دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  35449

همـــی اردیــبهشتٍ گذشتـــه بود، رفتـــم خــونه مــامــان بزرگـــم بنــده کیلید دارم, رفتــم تو دیدم دختـــر داییم تــو حیــاط داره نیگـــا درختــا رو میکنـــه! گفتــم: حــواسش نیس بــذا بتـــرسونمــش:) آروممم آروممم رفتــم جلـــو یهـــو داد زدممم: اینجـــا چیکا می کنـــــی؟؟ :)
آقــا 2متـــر پرید بالا با جیــغ بنفـش!
عـــه این که دختـــرداییم نیس! (O_O)
دختـــرٍ:وااااای تــو دیگــــه کی هستـــی؟؟ قلبم ریخت!
مـــن: ببخشیـــد شمــا کیستـــی تو خــونه مــامــانیٍ مــن؟؟؟ هــــاااااا؟؟ جــواب بده! بــابــاجونم کــــو که تو داری تو باغــش می چــــرخی؟؟؟ :))
دختــــرٍ: مــن مـــریمم دختـــرٍ دوستٍ مـــامـــان بزرگتــون! حــوصله ام سر رفته بود گفتم بیام تــو این حیاطٍ خــوشگلتـــون!
مـــن: آهـــــااان پَ دوس دختـــرٍ مـــامـــانی هستین؟؟
دختــــرٍ: چــه بامـــزه این شما؟؟ خـودتو معــرفی نمی کنید؟؟
مـــن اومــدم بگم پســرٍ دختـــرشم گفتم: امیــــرم دختـــرٍ پســـرشــم :|
دختــــرٍ تـــرکید از خنــده: واااای تو چه با نمــکی! دختــــری؟؟
مـــن: هه هه هه! نخیـــرم پسرم!
دختـــرٍ : عینٍ بچه ها حــرف می زنی! الهی ناززززی!
آقــا در زدن رفتم درُ بازکنم(FFشون خــراب بود) گفتم: واســـا! الان بــرمی گـــردم حســابتو میرســـم! مـــن بچــم کچل؟؟
در و باز کـــردم یه پســر رستـــم ٍابــنٍ زال بود!
مــن: بفــرمایید؟؟؟
پســـرٍ: سلاممم مـــریم هس؟
مـــن:شمــا؟؟
پســـرٍ: نامــــزدشم, اومدم دنبالش بریـــم خونــشون!
مــن آبٍ دهنمـــو قورتیــــدم وگفتم: جـــااااان؟؟ تو حیاط منتظرتــــه! منم دیگه یـــواش یـــواش باید برم شمـــا بفــــرمایید!
ســـوارٍ ماشینـــم شدم عیـــنٍ مــرغٍ کـــُرچ واســـادم ســـرٍ خیابون که رستــــم و مــــریم بیان برن منم بــرم خـــونه باباجــــونم:)))))))))

  35446

بالاخره بعد از چند ماه تلاش و شب زنده داري و صدا ضبط كردن و فيلم گرفتن تونستم به بابام ثابت كنم موقع خواب خر و پف ميكنه
بعدش برگشته ميگه مرد بايد خر و پف كنه
ميگم پس چرا عزيز ( مادر بزرگم ) خر و پف ميكنه ؟
ميگه اونم مرديه واسه خودش

  35445

ديشب داشت خوابم ميبرد كه ديدم بابام اومد تو اتاقم . منم خودمو زدم به خواب . رفت سر كشو ميزم يه نخ سيگار ورداشت و يواشكي رفت
جالبش اينجاست كه من تا همون لحظه فكر ميكردم بابام نميدونه من سيگار ميكشم .
به سلامتي همه باباها كه از همه كارامون با خبرن ولي به رومون نميارن

  35442

آقا من عاشق اون لحظه ای هستم که کلاس ریاضی تبدیل به شهر قورباقه ها میشه و دبیرمون برای اینکه ما ساکت شیم یه نفرو ازون جلو مولوها میکشید بیرون و چک و لگدیش میکرد!
بابا اون که کاره ای نیس عزیزمن!
گر مرد جنگی بیا ته کلاس!

  35437

کیا یادشونه بچه بوددیم،کبریت روشن می کردیم میزاشتیم دهنمون خاموش می کردیم بعد مثل سیگار دودشو میدادیم بیرون؟؟آی یادش بخیر!!!
هرکی یادشه لایکو بکوبه محکممممممممممممممم

  35435

بابام:"پدرسوخته "راستشو بگو تالا چنتا دوس دختر داشتی؟
من:بابا باز شروع نکن دیگ همه جای بدنم کبوده از بس زدی اه!هیچی
بابام:"کره خر" گووووپ(مثلا صدای پس گردنی)من تورو بزرگ کردم راستشو بگو
من~~~~(مثلا صدای سکوت)(o_0)
بابام:با منی جواب ابلهان خاموشیست بزغاله"؟
من:درکو فهمتو بخورم الهی,فسفر مغزت تو حلقم.
_از وقتی دانشگاه رفتی بی ادب شدیا "گوساله"
من:ای خدا!چی بگم بت آخه بابا!فحشات تو حلقم!ادبیاتتو بخورم خوبه?!?
_فیییسس فووووس (مثلا صدای کمربنده)
من: بزن ولی نه خواننده میشم نه قهر میکنم نه فرار مغزا میشم ,خیالت راحت.
_شر شر شر شر(مثلا صدای گریه بابام)
چیه؟همه منو زدن شمام با لایک جای چکش بزنید تو سرم شاید دلم شکست آلبوم دادم بیرون.
جیک جیک (مثلا صدای پرنده های دور سرم بعد ازچکش)

  35432

سلام...
دوستان کاملا واقعیه!!!
موضوع:جنگه من با مورچه ها
آقا من نمیدونم چرا این چند روزه هرجا میرم و هرچی می خوام بردارم مورچه ها زودتر از من اونو فتج کردن!؟!؟!؟
هیچی آقا ما رفتیم آب بخوریم تنگ رو برداشتم چند تا مورچه رو دستم بود با چندتا حرکت آکروباتیک این بیگانه هارو از خودم دور کردم:d
بعد خواستم آب بریزم دیدم نه هنوز هست یه تکون دادم چند تا از این بیگانه های غول پیکر(:D) از تنگ افتادن!!!
برای اطمینان سر تنگ رو برداشتم یددم بععععععله داخل تنگ هم از این بیگانه ها هست!!!!:D
هیچی دیگه با عصبانیت و رزمی کاری کامل همه ی قدرتمو یجا جمع کردم و هرچی فن رزمی بلد بودم و هرچی مشت و لگد کاری بود به کار بردم تنگ رو انداختم داخل ظرفشویی و آب رو باز کردم=))
واقعا به خودم افتنخار می کنم عجب متغکری هستما من!!!
فک کنم تا چند روز جلو من آفتابی نشن:دی
ولی نمیدونید وقتی آب رو باز کردم چه حسّه قدرتمندی بهم دست داد:D=))
امیدوارم لذت برده باشید و چیزی یادگرفته باشید!!!
فعلا خدانگهدار

  35431

نشستیم منتظر اتوبوس.ما اینور دختریا دانشگاه هم اونور..سرویس دانشگاه اومد..ما بدو بدو سوار شدیم نشستیم..دخترا هم با ناز و عشوه که میومدن تا اومدن جا پر شد.سر پا وایستادن.اس زدم بهشون اگه کلاس نمیذاشتین الان نشسته بودین.اس داد ما خودمون میخوایم سر پا وایستیم..بعد چند دقیقه یه اتوبوس دیگه اومد خالی..اینبار اینا بدو بدو اومدن تا رسیدن دیدن سرویس یه جا دیگس..اقا مارو میگی ..اسفالت رو گاز می زدیم..اشک می ریختم از شادی در حد سیل..

  35430

تو تاکسی نشستم یه چند دقیقه بعد اینکه راه اُفـتاد حدودا داشتیم با80 تا میرفتیم،
یه دیقه فهمیدم درو خوب نبستم، درو بازکردم بستم،
راننده که یه پیرمرد عینکی بود،
خیلی آروم سرشو برگردوند عقبو نیگا کرد با یه لحن خیلی باحالی گفت:
" کسی پیاده شد؟؟ "
يعنى اون لحظه داشتم دستگیره درو گاز میزدم از خنده :)))

  35427

امروز داشتم SMS میدادم سر کلاس به مخاطب، یهو استاد گفت آقای :سوت ادامه مسأله چی میشه؟ منم مثه بز فقط نیگاش کردم :| :| بعدش گفت الان بچه ای که اول دبستان باشه بیارم میتونه بگه 10-10=0 میشه .... منم دیگه هنوز تو شوک بودم .... بز و اینا :|

  35422

آقا من یه خطو گوشی داشتم
بعد یه خطو گوشی دیگم خریدم
و یه اس ام اس از خط جدیده فرستادم رو خط قبلیم ببینم اس ام اسش کار میکنه یا نه :دی
خلاصه یادم رفت اس ام اسرو حذف کنم
خلاصه یکی دو ساعت بعد من گوشیمو نگا کردم دیدم یه پیام از یه شماره ناشناس دارم
فرستادم شما؟
ج نداد
زنگ زدم ج نداد
خلاصه دیگه کلی فوشش دادم
بعدش فرداش
اون گوشیمو نگا کردم
دیدم یه شماره کلی زنگ زده و فوش داده
دقت کردم دیدم بعله
شماره خودمه
فهمیدید ک جریان چی شد؟
خخخخخحخخخخ

  35421

میخاستم از چارراه رد شم
چراغ ماشینا قرمز بود
زود دویدم که تا سبز نشده رد شم گیر نکنم
تا اومدم رد شم یه زنه با سرعت ۱۲۰ تا میخاست گردش به راست کنه منو دید زد رو ترمز !
من :o
چند

  35420

من هنوز نتونسم عددي برايه قدرت فضوليه پت و مت(مادرم و خالم)
پي ببرم .
تو يه كاغذ كوچيك نوشتم (امروز ميميرم)با خط مورچه اي گذاشتمش تو جيب كوچيك شلوارم....
رفتم بيرون يهو شوهر بچه ي دختر عمويه بابام بم زنگ زد گفت شروين حالت خوبه؟
من اره
امروز بايد بياي خونمون
من نميتونم
خفه شو فك كردي نميدونم ميخواي خودكشي كني؟؟؟
من چشم ولي ميشه ادرس خونتونو بدين؟
باشه حق داري راسش تاحالا نيومده بودي خونمون:|
وقتي رفتم خونه از مادرم قضيه رو جويا شدم گفت هيچي ادامس ميخواسم تو جيبت اون كاغذو پيدا كردم خالت زنگ زد منم بغضم تركيد براش گفتم ولي فك نكنم ب اونا گفتم فق ب فاميلايه نزديك گفتم بزا ببينم احتمالا خالت گفته اه چقد فضوله...
من فق ميخواسم اگ مردم بگن ميدونس بيچاره-اين طرفندو همينجا ياد گرفتم-

  35408

یه بار به مامانم گفتم مامان یه ده تومن بده برم گوشیمو درست کنم مامانمم گفت ندارم!(تو دلشم گفت دارم نميدم بله همچين گوشاى شنوايى دارم)منم لجم گرفت و یه روز که خونه تنها بودم رفتم خونمونو گشتم و بالاخره تو لوله بخاری!!یه تراول پنجاهی پیدا کردم و برداشتمش.چند روز گذشت و مامانم فهمیدو همون اول اومد پیشم و پرسید پولامو تو برداشتی؟!منم گفتم نه پولای خودم بود ،بابا که گفت که مال اون نیست توهم که گفتی پول ندارم منم گفتم حتما مال منه!!رفتم باهاش گوشیمو درست کردم.مامانمم کف کرد هیچی نتونست بگه فقط با ملاقه زد تو سرم دور سرم ازون ستاره ها پیچید!!!

  35406

رانندگي خانوما بد جور رو مخه.(البت با احترام به خواهر رالي كار خودم كه معركس)ولي از اون رو مخ تر رانندگي برخي دقت كنيد برخي پيرمردهاس.
اگه موافقي..... .