دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فک و فامیله داریم

  36739

چند شب پیش از سربیکاری به خواهرم گفتم بیا باهم مسابقه آره و نه بازی کنیم ( جواب های برعکس بدیم) یکم فک کرد گفت یه لحظه وایسا رفت تو اتاق و اومد گفت شروع کنیم اول من ... گفتم بپرس: شروع کرد حرفهای خاک برسری آیا تو بیشعور هستی ؟ من :( بله
2- آیا تو احمق هستی ؟ من: بله
3-آیا تو ...... هستی ؟ من :/ بله
4- آیا تو ............ هستی ؟ من :O بله
خلاصه 10 تا سوال پرسید بعد دیدم خیلی درحقم اجحاف شده الکی خودم رو سوزوندم
شب بعدش رفتم خونه دیدم همه بهم میخندن میگم خیر باشه شاخ درآوردم ؟ با کلی تحقیق متوجه شدم خواهرم صدای من رو ضبط کرده و داده همه گوش کنن و آنچه فحش توی عالم بود رو من به خودم چسپوندم !!!
اهل منزل حتی پس از گذشت چند روز :)))))))))
هنوز هم نمیدونم غمم رو به کی بگم .....

  36727

داييم اينا اومدن خونمون بعد دختر داييم رفته دستشويي ،خواهرزادم ( از نژاد همون گودزيلاها 4ساله هنوزشاخش كامل درنيومده) رفته از پشت دردستشوييو قفل كرده اومده باما نشسته مام ازهمه جا بي خبر ، بعد بنده خدادخترداييه نيم ساعت تو دستشويي مونده روشم نشده كسيو صدابزنه كمك بخواد خواهرم مي خواسته بره دستشويي ديدتش نجاتش داده بعدا كه فهميميديم گودزيلا درو قفل كرده مي گيم اين چه كاريه زشته چرا قفل كردي؟ ميگه قفلش كردم بشينيم باهم ديگه بهش بخنديم حال كنيم هــــــــــــــــــــــــــــــــي زمونه ما تو سن اينا بوديم اعجاب انگيزترين كارمون اين بودكه بگيم بابا مامان بعداطرافيانمون ذوق مرگ شن وجامه ها بدرن حالا اينا.........
خدايا توبه

  36720

ببينيد قيمت دلار چقدر رو بابام تاثير گذاشتهD:
هردفعه ازم پول مي گرفت دوبرابرش رو بهم مي داد :)
حالا جديدا هرقدر مي گيري يه چيزي هم ازش كم مي كنه بهم پس مي ده :|

  36686

بابابزرگم فوت کرده بود ماهم شب قبل از مراسمش یکی از یکی داغون تر نشستیم تمام خرما رو اوردیم گردو چپوندیم توشون روز بعدماهمه در حال زجه زدنیم داداشم با خنده از مسجد اومده میگه خرما رو که دادیم یه جوون خیر بلند شده کمک کنه بشقاب گرفته جلو ملت که هسته خرما هاشون رو جمع کنه....هیچی دیگه اینطوری شد که همه گردوها باکلی تف به ما برگردونده شد.
اخه فک و فایمله اسکلن ما داریم؟؟؟؟؟

  36674

اقا مامانم کنترل تلوزیون رو گرفته جلو دستگاه پخش هی میزنه میکوبه زمین داد میزنخ این چرا کار نمیکنه!!!!!!!!
من.....!!!
سازنده کنترل!!!!!

هر کی با این صحنه درگیر شده بزنه لایکو

  36667

عاغادیشب دوستم خونمون بودبعدشام پاشدیم بریم بیرون ی گشتی بزنیم،همینکه ماپاشدیم بابامم پاشده منم باهاتون میام،إخوبابای خوشکلونازم توکجا!!!!منم میام باهاتون سیگاربکشم!!!!!!!من¥شرکت دخانیات‏$$$بابای خوش مرامه دارم؟؟؟

  36649

مــامــانم تــو ماشــین بــود، منــو آبجـــی کوچیــکم رفتیــم تــو ســوپر مــارکــت بعــد برگشــتم نشــستم تو ماشـین آبجـــی کوچیکم نشــست عقــب...
تا اومــدم شــونه تخــم مــرغ بــدم مــامــانم دیــدم یــه زن
دیگس حسابی جــا خــوردم ترســیدم بعــد از دو دقیــقه هنــگ بــودن فهــمیــدم مــاشیــنو
اشتــباهــی ســوار شــدیــم، پیــاده شــدمو بــه آبجــیم میــگم پیــاده شــو "جـوجـو" ماشــین مــا جلــوییه،
بعــد کــه فهــمیده اشــتباه ســوار شــدیم پیــاده شــده بــه خانــومــه میگــه : مــامــان پیاده بشین
ماشینو اشتباهی سوال شدیم
خــودشــم مــونــد یــه لحــظه بعـد زد تــو ســرش گــف : " وای خـاک بـل سلــم"
بعدم دویـــد رف سمــت ماشیــن خــودمــون
خانومه هــم تــرســیده بــود هــم نمیــتونســت جلــو خنــدشــو بگیــره :)
فک و فامیله دارم من؟؟؟

  36646

مــادر بــزرگــم کــه دیگــه خیلــی پیــر شــده بــه پــدر بزرگــم گفتــه بــراش عـــصا بخــره!!!
اینم رفتــه از اون عصــا هــای کوه نوردی اسپـــرت براش خـــریده :))
مـادر بــزرگمـــم روش نمیــشه ازش استـــفاده کــنه شــب کــه تــو خــونــه نشــسته بــودیم داشــت به عصــا نیگــا میـــکرد رو کــرد بـه بـابـا بــزرگ گفـــت :
آخــــه پیــرمــرد بــی عقــل ایــن چیــه واســـه مــن خـــریدی ایــنو کجـــای دلــم بــذارم /> پــدر بزرگــم : ابــو قراضــه شیــشه عینــکت انــدازه کاســه ســوپ خوریه چِــش نــداری مهــر و محبــت منو ببینــی !!!
مـادر بزرگ : مــارو باش دلــمــون به کـــی خوشــه کــه پیــر شــدیمو یکــی هــوامـــوون رو داره
پــدر بــزرگ : تــو چرا دســت از ســـرم بر نمـــیداری واللا به قرعان مهــریت دو قـــرونه
مــادر بزرگمـــم زُل زده بــود بهـــش چشـــاش هــم پــره اشـــک :x
بــابــا بزرگمــم فهمـــید ناراحت شــده رفت پیشـــش نشــست دستـــشو حلـــقه کرد دور گــردنش و ماچــش کــرد گفــت :
خانومـــم چرا ناراحـــت میشـــی ؟
باهات شوخـــــــی کردم
مادربزرگمـــم که آشتـــی کـــرده بود واســـش لبخـــند ژکونـــد میزد و عشـــوه میــوومد یــواش گفـــت فردا واســم عوض میکـــنی؟
بابا بزرگ: آره قــربونــت برم
منــو مــیگوییـــی؟؟!!!
یـــه دسمال لدفـــن خیلـــی عشقولـــی بود :(
فک و فامیله دارم من؟؟؟؟؟؟

  36633

ﯾﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻫﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩﯾﻪ، ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ
ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﮔﻔﺖ
ﺩﻫﻪ ﺷﺼﺘﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﯽ!
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﮐﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ
ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻧﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮﻥ
ﺭﻣﺰﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ،

  36632

آقا بابای ما این کار همیششه که وقتی اخبار،درباره لایحه فلان و مصوبات بصار مجلس و طرحهای نمیدونم چهاربه اضافه پنج میگه،سرمون داد میکشه خفه شین!
ما هم ساکت میشیم!
بعد که خبر تموم شد زل میزنه به ما میگه چی گفت؟؟؟
خب آخه پدر من...

  36607

داداشم اومده خونه دیدم یه چای ساز برقی دستشه ! میپرسم اینو ا کجا آوردیش؟ دیدم میخنده پایین چایسازو نشونم میده میبینم قسمت پلاستیکی زیرش ذوب شده!
گفتم پیداش کردی ؟
میگه ماشینو بردم تعمیرگاه، تعمیرکاره گفته یه چای واسه خودت بریز بخور!چای رو ریختم اومدم نشستم بخورمش که دیدم یه بوهایی میاد برگشتم دیدم وای چایسازو گذاشتم رو بخاری:-))))))))))))))))))
منو میگی دل و رودم از خنده ریخت رو فرش:-))))))))))))
آخه تو که چایساز ندیدی تو عمرت کاردو بخوری جای چای:-))))))))))
هیچی دیگه، رفته 70 تومن واسه تعمیرکاره چایساز خریده اینو آورده خونه:-))))))))))))
داداش باهوشه دارم من;-)

  36606

با پسر عمه هام رفتیم تو روستامون ساعت 2 نیمه شب رفتیم تو یه باغ تاریک تاریک دور هم نشستیم شروع کردیم به حرف زدن درباره ی جن و روح و . . .
بعد چند دقیقه تعریف کردن دیدم چشای همه رو هم زومه کسی جرأت نداره به اطراف نگاه کنه:-))))
به داداشم اس دادم که بیاد تو باغ با یه پارچه سفید بندازه روش ،،،بعد بهشون گفتم می خوام احضار روح کنم:-))))))
شروع کردم دوتا سنگو برداشتم هی این دست و اون دست کردم حالا گفتم دستاتونو بدید به من ! همه میخندیدن میگفتن خل شدی؟
یهو داد زدم خودتو نشون بده. . .
هیچی دیگه، داداش مارو باش ! تفنگ دولول همراش آورده بوده تیر هوایی شلیک میکنه بعد میپره بیرون با چادر سفید:-)))))))))))))))))))))
چشمو برگردوندم دیدم همه تو بغل همدیگن همشون هم سکته زدن:-))))
بعد که فهمیدن منو دنبالم کردن حسابی از خجالتم در اومدن ;-)
الان دوتاشون شب میترسن تو اتاقشون بخوابن:-DDDDDDD

  36605

با خونواده رفته بودیم شمال تو راه جاده چالوس بودیم صبح بود رفتیم تو تونل کندوان بابام یهو داد زد مهدی چرا من هیچ جارو نمیبینم چرا چراغهای ماشین سوخته روشن نمیشه گفتم بابا چراغها روشنه چرا دروغ میگی تو توهممم زدی گفت مگه من با تو شوخی دارم؟!؟!!؟!؟
بعد یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش کردم دیدم بعععععله عینک دودی زده که همه جا رو تاریک میبینه؟؟!؟!؟!!؟
بعدش؟؟؟؟؟؟
بعدش هممون دلمون میخواست هوش بابامو
ب.....ج.....و......ی.....م ؟!؟؟!؟!
بابای جو بده اس داریم؟؟؟؟

  36603

مـامـانـم تـو یخـچال دنبـال آرد گنــدم میگـشت بــرا ســرخ کردن ماهـــی
یه بسته پیدا کرد شبـــیه آرد بــود بازش کــرد و چشــیدش ، به من گفت مانـــی بــه نظـــرت ایــن چــیه ؟؟
شــیرینه امــا نمـــیدونم چــیه
منـــم چشـــیدمش و دیــدم مــزه آنـانـاس میـــده
مــــن : آخ جوووون پـــودر شـــربت آناناســه
مـامـانـم : ولـــی مــا کــه از ایـــن پـــودرا نداشـــتیم
مـــن : خــوب حتـــما از قبـــل مونـــده یــادت نـــی آخ جـــون درستـــش کــن بخوریـــم
مــامـانم هـــم ســـریع پارچ آبــو پـــر کـــرد و پـــودرو ریخـــت تــوش و همــــش زد اما دیـــدیم رنگـــش ...
صــــورتـــی شـــد !!!!!
بعد از چند ثانیه نیگا کــــردن مـــن و مــامــانم با تعجـــب بــه پــارچ آب
من : اهههههههه مامـان یادم اومد این همون پودر تقویتی بچـــه کـــوچــولــواس که :|
مــامــان : ای بــابــا حــالا کــه درســـت کـــردم یـــادت اومــــده ، حالا چیـــکارش کنیـــم ؟؟؟؟ :|
( صــــدای باز شــــدن در خــــونــه )
مامانم با ذوق : آهـــــا بابات اومد میدیمــــش اون بخــــوره ، حتمـــا تشــنه هــم هــست از راه رســـیده
مـــن و مــامــانم =)))))))
فک و فامیله دارم من؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  36597

رفتیم تهران خونه عموم بعد رفتیم ی جایی ک من بلد نبودم ب پسر عموم(8 سالشه) میگم اینجا کجاس؟
اونم یه ژست گرفت بعد گف:اینجا تهرانه یعنی شهریکه....
من(0-0)
تهران"""
هیچکس$$
...