اعتراف مى كنم مى كنم يه بار كه ميمونى داشتيم منم بچه بود ... يه دفه جمع ساكت شد منم خواستم تم فرصت استفاده كنم بلند پرسيدم :
مامان وقتى بچه به دنيا مياد از كجا مى فهمن دختره يا پسره ؟؟؟
.
.
.
.
.
يعنى مامانم مونده بود اون وسط چى جوابمو بده ... :|
اون لحظه ديگه فاميلامون در اين حالت :}
منم از همه جا بى خبر : 0
اعتراف میکنم
اعتراف میکنم وقتی بچه داداشم 7_8ماهش بود (الان دوسالشه)زنداداشم که غذا کمکیشو میذاشت بهش مثه بیسکوییت وشیر یا غذاهایی ک مخلوطی براش میپختو خودم میخوردم نصفشو بعداون بیچاره هم خوشحال میشد که بچم غذا میخوره!!!!
الانم ک از شیر گرفتش تا شیشه شیرش پایینه توش چایی میریزم میخورم انقد حال میده...تازگیام تصمیم گرفتم از مای بیبیش استفاده کنم.خخخخخخ
لایک:خاک توسره نیبنیت
ابرو دهه هفتادیا رو بردی
موافقم چایی تو شیشه شیر بچه حال میده:-d
میخوام اعتراف کنم هوس ماست و چیپس کردم ماست نداشتیم...با دوغ خوردم...ای حال داد جاتون خالی...خخخخخخخخخ..خوب میشم عایا..
اعتراف ميكنم وقتي بچه بودم هر روز بعد از مدرسه ميرفتم سوپر محلمون ميگفتم مامانم گفته دو تا پفك نمكي بديد بعد قايمكي ميرفتم تو پارك ميخورم
اخر سر لو رفتم چون حسابمون عجيب بالا رفته بود !
بازم اعتراف میکنم دانش آموز خوبی نبودم!!!
آخه یه روز که برف اومده بود من یه دونه کوله برف نسبتا بزرگ درست کردم و چسبوندمش به سقف بالای سر معلم حرفه وفنمون
اما یکم که معلم درس داد و کلاس گرم شد از شانس بدم گوله برف افتاد روبرگه های حاضر وغایب
من اونروز کلی به خودم بد وبیراه گفتم به خاطر نشونه گیری بدم!!!
حالا به نطر شما آیا من دانش آموز بدی هستم؟
لایک: بله خیلی بد
لایک: نه عزیزم تمرین کن نشونه گیریت بهتر میشه!!!!!!
عاغا اعتراف میکنم هر موقع که میخوام برم دستشویی گلاب به روتون با طی جارو میرم کلن مسلح میرم دستشویی اخه از مارمولک شدید میترسم
اون دفعه هم از دستشویی بیرون اومدم پسرعموم دستشو گزاشت روسرش گفت یا علی مدد چی شده فکر کرد مردعنکبوتی دیده !
عاغا بازم اعتراف میکنم موقعی که کامپیوتر خریدم منو داداشم هیچی ازش بلد نبودیم مینشستیم به صفحه زل میزدیم از ذوق زیاد میخندیدم تازه کلیم پز میدادیم ماکامپوتر داریم بعد از صفحه زل زدنم تازه یاد گرفتیم عکس زمینه رو عوض کنیم
هههههههههههههههههههههههه
عاغا اعتراف میکنم من راهنمایی که بودم کلاس زبان میرفتم شب که میشد میخواستیم با رفیقام بیایم خونه از اتوبوس جا میی موندیم تاکسی میگرفتیم نفری یه سنگ بزرگم تو کیفمون میزاشتیم اگه راننده خواست مارو بدزده سنگ پرتابش کنیم بله من ترسو بودم شایدم باشم هنو :|
اعتراف میکنم یه دفه که 7-8 سالم بود شب عاشورا خونه بابابزرگم همه جمع بودیم و خونه پر مهمون بود!
اغا این خاله های ما با هم دستی شوهر خالمو داییام واسه فرار کردن از کار رفتن ی ویدیو گیر آوردن و یه فیلم مستربین(اون وقتا خیلی طرفدار داشتا)گیر اوردن!
خلاصه سرتونو درد نیارم داشتن نقشه میکشیدن که من مشکوک شدم بهشون(یه همچین بچه تیزی بودماD:)گفتم یا منو میبرین یا لوتون میدم اونام مجبور شدن مارو بردن مثلا دسته ببینیم اما رفتیم خونه داییم که وبه رو خونه بابابزرگم بود!
هیچی دیگه داشتیم میدیدیم که دایی کوچیکم قضیه رو فهمید به مامان بزرگم گفت !!!!
یهو مامان بزرگم با یه چاقو وارد خونه شد اغا عصبانی بودا شوخی نداشت:O
اغا ما مثه این زندانیا به ردیف وارد خونه شدیم مامان بزرگمم مث جلادا با چاقو بالا سرمون بود دایی کوچیکمم انگار تروریست شناسایی کرده با نیش باز ایستاده بود جلومون و میگفت هیئت عذاداران حسینی خوش امدید:D
خیییییییییلیییییییییییی ضایع شدیم اما بعدش کلی خندیدیم قیافه هامون دیدنی بود!!
اخیییییییش بالاخره اعتراف کردم D:
اعتراف میکنم من هروقت بازی انلاین میکنم و رکوردی چیزی میشکنم و میگه اسمت رو بنویس اسم پسر مینویسم تا نشون بدم پسرا چقد بیکارن که میان اینقد رکورد میشکونن!مریض هم خودتی!
دخترا لایک یادتون نره!
عاقا من از ارتفاع وجاهايي كه بلنده ميترسم(ترسو هم خودتونيد)
اعتراف مي كنم
كه يه بار داشتم از دانشگاه ميرفتم خونه بايد از پل رد ميشدم از شانسم پله برقيشم كار نميكرد تا نصف پله رفتم، برگشتم پايين گوشيميو از تو كيفم دراوردم خودمو مشغول نشون دادم كه مثلا دارم اس ميدم و اينا كه بيشتر ضايع نشم تو خيابون
دوباره رفتم بالا دو قدم برداشتم ديدم نميتونم كه يهو صدايي شنيدم به پايين نيگا انداختم ديدم دو تا بچه مدرسه اي دارن ميان
تو دلم گفتم خدايا شكرت....
رفتم جلو به دخدره گفتم:خانمي ميشه تا اونور پل كه رد ميشيم دست همو داشته باشيم آخه من حالم خوب نيس سرگيجه دارم ميترسم كه بيفتم!!
من !-:
دخدرهO-:
پل سر خيابون((((-:
اعتراف ميكنم هنوزم كه هنوزه وقتي بهم ميگن ازكدوم سمت برم يايه چيزي كدوم سمته،چپه ياراست...اولش دستموميذارم روقفسه سينم تاببينم كدوم سمت چپه كدوم يكي راست!!!!!!!!!!!!
البته باوركنيدكنيدبلدماااا اماديگه برام عادت شده !
اعتراف می کنم شنبه گذاشتم همه املتشونو بخورن بعد من جلشون نشستم ساندویجه سوسیس با مخلفاته کامل خوردم !
اعتراف می کنم تو اون لحظه فقط من بودم وساندویچم هیچ کسو نمیدیدم...
اعتراف می کنم که درجه خباثتم رو 10000ره...
اعتراف ميكنم اوني ك روز آخر آمادگي وقتي جشن تموم شد عروسك بنفش خودشو بادوستش يواشكي عوض كرد و هيشكيم نفهميد من بودم!!!!!
الان عذاب وجدان دارم!!!هنوزم دارمش!!!بعععله از بچگي ي همچي آدمي بودم من :)))
اعتراف میکنم
این قدر شوق دارم اول مهر برم دانشگاه و این ترم اولی ها رو بترسونم.بگم که با این استاد هایی که باهاشون درس برداشتین مطمعا مشروط میشن و ترس رو تو چشماشون ببینم
اری همچین ادم مردم ازاری ام من :))))
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 27502
کل بازدید: 511853685