دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

جوک دوستانه

  1122

امروز عکست رو توی روزنامه دیدم فکر کردم خیلی معروف شدی و همه میشناسنت خوب که نگاه کردم بالاش نوشته بود گمشده !!!

  1117

دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟ دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!

  1100

بابایی...جونم؟بابایی رو چتوری مینویسن؟-برو دفترت رو بیار...اینجوری مینویسن.من رو چتوری مینویسن؟-اینجوری...میخای چیکار؟حالا دوست دارم رو چتوری مینویسن؟-اینجوری.بسه دیگه بزار کارمو بکنم...بابایی...-بابایی و درد.برو بازی کن ولم کن دیگه.باشه ولی بگو قد یه دنیا رو چطوری مینویسن؟؟؟

  1074

معلم: فعل کشیدن را صرف کن. شاگرد: کشیدم کشیدی پاره شد!

  1070

دانش آموزی داشت سر کلاس چیزی می خورد، معلم پرسید چی می خوری؟ گفت: نمی خورم! آلو خشک رو گذاشم توی دهانم تا خیس شه زنگ تفریح بخورم!

  1068

دو باجناق به نام های کافی ونعمت سوار یک خر بودند. نعمت گفت اگر یک خر دیگر بود، کافی بود. کافی گفت همین هم که هست نعمت است!

  1035

اولی:« به نظر تو، هویج باعث تقویت بینایی می شود؟» دومی: «حتما، چون تا به حال هیچ خرگوشی را ندیده ام که عینک زده باشد.»

  1034

سه نفر رو می خواستند اعدام کنند. نفر اول رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف... ناگهان اعدامی فریاد می زنه: زلزله!!! همه سربازان فرار می کنند و خودشون رو روی زمین می اندازند و اعدامی فرار می کنه. نفر دوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف... ناگهان اعدامی فریاد می زنه: طوفان!!! همه سربازان فرار می کنند و تا در محل امنی پناه بگیرن و اعدامی فرار می کنه. نفر سوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف... ناگهان اعدامی فریاد می زنه: آتش!!!

  1031

پینیکیو میره سر قبر پدر ژپتو به جای فاتحه میخونه عروسکی بودم برات که تو به من نفس دادی

  1030

لاستیک قلبم را با میخ نگاهت پنچر کردم

  1029

تو همانند طوفانی هستی که ویرانگر قلبم است

  1025

یك روز یه سیره به پیازه میگه حیف كه سیرم وگرنه می خوردمت

  1022

یه دختر مسیحی می ره نزد كشیش می گه من هر وقت از جلوی ایینه رد می شوم می گم چه دختر خوشكلی ایا گناه می كنم? كشیش می كه نه فقط دروغ می گی!

  977

مردی بدهی و قرض زیاد داشت رفت ماشین مدل بالا خرید! زنش پرسید : آخه مرد با این وضعی که ما داریم چه وقت ماشین مدل بالا خریدن بود؟ مرد گفت : ماشینو خریدم تا سریع تر بتونم از دست طلبکارها فرار کنم.

  973

طرف صبح از خواب بلند میشه میبینه هوا خیلی خوبه . زنگ میزنه هواشناسی تشكر می كنه