دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  95018

اعتراف مى كنم مى كنم يه بار كه ميمونى داشتيم منم بچه بود ... يه دفه جمع ساكت شد منم خواستم تم فرصت استفاده كنم بلند پرسيدم :
مامان وقتى بچه به دنيا مياد از كجا مى فهمن دختره يا پسره ؟؟؟
.
.
.
.
.
يعنى مامانم مونده بود اون وسط چى جوابمو بده ... :|
اون لحظه ديگه فاميلامون در اين حالت :}
منم از همه جا بى خبر : 0

  95014

اعتراف میکنم وقتی بچه داداشم 7_8ماهش بود (الان دوسالشه)زنداداشم که غذا کمکیشو میذاشت بهش مثه بیسکوییت وشیر یا غذاهایی ک مخلوطی براش میپختو خودم میخوردم نصفشو بعداون بیچاره هم خوشحال میشد که بچم غذا میخوره!!!!
الانم ک از شیر گرفتش تا شیشه شیرش پایینه توش چایی میریزم میخورم انقد حال میده...تازگیام تصمیم گرفتم از مای بیبیش استفاده کنم.خخخخخخ
لایک:خاک توسره نیبنیت
ابرو دهه هفتادیا رو بردی
موافقم چایی تو شیشه شیر بچه حال میده:-d

  94995

میخوام اعتراف کنم هوس ماست و چیپس کردم ماست نداشتیم...با دوغ خوردم...ای حال داد جاتون خالی...خخخخخخخخخ..خوب میشم عایا..

  94977

اعتراف ميكنم وقتي بچه بودم هر روز بعد از مدرسه ميرفتم سوپر محلمون ميگفتم مامانم گفته دو تا پفك نمكي بديد بعد قايمكي ميرفتم تو پارك ميخورم
اخر سر لو رفتم چون حسابمون عجيب بالا رفته بود !

  94792

بازم اعتراف میکنم دانش آموز خوبی نبودم!!!
آخه یه روز که برف اومده بود من یه دونه کوله برف نسبتا بزرگ درست کردم و چسبوندمش به سقف بالای سر معلم حرفه وفنمون
اما یکم که معلم درس داد و کلاس گرم شد از شانس بدم گوله برف افتاد روبرگه های حاضر وغایب
من اونروز کلی به خودم بد وبیراه گفتم به خاطر نشونه گیری بدم!!!
حالا به نطر شما آیا من دانش آموز بدی هستم؟
لایک: بله خیلی بد
لایک: نه عزیزم تمرین کن نشونه گیریت بهتر میشه!!!!!!

  94784

عاغا اعتراف میکنم هر موقع که میخوام برم دستشویی گلاب به روتون با طی جارو میرم کلن مسلح میرم دستشویی اخه از مارمولک شدید میترسم
اون دفعه هم از دستشویی بیرون اومدم پسرعموم دستشو گزاشت روسرش گفت یا علی مدد چی شده فکر کرد مردعنکبوتی دیده !

  94783

عاغا بازم اعتراف میکنم موقعی که کامپیوتر خریدم منو داداشم هیچی ازش بلد نبودیم مینشستیم به صفحه زل میزدیم از ذوق زیاد میخندیدم تازه کلیم پز میدادیم ماکامپوتر داریم بعد از صفحه زل زدنم تازه یاد گرفتیم عکس زمینه رو عوض کنیم
هههههههههههههههههههههههه

  94781

عاغا اعتراف میکنم من راهنمایی که بودم کلاس زبان میرفتم شب که میشد میخواستیم با رفیقام بیایم خونه از اتوبوس جا میی موندیم تاکسی میگرفتیم نفری یه سنگ بزرگم تو کیفمون میزاشتیم اگه راننده خواست مارو بدزده سنگ پرتابش کنیم بله من ترسو بودم شایدم باشم هنو :|

  94766

اعتراف میکنم یه دفه که 7-8 سالم بود شب عاشورا خونه بابابزرگم همه جمع بودیم و خونه پر مهمون بود!
اغا این خاله های ما با هم دستی شوهر خالمو داییام واسه فرار کردن از کار رفتن ی ویدیو گیر آوردن و یه فیلم مستربین(اون وقتا خیلی طرفدار داشتا)گیر اوردن!
خلاصه سرتونو درد نیارم داشتن نقشه میکشیدن که من مشکوک شدم بهشون(یه همچین بچه تیزی بودماD:)گفتم یا منو میبرین یا لوتون میدم اونام مجبور شدن مارو بردن مثلا دسته ببینیم اما رفتیم خونه داییم که وبه رو خونه بابابزرگم بود!
هیچی دیگه داشتیم میدیدیم که دایی کوچیکم قضیه رو فهمید به مامان بزرگم گفت !!!!
یهو مامان بزرگم با یه چاقو وارد خونه شد اغا عصبانی بودا شوخی نداشت:O
اغا ما مثه این زندانیا به ردیف وارد خونه شدیم مامان بزرگمم مث جلادا با چاقو بالا سرمون بود دایی کوچیکمم انگار تروریست شناسایی کرده با نیش باز ایستاده بود جلومون و میگفت هیئت عذاداران حسینی خوش امدید:D
خیییییییییلیییییییییییی ضایع شدیم اما بعدش کلی خندیدیم قیافه هامون دیدنی بود!!
اخیییییییش بالاخره اعتراف کردم D:

  94763

اعتراف میکنم من هروقت بازی انلاین میکنم و رکوردی چیزی میشکنم و میگه اسمت رو بنویس اسم پسر مینویسم تا نشون بدم پسرا چقد بیکارن که میان اینقد رکورد میشکونن!مریض هم خودتی!
دخترا لایک یادتون نره!

  94760

عاقا من از ارتفاع وجاهايي كه بلنده ميترسم(ترسو هم خودتونيد)
اعتراف مي كنم
كه يه بار داشتم از دانشگاه ميرفتم خونه بايد از پل رد ميشدم از شانسم پله برقيشم كار نميكرد تا نصف پله رفتم، برگشتم پايين گوشيميو از تو كيفم دراوردم خودمو مشغول نشون دادم كه مثلا دارم اس ميدم و اينا كه بيشتر ضايع نشم تو خيابون
دوباره رفتم بالا دو قدم برداشتم ديدم نميتونم كه يهو صدايي شنيدم به پايين نيگا انداختم ديدم دو تا بچه مدرسه اي دارن ميان
تو دلم گفتم خدايا شكرت....
رفتم جلو به دخدره گفتم:خانمي ميشه تا اونور پل كه رد ميشيم دست همو داشته باشيم آخه من حالم خوب نيس سرگيجه دارم ميترسم كه بيفتم!!
من !-:
دخدرهO-:
پل سر خيابون((((-:

  94757

اعتراف ميكنم هنوزم كه هنوزه وقتي بهم ميگن ازكدوم سمت برم يايه چيزي كدوم سمته،چپه ياراست...اولش دستموميذارم روقفسه سينم تاببينم كدوم سمت چپه كدوم يكي راست!!!!!!!!!!!!
البته باوركنيدكنيدبلدماااا اماديگه برام عادت شده !

  94754

اعتراف می کنم شنبه گذاشتم همه املتشونو بخورن بعد من جلشون نشستم ساندویجه سوسیس با مخلفاته کامل خوردم !
اعتراف می کنم تو اون لحظه فقط من بودم وساندویچم هیچ کسو نمیدیدم...
اعتراف می کنم که درجه خباثتم رو 10000ره...

  94753

اعتراف ميكنم اوني ك روز آخر آمادگي وقتي جشن تموم شد عروسك بنفش خودشو بادوستش يواشكي عوض كرد و هيشكيم نفهميد من بودم!!!!!
الان عذاب وجدان دارم!!!هنوزم دارمش!!!بعععله از بچگي ي همچي آدمي بودم من :)))

  94745

اعتراف میکنم
این قدر شوق دارم اول مهر برم دانشگاه و این ترم اولی ها رو بترسونم.بگم که با این استاد هایی که باهاشون درس برداشتین مطمعا مشروط میشن و ترس رو تو چشماشون ببینم
اری همچین ادم مردم ازاری ام من :))))