گفتم: «من فقط دوست دارم مهريه ام يک جلد قرآن باشه». گفت: «نه. يک جلد قرآن نميشه. يک جلد قرآن با يک دوره کتاب های شهيد مطهری».
همه را دعوت کرده بود مسجد. از سپاه کرمان هم آمده بودند.
دعای کميل که تمام شد عاقد توی جمعيت دنبالم گشت. تازه فهميدند مراسم عقد حاج يونس است.
خاطره ای از زندگی شهيد حاج يونس زنگی آبادی
اس ام اس زیبا
سلامتی اونایی که ما رو همین جوری که هستیم با همین اخلاق سگیمون دوس دارن
و گرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن
امشب هم دلم میخواد بنویسم...
از غم ها،تنهایی، دلتنگی،جوونی...
اما چی بگم؟
وقتی تو جوونی دلتنگم،تنهام،کلی غم و غصه برام گذاشت و رفت....
بعضی وقتا باید سکوت کرد،و فقط دید...
فقط دید که چطور میگذره.....
از خاطرات،از تو،از اشک هات، از......
فقط باید دید....
نمیشه جلوشو گرفت...
بزار بره،شاید یه روزی بفهمه کسی اندازه تو دوسش نداره.............
(ادامه ی پست پایین)
خونه مانيا-پدر و مادر و مانیا و مانی و نیلوفر نشستن دارن میوه میخورن! ظاهرا قضیه دمه در فراموش شده!-مانی: زنگ بزن امیرم بیاد دیگه! درسته مهمونی فرداس! ولی امیر ک دیگه مهمون نیست با اونا بیاد! میخام ببینمش دلم واسش تنگ شده بگو اگه کاری نداره شام بیاد اینجا-مادر: آره عزیزم بگو بیاد-مانیا: باشه الان میگم- با خوشحالی میره سمت تلفن و شمارشو میگیره-امير: بله؟-مانیا: الو؟ سلام امیر خوبی؟-امیر با ی لحن سرد: به به مانیا خانوم خوبی شما؟ چ عجب تماس گرفتین؟!(صداش عصبانی میشه) کجا بودی تا الان!؟-مانیا آب دهنشو قورت میده: من من 3 ساعتی میشه اومدم خونه! ی اتفاقی افتاده بود بهت میگم حالا!-امیر: باشه من الان میام بریم بیرون بهم بگو!-مانیا: امیر آخه مانی اومده! میگه بیا اینجا باشه عزیزم منتظرتم خداحافظ!-تماسو قطع میکنه! وای چقد امیر عصبانی بود! حالا بش چی بگم؟ اصلا چرا امروز باهاش تماس نگرفتم!؟-مانی: چی شد؟ میاد؟-مانیا: ها؟ آره فکر کنم!
ادامه دارد...
*"..."*
قسمت 9
مسیحا وارده خونه میشه-صدای گریه نوزاد میپیچه تو فضای خونه، همه جا تاریک بود! سریع از پله ها بالا میره دره اتاقو باز میکنه بدونه اینکه چراغه اتاقو روشن کنه،خودشو میرسونه کنار تخت، بچه از گریه صداش دیگه در نمیومد! بغلش میکنه و تکونش میده، بچه ساکت میشه،همینجور بچه توبغلش میره چراغو روشن میکنه... چشماش به چشمای آبيه زلاله بچه میوفته ک با دقت نگاش میکنه... ی لبخند کمرنگ میزنه... پیشونیشو میبوسه... بچه هم لبخند میزنه... یهو دره اتاق به شدت باز میشه و ی زنه فربه و مسن میاد تو! تا میخاد حرف بزنه مسیحا با عصبانیت میگه معلوم هس کجایی؟ میدونی اگه چند دیقه دیگه دیر میکردم بچه از گریه... وای خدا! چرا انقد تو سر به هوایی مهین! بگیر بچرو گشنشه! غذاشو آماده کن بده بهش! لازم نیس چیزیو توضیح بدی! تو تو اتاقه خودت خابت برده بود صدا گریه ی بچرو نشنیدی!!! اوووف!-زن-ببخش مسیحا جان...-مسیحا جوابشو نميده -همینجور ک داره میره اتاقه خودش به این فکر میکنه ک باید حتما ی پرستار واسه بچه استخدام کنه تو اولین فرصت!-کتشو درمیاره،خودشو پرت میکنه رو تخت دونفرش و دستاشو میزاره زیره سرش و به سقف خیره ميشه...
(ادامه در پست بالا)
خیال ِ تو همیشه درد دارد ... ،
وقتی چشم می بندم و صورت َم را میان ِ موهای َت خیال می کنم خیال َم عطر ندارد ... ،
وقتی عطرَت را روی ِ بالش َم می زنم دست های َم التماس ِ موهای َت را دارند ... ،
وقتی نمی توانم موهای َت را لمس کنم کلافه می شوم ... ،
با مشت می کوبم به دیوار ... ،
مشت کوبیدن به دیوار خیلی درد دارد ... ،
خیال ِ تو همیشه درد دارد ...
میان این همه گرگ خودم را به موش مردگی زده ام،نه اینکه از خورده شدن بترسم ،طاقت زخم تازه را ندارم .
* * * حکمــتـ هــایی از نهــج البــلاغــه * * * ای فــرزنــد آدم ! زمــانی کــه خــدا را مــی بینــی انــواع نعمــت هــا را بــه تــو مــی رســانــد ، و تــو معصــیت کــاری ، بتــرس .
عكس اول را آورد: "اين پسر اولم محسنه".
عكس دوم را گذاشت روي آن; "اين پسر دومم محمده، دو سال از محسن کوچکتره".
عكس سوم را آورد تاخواست بگويد كه اين پسرسوممه، ديد شانه هاي امام (ره) از گريه ميلرزد.
عكسها راجمع كرد زد زير چادرش و خيلي جدي گفت: "چهار پسر دادم که اشكت رو نبینم .
با دو چشمان قشنگت هر شب سخنی خواهم گفت. سخن از این دل تنها و غریب که پر از خاطره هاست. و به اندازه پیراهن پر وصله آن طفل گدا غم دارد. با خیالت هر شب میروم تا دهن تنگ افق و جدا خواهم کرد تن خورشید خدا را از خاک. و صدا خواهم کرد مهربانیهایت را.
این روزهـــا ،
خیلی هــا بــا هـم جفُت هستن…
امّــا ….
جـــور نیستن
✗ مــیدونـــــی چــــی مــــیگم؟
"میلاد "
******************(3 تا!!! یا 3تا ؟؟؟)علامت اختصاصی abas_m223
((پـسـت ویـرایـشـی))
بـبـیـن رفـیـق:
وقـتـی مـخـاطـب خـاصـت جـواب تـلـفـنـتـو نـمی ده لـزومـا در حـال خـيـانـت نـيـسـت،شـايـد گـوشـی شـو جـا گـذاشـتـه يـا نـشـنـيـده...!!!
ايـنـی کـه سـوار تـاکـسـی شـده و مـی گـه مـن کـرايـه نـدارم بـدم لـزومـا گـدا نـیـسـت، شـايـد کـيـفـشـو گـم کـرده کـمـکـش کـن....
وقـتـی پـولـت گـم مـی شـه اونــی کـه مـیـاد خـونـه تـونـو تـمـيـز مـی کـنـه لـزومـا دزده نـيـسـت، شـايـد يـه جـا گـذاشـتـی کـه يـادت رفـتـه...!!!
ایـنـی کـه زخـم رو صـورت و بـازوشـه لـزومـا لات و خـلافـکـار نـيـسـت شـايـد تـوی تـصـادف ايـن طـوری شـده....!!!
ايـنـی کـه داره زيـرلـب بـدو بـيـراه يـا فـريـادشـو قـضـاوت مـی کـنـی، لـزومـا بـی فـرهـنـگ نـيـسـت، شـايـد روز سـخـتـی داشـتـه...!!!
بـيـايـن از امـروز زود قـضـاوت نـکـنـيـم، خـود مـا هـم روزای سـخـت داشـتـيـم ...!!!
زندگی به من یاد داد که
آدما نه دروغ میگن نه زیر قولشون می زنن
چیزی که میگن فقط احساسشون توی اون لحظس
نباید روش حساب کرد!
آنرا كه چاره تويى ؛ بيچاره نخواهد شد...السلام عليك يا ابوالفضل العباس*
زندگی را بد ساختند کسی را که دوست داری دوستت ندارد، کسی که تورا دوست دارد تو دوستش نداری، اما کسی که تو دوستش داری و او هم تورا دوست دارد به رسم آئین زندگانی به هم نمیرسید و این رنج است ، زندگی یعنی این!!!
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 24887
کل بازدید: 512310149