همه میگن سیگار
من میگم سنگ صبور
همه میگن سرطان
من میگم عقده ی دل
همه میگن دود
من میگم مونواکسید غصه
همه میگن مرگ
من میگم چه بهتر . . .

-------2nya بین ادما هیچکی روندارم که باهاش دردودل کنم اینجاهمه ازمخاطبای خاصو عشقشون میگن اما دردمن چیزدیگه است...دردمن خونواده مه...سالهاست که تو حسرت داشتن یه خونواده کامل موندم..سالهاست که ارزو به دل موندم باهمه عزیزانم سریه سفره بشینم سال تحویل کنارهم باشیم توغم وشادیشون کنارشون باشم ...سالهاست که فقط دارم باچندتا اسم وچندتا خاطره زندگی میکنم..مدتهاست که دنبال راه حلم تا همه رو دور هم جمع کنم...به هردر میزنم نمیشه..عزیزانم کمکم نمیکنن وباهام راه نمیان..عقده ای شدم دیگه...کلی حسرت تودلمه...چرا هیچکی دردمونمیفهمه...بچه ها تورو خدا قدرخونوادتونو بدونین..قدرباهم بودناتونو بدونین..قدرقهرواشتیها..قدرسر یه سفره نشستن..قدرتو یه خونه بودن..قدرباهم بیرون رفتن..حتی قدر دعواهاو تو سروکله هم زدناتونم بدونین..برای موفقیت منم دعا کنین تموم فکروذکرم شده بازکردن این گره کور.....

چقدر سخته یکی بهت بگه گل باش بچینمت! بعد یه عمر بهت بگه برو نمیخوام ببینمت

بچه ها
اين روزا تنها رفيقم اشكامه
همه دوستام رفتن از پيشم
هيشكي كنارم نمود
به هركي گفتم عاشقم
بهم خنديد
اين روزا جوري شده ام كه از ديوار اتاقم ساكت ترم
ولي تو جمع مي خندم
بچه ها
برام دعا كنيد
ديگه توان ظاهرسازي رو ندارم.

بچه ها
عشقم داره ميره
از بس شب ها تا صبح اشك ريخته ام
چند روزه نفسم ميگيره
ديگه نميتونم بلند حرف بزنم
يا يه جمله طولاني بگم
سرفه ام ميگيره و نفس كم ميارم.
نميدونم كشيدين يا نه
ولي جوري شدم كه به تمام تنم لرزه افتاده
بعضي وقتا حس ميكنم داره زلزله ميشه كه اينقد بدنم ميلرزه
يك نفر يه راهي جلو پام بذاره

دوستان یه سوال دارم

یعنی خدا واقعا صدای مارو میشنوه؟ تقاص قلب شکستمونو میگیره؟
نمیدونم چرا اصلا مطمئن نیستم
دوماهه دارم هرروز و هر لحظه ازش میخوام حقمو بگیره و دلمو شاد کنه ولی دست خودم نیست شک دارم آخه اگه واقعا حقمونو میگرفت خوب از همون اول نمیذاشت این اتفاق بیفته حالام که افتاده خدا به خاطر یه بنده بنده دیگشو بازخواست نمیکنه
لطفا کمک کنین این شک داره خفم میکنه
دلم برا خودم میسوزه که اینهمه گریه میکنم ولی شک دارم به اینکه برا خدا مهم باشه

منم مثل همه ی شما چند وقت پیش عشقم گذاشتو رفت و من فقط براش ارزوی خوشبختی کردم...
خدا خیلی مهربونه منی که اصلا قصد و وقت سفر نداشتم چند روز پیش خیلی اتفاقی قسمتم شد رفتم مشهد
فقط کافیه یه قدم برداریم سمت خدا
دعای عهد،حدیث کسا و نماز حاجت معجزه میکنه
بیاین از نو شروع کنیم
یا علی...

به قول رضا صادقی
خدا کاش منو بفرسته چند سالی عقب تر برنگردونه
اخه خستم
خیلی خسته ام
میگن وقتی می خوای از این بدبختی راحت شی یا بید بگذری از جون یا هم رنگه جماعت شی باید انی بشی که میگن باید اونی شی که میخوان چه رنجی داره تن دادن به این قانون بی وجدان

سلام دوستان
فقط خواستم بهتون بگم هرکسی وارد این بخش تنهایی و دلتنگی نمیشه...
وقتی یه پست میزارین به تعداد لایکایی که میخورین همدرد دارین...
این بخش پر از ادماییه که مثل من ،شما رو با تمام وجود درک میکنن فقط وقتی میبینن شما دارین حرف دلشونو میزنین سکوت میکنن و به لایک کردن پستاتون اکتفا میکنن...
دوستون دارم...

دلـت گرفتـه ؟! یــه دل ِ سیــر گـریـه کـن ..
عـزیـزت فـوت کـرده ؟! بـرو سـرخـاکـش بـاش صـحبـت کـن ..
بـا کـسی قـهـری ؟! بـاش آشـتـی کـن .. کیـنه رو بـنداز دور ..
نـمیـدونـی دردت چـیـه ؟! کلافـه ای ؟! بـرو قـدم بـزن .. بـی خـیال بـاش ..
هـرچیـزی کـه شـده ، هـراتـفاقـی کـه افـتـاده ،
بـاز بـجـنگ بـا ایـن دنیـا و آدمـایـی کـه نمـیخـوان خـوشیـتو بـبینـن !
چـند دقیـقه ای هـم بـا اون بـالاسـری حـرف بـزن ...
بـعدش ، بـا تمام غـمی کـه داری ، بـه زنـدگی ادامـه بــده ..
مـیرسـه روزی کـه احـسـاس کـنی خوشبـخـت تـرین آدمــی !
یــه روز خــــوب میــــاد رفیـــــق !

آمد...بی صدا...
آمدو در کنج قلبم لانه کرد...
گفت هر آمدنی رفتنی دارد...من اما نشنیدم...شاید هم خود را به نشنیدن زدم...چون دوست داشتم آمدن او رفتن نداشته باشد...اما داشت...آمدنش رفتن سختی داشت...

ســــخــــــــــتـــــــــــ یعنی:
بعد از سه ماه زنگ بزنی به کسی که یه زمان لیلی و مجنون بودید.
بعد وسط حرفش بگه:
ممممممممممممم.......راستی اسمت چی بود؟!؟!؟

استعداد عجیبی در شکستن داری؛
قلب،غرور،پیمان!!!
و من استعداد عجیبی در نشستن دارم؛
به پای تو،به امید تو،در انتظار تو...

دلــــم درد مـــیــکـــنــــد...!!!

خام بودند تمام حرفایی که به خوردم دادی...!

داره بارون میاد
یاد روزای بارونی بخیر
که با هم میرفتیم بیرون و تو بارون قدم میزدیم،مثل این دیوونه ها میدوییدیم،زل می زدیم به آسمون خدارو شکر می کردیم که واسه هم دیگه ایم
آخه بی معرفت چطور دلت اومد منو از یاد ببری.چطور دلت اومد منو تنها بزاری ، من که گفتم دستتو از پشتم بر ندار من از آوارگی بی تو می ترسم من که گفتم بدون تو نمیتونم . چرا؟؟؟؟
یک ساعت که آفتاب بتابد ، خاطره آن همه شب های بارانی از یاد می رود این است حکایت آدم ها ، فراموشی.