دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  94741

اعترااااااااااااااااااااااااااااااف می کنم که ...
وقتی اول دبستان بودم مامانم بهم پول داده بود که واسه بار اول از بوفه ی مدرسه خرید کنم ...
خلااااااااااصه ... عاغا من رفتم خرید کردم ولی 50 تومن از پولم باقی موند !
منم که بچه بودم و خر !
از ترس اینکه مامانم دعوام کنه پول بیچاره رو انداختم تو سطل آشغال مدرسمونو زدم به چاک که یه وقت کسی منو نبینه بعد بره به مامانم بگه ...!!!
چیه ؟! بچه بودم خوووووووو ...!!
:-)

  94721

اعتراف می کنم به این سن که رسیدم هنوز وقتی میخوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم :|
با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد
و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه :)))

  94690

اعتراف ميكنم تا شش سالگي پستونك دهنم ميذاشتم وبعد انجام روش هاي ترك بسيار، قادر به كنارگذاشتن پستونك شدم:|
هنوز كه هنوزه تاميام توي جمع اقوام نظري بدم ميگن كه تو برو پستونكتو بمك!

  94663

اعتراف میکنم دیروز صبح (ظهر) از خواب بیدار شدم دیدم هیچکس خونمون نیست بعد یه نامه چسبوندن به در یخچال که نوشته بود:ما رفتیم چیتگر اگه خواستی بیا منم یه پیام دادم به بابام که دارم میام آدرستون رو برام بفرستید ناهار هم نخورید بعد رفتم خوابیدم،عاقا هی الکی زنگ میزدم میگفتم پیداتون نمیکنم ادرس دقیق تر بده اوناهم هی یه آدرس تکرار میکردن،عاقا سرتون درد نیارم تا ساعت 4اینا ناهار نخوردن بعد بابام زنگ زده میگه الان دقیقا کجایی؟گفتم: تو حال میگه حال چی؟نرسیدی میگم :نه من خونه بودم میگه یعنی نیومدی؟ میگم کجا؟ قطع کرد......
امدن خونه ریختن سرم منم گفتم شما باشین که هرجا میرین منم ببرین :)))))

  94646

اعتراف میکنم که دانش آموز بدی بودم!!!
آخه تازه دو هفته بود رفته بودم اول دبیرستان که یه دونه بچه گربه گرفتم باتلاش وکوشش زیاد کردمش تولوله بخاری درش بستم
معلم که اومد تو ،بچه گربه هی میو میو میکرد
معلم هی میگفت:کیه؟
ما یک صدا میگفتیم گربه س
بعد یکی از بچه ها رفت از پشت درو محکم گرفت منم در لوله بخاریا برداشتم گربه پرید بغل معلم عزیزم
معلمم میخواست فرار کنه به در بسته خورد...
حالا به نطر شما من واقعا دانش آموز بدی بودم یا عزاب وجدانم بی مورده؟؟؟

  94644

اعتراف میکنم...
دیشب دلمه داشتیم...بــــــــــــــگو خوب!!!
مامانم دور دلمه هارو با نخ پیچونده بود باز نشن .....بـــــــــــگو خوب!!!
بعد وقت خوردنش که شد مامانم یه قیچی آورد گذاشت سر سفره گفت بااین نخ ها رو ببرید......
یه نگاه به قیچیه کردم.....ای داد بی داد......
این همون قیچیس که باهاش چلغوزو از دم بچه فاخته کندم....
بیچاره بابامو آجیم چقدر با اشتها نخ هارو میبریدنو دلمه هارو میخوردن.....عق
:))))))))))))))))))

  94643

اعتراف میکنم بچه که بودم برا اینکه بیشتر غذا بخورم رو برنجم زیاد خورشت میریختم بعد به مامانم میگفتم : عه مامان نگا زیاد خورشتی شد یکم برنج بریز درست میشه :]]
یه همچین بچه زرنگی ام من :]

  94641

من اعتراف میکنم وختی بچه بودم یکی از درگیری های ذهنیم این بود ک چرا ماه رمضون و محرم باهم تو ی ماه نمیفته....هنوزم نفهمیدم ک واقعن چرا.....شما میدونید جرا؟؟؟؟؟؟؟
ب خودتونم بخندید :))))

  94640

اعتراف میکنم بچه که بودم (6سال) یه پسر دایی داشتم هم سن من بود من و اونو دختر داییم (یه سال از ما کوچیک تر) داشتیم بازی میکردیم.مادر بزرگم تو خونش یه لوسترایی داشت که ازشون یه چیزایی اویزون بود!!!!!!! این پسر خاله ی مام شرررررررر اومد به ما گفت:
"بچه ها اینا الماسن اگه اینا رو بکنین بفروشین پولدار میشین"
مام ساده لوح اویزون شدیم از لوستر به قصد پولدار شدن!!!
قشنگ یادمه وقتی لوستر افتاد و شکست چقدر همه دعوامون کردن...
پسر دایی بود ما داشتیم؟؟؟؟

  94628

اعتراف میکنم تا 12 سالگی جامو خیس میکردم و رمز گفتن من به مامانم در رابطه با این موضوع این بود :
مامان دیشب بارون اومده :))))))

  94623

اعتراف میکنم 8-9 سالم که بود هر شب با بابام میرفتیم ویدیو کلوپ فیلم کرایه می کردیم.یه بار رفتیم فروشنده گف چه فیلمی می خواین؟منم رفتم قفسه هاشو نگا کردم و بعد بادی به غب غب انداخنم و با اعتماد به نفس گفتم کشتی گنج.یارو یه نگا به من یه نگا به لیست باز یه نگا به من...
گف نداریم!گفتم خودم دیدم گف نداریم
آوردم نشونش دادم.طرف غش کرد از خنده گف بابا این کشتی کجه!
هیچی دگه بعد از اون از شعاع 100 کیلومتری اونجام رد نمیشدم!

  94605

اعتراف میکنم که همین هفته پیش در نهایت موذی گری وارد فایل دانشجویی همکلاسیم شدمو رفتم بخش اعتراضات و با اجازه خودم به نمره ش اعتراض کردم و دنیایی از فحش (از طرف اون ) نثار استاد کردم .خدا خودش میدونه که چقدر حرصم داده بود که اینطوری تلافی کردم.مطمئنم الان از دانشگاه عذرشو خواستن، ولی طبق معمول بدجوری عذاب وجدان دارم...
امیدوارم آهش نگیره دعا کنید :))))

  94600

اعتراف میکنم لذت سیلی که توی 5 سالگی از پشت سر به داداشم زدم،به ضرث قاطع کریستف کلمب از کشف قاره ی آمریکا انقدر عشق نکرد فکر کنم ب خاطر همین قضیه همیشه میگه اولین افغانی که اومد خواستگاریت ردت میکنیم بری :)))))

  94597

اعتراف میکنم وقتی تازه رفته بودم دبستان داداش بزرگتر بی معرفتم میگفت اگه به حرف من گوش ندی وقتی مردی میری جهنم اونجا همیشه باید درس بخونی معلماشم همه مرد هستن تازه جمعه هم نداره :)))))

  94588

اعتراف ميکنم يکى ديگه از قوانين مورفى اينه که اگر تو خونه غذا املت باشه همسايه بغلى جوجه کباب دارن :)))))