تاریخ انتشار : آذر 1391
ديشب داشت خوابم ميبرد كه ديدم بابام اومد تو اتاقم . منم خودمو زدم به خواب . رفت سر كشو ميزم يه نخ سيگار ورداشت و يواشكي رفت
جالبش اينجاست كه من تا همون لحظه فكر ميكردم بابام نميدونه من سيگار ميكشم .
به سلامتي همه باباها كه از همه كارامون با خبرن ولي به رومون نميارن