دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  93519

اعتراف میکنم که وقتی چوچولو بودم تو حیاطمون یه تاب داشتیم من جوجه اردکهامو سوار تاب میکردم تابشون میدادم بعد وقتی میاوردمش بایین دور خودشون میچرخیدن و میخوردن زمین بعد من از این کار شدیدا لذت میبردم بعدشم عمرشون کفاف نمیداد فرداش میمردن !

  93517

اعتراف ميكنم تو دبستان (همونطور كه به بقيه بچه ها گفتن)به ماهم گفتن تو خونمون دوربين كار گذاشتن!بعد به مامانم گفتم بهم گفت آره همه جا كار گذاشتن حتى تو دستشويى! واى از اون موقع به بعد ميرفتم دستشويى يه حوله ميپيچوندم دورم!بعدم اخلاقم 180 درجه تغيير كرد!دستشوييهامم حداقل يه رب تول ميكشيد چون همش زير چشى دورو ورو نگا ميكردم ببينم دوربينه كجاس ! همچين پسر ساده و گلى بودم من! تازه تا كلاس سوم هنوز هواسم به دورو ورم بود!

  93510

من اعتراف میکنم تو مدرسه یکی رو وادار میکردم یه سوال بی ربط بپرسه ،بعد کلی میخندیدیم...
نامرد آخرش لو میداد....

  93507

اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!!!

خب بچه بودم.پیییییسسشششش!!!

  93496

من زمانی که بچه بودم احساس قدرت کردم سه چرخه (از این مدل قدیمیا) بچه همسایمونو شوت کردم از وسط نصف شد از ترس سریع در افق محو شدم.

  93489

اعتراف میکنم تا 5سال پیش که میرفتم تو چت روم هرکی بهم میگفت وب داری فکر میکردم میگه وبلاک داری میگفتم نه
خو چیه بچه بودم نیدونستم خو@-@

  93480

اعتراف میکنم با این سنم هر روز ساعت 6 میزنم کانال دو عمو پورنگ میبینم .
.
.
.
کودک درون من دارم . (-_-)

  93479

عتراف میکنم تو حیاط خونه دوستم داشتیم فوتبال می زدیم که یکی در رو زد و منم باز کردم، دختر همسایه بود که واسه دوستم اینا نذری اورده بود. منم نذری رو گرفتم و در رو بستم. دوستم که متوجه قضیه شد بهم گفت که: بگو دستتون درد نکنه. منم در رو باز کردمو نذری رو پس دادم به دختر همسایه و گفتم دستتون درد نکنه!!!
بیچاره بابای دوستم مجبور شد فرداش بره کلی واسشون توضیح بده !

  93469

اعتراف میکنم دیروز که اومدم دیدم پیامم توی 4جوک قبول شده از فرط خوشحالی تا نیم ساعت مثل ... میخندیدم و کیف میکردم و رو تختم بالا پایین میپریدم انگار نفر اول کنکور شدم.(^-^)
صدای فنرای تختم میومد که میگفت بی جنه بسهههههههههههه!!!
هرچیم دارید میگید خودتونید!!

  93466

اعتراف میکنم فقط یه ایرانی میتونه از سریال مادرانه اینهمه سوتی بگیره
بعدش تا اخر سریالم هر شب نگاه کنه
بعدش تکرارشم ببینه
حالا اینکه چیزی نیست
بعدشم بیاد تو 4جوک خط به خط دیالوگای فیلمو از حفظ بگه
بعدشم واسه اینکه این فیلمو دیده یه عالمه تاسف بخوره
سلامتی همه ایرانیا
سلامتی همه فجوکیا

  93459

اعراف میکنم از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم °°°
الانم که اینو دارم مينويسم دستشویی دارم¡¡¡
من برم بیرون†††
عمرآ :|


  93432

اعتراف میکنم...
بچه که بودم پس از گذروندن مراحل سخت و طی کردن مسیرهای تنگ و تاریک، طی جستجوهای پیشرفته... وقتی با موفقیت به گیگیلی های مورد نظرم دست پیدا میکردم..!
همشون رو در کنار هم و یه جای امن نگهداری میکردم...
میچسبوندمشون زیر میز تحریر..!!! :)
شمام اینجوری بودین عایا؟؟

  93422

اعتراف میکنم بچه که بودم (همون گودزیلا) مامانم شب عیدواسم ا این ماهی چشم تلسکوپی های سیاه میخره منم ماهی بیچاره رو دور از چشم دیگرون با اسکاج میشستم تا بفید بشه اخه به سفید میگفتم بفید خخخخخخخخخ. الانم که یادم به ماهی بیچاره میفته کلی عذاب وجدان میگرم که بیچاره چه زجری(ذجر.ضجر.ظجر)از دسم کشیده !

  93417

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تحت تاثیر حرفای دوستام که میگفتن در نمکدونو سر مهمونی شل کردیمو اینا یه دل به اقیانوس اطلس زدمو تو یه مهمونی خانوادگی در همه نمکدونارو به استثنا ی یکی که اونم گذاشتم جلو خودم البته لازم به ذکر است که همشو به خاطر پسرخالم کردم که دیرزوز باهاش دعوا کرده بودم.تا اینجا همه جیز آروم بود ولی یه دیقه پاشدم برم دستشویی برگشتم نشستم سر سفره عاغا دیدم بشقاب پر از نمک شد نگو طی جریاناتی نمکدون من با پسر خالم عوض شده و همه به استثنا ی اون (این کلمه رو چه قدر دوست دارم)دارن با نمک توی غذاشون ور میرن عاغا این شروع کرد کرکر خندیدن و بقیشو حدس بزنین دیگه همه فکر کردن کار اونه حسابی متنبه شد وهمینطور میدونم که این پست به قیمت جونم تموم میشه چون اگه پسر خالم یا یکی دیگه از فامیلامون این پستو بخونه باید یه بلیت برای افق و عمود با هم رزورو کنم

  93416

اعتراف میکنم وقتی بابام خونه نیست من به عنوان پسر بزرگ خانواده وظیفه خطیر خاموش کردن کولر رو به عهده میگیرم :D