lمخصوص امیر طاهای دیوانه نه امیر طاها تک وتنها
واقعا برات متاسفم که هنوزم به کسی فکر میکنی که به پوست پیاز فرختت....
تو که نمیتونی آمیتیس و فراموشش کنی بیجا میکنی اسمتو میذاری روی دختر مردم
اسم دلو خراب نکن دل برای یک نفره نه برای چند نفر دل تو دل نیست کارون سراست.....
بچه ها اینقدر کمکت کردن که فراموشش کنی بازم حرف خودتو میزنی
نمیتونم فراموشش کنم
یاد اون روزی بیفت که بدون اینکه به فکر تو باشه رفت بغل کسی دیگه
مگه تو عاشقش نبودی پس چرا رفت
امیر طاها تو از عشق چی میدونی؟
اگه تو جای من بودی چیکار میکردی.10%بلای که سر من آوردن سر تو میومد بازم اینکارارو میکردی
من 8ساله ازکسی که دوسش داشتمو دوسم داشت جدا شدم روز عروسیش رفتم بهش تبریک بگم گریه میکردم بهم گفت قسمت میدم
به جون خودم بخندو فراموشم کن منم هیچوقت دلشو نشکسته بودم قبول کردم بعدش که خندیدم بهم گفت میام سرخاکت گریه میکنم
چون تو عروسیم خندیدی بعد اون دیگه نخندیدم لبخند زدم اما تو دلم همیشه آتیشه
حالا تو جای من باش آدم ارزشش چقدره تو این دنیا...
حیف عمر آدم نیست بخاطر چیزی که از دست داده بخواد غصه بخوره
ببخشید اگه بهت توهین کردم قصد بدی نداشتم فقط خواستم به خودت بیای دلتو صاف کنی
فقط دلتو صاف کن دلتو
اشک مارم درآوردی
یا علی....

من همون نفستم که میگفتی اگه نباشم می میییییییییییری
وقتی بهونه های رفتنت شروع شد چیزی نگفتم سکوت کردم تا نکنه خودمو تحمیل کنم به کسی که عاشقانه به عشقش نفس میکشیدمو دیگه منو نمیخواست
چه شبایی که با گریه خوابم برد چه روزای که پف چشمامو که مال اشکای شب قبل بود برا اینکه کسی نفهمه با یخ خوابوندم
...
وقتی برگشتی صادقانه بگم دلم لرزید اما....
اما....
نمیتونستم دلمو زنگ تفریح کلاسای خسته کننده تو کنم
برو من این اینجا با خودم خو گرفتم

امیر طاها منم یه کوچولو از ماجرای زندگیه تو میدونم اما تو الان ازدواج کردی این چه حرفیه؟“من نگین رو دوس دارم ولی فکرم دلم پیش آمیتیس جا مونده“ اگه اونی که تورو میخواست ولت نمیکرد حالا که ازدواج کردی بیاد طرفت....بچسب به زندگیت طاها جان

ویژه تنها
یکی از لذت های که دیگر ندارم اینست که فقط یه بار دیگر بیبینمش
مگه چه میشه خـــــــــدایا که یه بار دیگر بیبینمش . . .

به چه میخندی تو؟ به مفہوم غم انگیز جدایی...!؟به چه چیز؟!؟ به شکست دل من،یا به پیروزی خویش؟!؟به چه میخندی تو؟!؟ به نگاھم که چه مستانه تو را باور کرد..! یا به افسونگری چشمانت..که مرا سوخت و خاکستر کرد؟!؟ به چه میخندی تو؟!؟به دل سادہ من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟؟ خندہ دار است"بخنــــــــــــــــد

شاید تنها بودن خیلی قشنگتر از بایکی بودنه.سعی کن همیشه اول و اخر کسی باشی نه صدمی....

امیر طاها
امیر طاها منظورت چی از این پستت؟ نزار تو رو هم جز پسرای دیگه حساب کنم تو که نتونستی اونو فراموش کنی چرا رفتی طرف نگین باید یک مدت تنها میموندی که حالا قدر نگینتو بدونی وگرنه هزار و یک کار هست که بکنی که مقدمه ای بشه که فراموشش کنی(سیم کارتتو عوض کن .ایمیلتو عوض کن اون ایمیلت نرو دیگه....) چرا بخاطر کار تو و یکی دیگه باید نگینت این وسط ضربه بخوره واقعا که من حتی این حرفای تورو خیانت به نگین میدونم.(تو چه تضمینی داری که اون دختر اگه با تو ازدواج میکرد مثل الان که داره به شوهرش خیانت میکنه به تو خیانت نمی کرد !!!!!!!!!!!!!!!!ها!!!!!!!!!!!اون اصلا برای تو کم بود خدا بهتر از اونو بهت داد فقط قدرشو بدون واقعا قدرشو بدون.وقتی حتی تو نبودی ام بهت خیانت نکرده این خیلی ها

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده های که از صورتم گرفتی ،
بخاطر تمام غم های که به صورتم نشاندی ،
نمی بخشمت بخاطر دلی که برایم شکستی ،
بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ،
نمی بخشمت بخاطر زخمی که با . خیانت . بر وجودم تا ابد نشاندی . . .

مثل افسانه هایی که میان و میگذرن
تو شب های با مهتاب و...
گاهی...
بی مهتاب...
چه سیاه و چه سفید ...
همه یه نوع افسانه شب
ولی مهدیس افسانه نیست...
زنده و عاشق...

ویژه ( تنها )
یکی از دلخوشی های که دیگه ندارم اینه که .
یکی از صبح ها که از خواب بیدار میشوم خانواده بهم بگن امروز مهمونی داریم .
و بپرسم مهمون کی است ؟
بگن مهمون . . . . . .. . . .... . است .
ومن به هر بهانه که شده سرکار نرم و منتظیرش بیمونم .
تا بیاد ت فقط و فقط یه نگاهش بکنم .
ای خـــــــــــــــدا نفسمو بگیر خسته شدم از این زندگی بی معنا . . . . .

با اجازه از صاحب سبک:
یکی از لذت هایـــی که دیـگــه نیــست...توی خونـــــه بالــــام آب ریخــــــــت

منم با یــــک لیـــوان آبه یخ دنبالـــــــــش بیــوفــتم و بدو بدو بـــــره توی

حمـــــوم قایـــــم بشه و داد بزنه:نریز..غــــــلط کردم بابا...نریـــــز روانی...مرگ

امیـــــر نریز...احمق میــــــگم مرگه امیر نریــــــــــــز...

منم پشیــــــــمونن بشــــــــــــم و آبو بخــــــــــــــــورم بــــــگم باشه

بیــــــــــــا بیرون و اونـــــــــــتم بیــــــاد بیرون و دستاشـــــــو ببــــــــره بالا

بگـــــــــه:تسلیـــــــــــم جــــوجـه ی نازم...بعـــــــــدم دستاش آروم آروم بیـــــاد

پاییـــــــن و دور کمرم حلقه بشـــــــــــه و تمامه چیــــــــــزهای بعـــدش...

لایک=دلم واســـــــــه نفس گفتــــــــن هات تنـــــگ شده...

گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت می زنند

ویژه امیر طاها

آدم حق داره گاهی کم بیاره اما حق نداره برای کسی که دوستش داره کم بذاره...
امیر طاها این بزرگ ترین خیانته وقتی سرتو رو بالش میذاریو نگین با فکر کردن به تو اشک شوق تو چشماش حلقه میزنه و تو با فکر کردن به گذشتت با کسی که نموند,واست نجنگید,قدر کسیو بدون که کنارته و هیچوقت رهات نمیکنه...

امیر طاهای عزیز من تازه عضو شدم
میدونی چند وقت مطالب شما و بقیه دوستامو میخونم....
من میدونم که الان توی دوراهی بدی هستی ولی یه اشتباهو تکرار نکن. خوب امیتیس اگر دوست داشت که اینکارو نمیکرد. در ضمن داداش گلم شما اول باید با احساست کنار میومدی بعد میرفتی سراغ نگین جان. یه لحظه فکر کن نگین که تقصیری نداره پس تمام حواست به نگین باشه. حالا که اون بهت اجازه داده تو زندگیش باشی پس تمام زندگیتو واش بذار. و به تماس های امیتیس جواب نده. البته معذرت میخوام

من حتی واسه درد و دل کردنم، کسی رو ندارم که درکم کنه...