بعد املا دست كم يكي از جريمه هارو پيش پيش نوشته بودم

  34585

مادرم اومده بود پيشم ك استفاده از نتو ياد بگيره منم منتظرش بودم اومدو شارژر لبتابو وصل كرد(شارژ نداش خو) منم لب تابو روشن كردم
بعد ديدم كانكت نميشه حالا هرچي ور ميرم باش هركاريش ميكنم درس بشو ني اصن اسم مودمم پيدا نميشد بعد از كلي كلنجار رفتن ديدم مادرم نابغم سيم مودمو كنده جاش شارژر لبتابو وصل كرده:|
منم اصن ب رو خودم نياوردم--->مديون باشين فك كنين ا خنده مچاله شدم:))

  34584

يادش ب خير ابتدائي ك بودم معلم كلاس زيانمون يه خانم چاق بود
بعد تو كلاس يه عبارتيو ياد داده بود بعد واس اينكه تو جمله ب كار
ببرتش گف(من از تو كمتر غذا ميخورم)--->ب زبان انگليسي
بعد منم از رويه بي حواسي(مديون باشين فك كنين ا قصد گفتم)
گفتم پ چرا اينقد چاقي؟؟؟
اينجوري شد:|
منم خعليييي دوسش داشتم اومدم درسش كنم گفتم:ببخشيد اصن حواسم نبود اتفاقا فك ميكنم مسبت ب هم سنو سالاتون خيليم عالي باشه هيكلتون:)
هيچ اتفاقيم نيوفتاد----> مديون باشين فك كنين منو ا كلاس انداخت بيرون:D

  34582

توروخدااگه قصدازدواج داری بهم بگوخودم میخوامت التماست میکنم چراحرف نمیزنی باهام? هرموقع میبینمت ساکتی چرا؟زود باش تا مامانم نیومده ی چیز بگو
‏(مکالمه ی پسرخاله ی godzila۶سالم با مانکن داخل مغازه‏)‏
توضیحات:godzila:خدای استفاده از مرورگر موزیلا

  34573

بچه های نسل 60 مداد رنگی شعمی 6 رنگ داشتن
بچه های نسل 60 دفتر کاهی داشتن
بچه های نسل 60 مداد سوسمار نشان داشتن
بچه های نسل 60 مداد شمشیر نشان داشتن
بچه های نسل 60 چکمه داشتن واسه زمستون
بچه های نسل 60 کفش میخی داشتن
بچه های نسل 60 خیلی چیزا داشتن که هفتادی و هشتادی و نودی حتی تو خواب نداشتن و ندیدن
به افتخار دهه شصتیااااااااااا
لایکش نکن جوانمرد

  34561

دوره دبیـــــرستان آی شـــــر بودیم! ولی در عیـــنٍ حال درس خـــــــون! :) ســـوم ریاضـــی ســـونامـــی!
یه پســـرٍ ســـوم انســـانی بودش آقـــا هیکلی بود در حـــدٍ گاومیش! هی قپـــی میـــومد با هــرکی کَــل بندازین بــا مـــن نمیتونین کَلتونو میشکــــونم جـــرات دارین با مــن دعـــوا کنید!
یه روز صُب یکی از بچــه ها رف شناساییش کـــرد که لبـــاس چـــی پوشیـــده کت شلــــوار( بچه مثبتم بود خفــن!) هیچـــی زنگٍ آخــــر شد همـــون دوستمـــون رف پـــرید رو کولش گازش گـــرف پشتٍ پـــا بهش زد افتــــاد زمیــــن»»گـــــروووووووومــــــــــــب«« آقــا مــام (33نفـــر ! نامــــردم خودتـــونین حقش بود) ریختیـــم ســـرش تا میخـــورد زدیـــم, یهـــو تو اون گیـــر و داد گف: کـــره الاغ! عوضیــــا! مــن دولتـــی ام معــاون اجــــرایی اداره! آقــا رفتیم کنـــار دیدیــــم راس میگه:(*_*) لبـــش چـــاک خــــورده بود تــانک! مــام عینٍ اســـب فـــرار کــــردیممممم! فـــرادش هیشکـــی مــدرسه نرف! زنگ زدن خونــــمون که بیایـــن پـــرونده تونو بدیــــم! مـــام رفتیـــم با یه قیــافه حـــق به جــانب مهـــم نــی آقا فوقش یه مــدرسه دیگـــه!!
جالب اینجـــا بود یـــارو داداشٍ مدیــــرمونم میشد! هه:)
ولـــی چـــون نمیخـــواس بچـــه هایٍ به این درسخــــونی رو از دس بده 1هفته اخــــراجــــمون کــــرد! دمــــش گــــرممممم:دی

  34527

شما هم مثل من بودید
خونه خودمون ده تا درخت پرتقال داشت اما باز هم با بچه میرفتیم پرتقال دزدی

  34512

با گل پسرای فامیل داشتیم سر به سر دختر داییم میذاشتیم(دهه ی هشتادی)گفتم مهسا میدونی بابات کا رفته؟
مهسا؟کجا
من:به مامانت نگیا رفته خونه زن دومش
مهسا:هه بابای من اون هر جا بره اول از مامانم اجازه میگیره
هی عاقبت مرد!!!عاقبت همه مردا همینه

  34511

عاغا ما یه رفیق داریم بچه شهرستانه یه روز رفتیم دیدیم داره گریه میکنه مام شوکه چی شده عباس اتفاقی افتاده؟؟
عباس:همش تقصیر شماس شما منو بدبخت کردید
ما:چرا ؟مثل ادم حرف بزن ببینیم چی شده
عباس:رفتم خواستگاری جواب رد دادن
ما:همین !خاک تو سرت!!!حالا چرا؟
عباس:گفتن مرد باید سبیل داشته باشه تو مرد نیستی(قابل توجه که ما قبلا سبیل عاغا رو زده بودیم)
ما هم که بامعرفت رفتیم یه سبیل مصنوعی گرفتیم چسب پیدا نکردیم با گریس چسبوندیم خلاصه بعد دو هفته رفت دختر رو گرفت اما حالا ما موندیم چه جوری این سیبیلَ رو بکَنیم فکر کنم چسبیده به ریشه اصلی طبیعی شده
ذهن خلاق داریم؟؟!!

  34510

یه روز همسایمون اومد دم خونمون. یه پیغامی داد که باید به مامانم میرسوندم. بعد که خواست بره بهش گفتم ببخشید مزاحمتون شدم.
من))
همسایمون ((((..(
کل ساختمون ))_

  34507

عاقا ما یه روز با چند تا از بچه های دانشگاه قرار گذاشتیم رفتیم درکه عاقا اونجا یه خر دیدیم حالا اون وسط الکی گفتم هر کی بتونه با این خر کشتی بگیره هر چی خواست واسش میخرم این رفیق مام هم زاد پنداریش گل کرد گفت من این کارو میکنم عاقا این رفت خر رو بلند کنه زارت خورد زمین خر هم افتاد بعد این خر رم کرد حالا ما پسرا
هوش هوششششش اِرررررررررررر اروم حیوان
دخترا:جیغ توسل به 12 امام
جفتکی بود که این خره به این رفیق ما زد .بدبخت الان بیمارستانه
رفیق همزاد پندار داریم؟!!!

  34504

تو دانشگاه بودیم استاد گفت بچه ها بریم بیرون کلاس تو فضای باز برگزار میشه عاقا ما رفتیم دیدیم چندتا از این خترا نشستن زمین پاهاشونم دراز کردن مثل این گداها منو دوستمم دنبال سوژه نفری یه سکه دستمون گرفیتیم رفتیم با یه ژست خاص سکه ها رو پرت کردیم طرفشون گفتیم اینم روزی شما !!!
حالا پسرا افتادن کف زمین هارهار
دخترام هر چی فوش رنگی بلد بودن نثار ما کردن
ِکرم ما داریم؟؟؟!!!

  34498

راننده تاکسی گفت :
من کارمو خیلی دوست دارم ، من صاحب این ماشینم ، من تجارت خودمو دارم ، من رئیس خودمم ، هیچکسم بهم نمیگه چیکار باید بکنی !
منم سريع بهش کفتم :
اقا برو دست راست!!!
:))))

  34494

دیروز همکارم که خانم هست و تقریبا 40 سال سن دار ه با خنده بهم گفت آقای مهندس نتونستم بهتون نگم موهاتون سیخ شده و خیلی خنده دار شدین .منم داشتم با موهام ور میرفتم دیدم بنده خدایی اومد و با انگشت گفت اینجا رو میگم در همین لحظه خانمم که از تنها شعر عاشقانه عمرم (تو پست قبلی گفتم )هنوز ازم شاکی بود همراه امیرعرفان پسر گلم وارد اتاق شد و... هفت ثانیه بعد در حالی که انگشت همکارم روی کلم خشک شده بود اتاق رو به مقصد منزل ترک کرد
امروز صبح داشتم aftershave میزدم امیرعرفان اطرافم میلولید خانمم با صدای بلند میگه : مامان بیا کنار مزاحم خانم سالاری نشو ...........
الان یک قسمت از صورتش aftershave نمیخوره خانم سالاری بنده خدایی مجبور میشه از پشت میزش بیاد به بابات نشون بده کجای صورتش مونده
خوب من چکار کنم زخم معده گرفتم از بس پیتزا خوردم.................. یعنی باز هم باید ادامه بدم
نه.............................................
شانسه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟
بیچاره خانم سالاری خواست ثواب کنه داغون شد له له