دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  98178

اعتراف میکنم که وقتی2 سالم بود برای جشن نیکوکاری یه دامن خریدم و کادو کردم!اونجا اقای مجری تلوزیون که پخش زنده بود گف خانم کوچولو چی اوردی ؟گفتم دااااااامن!گف برای کی؟گفتم برا تووووووووو:-)

  98177

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم همه رو میزدم یعنی.... لباسام همه خاکی بودن مامانم میگفت چیکارمیکنی باخودت من میگفتم بچه هامنومیزنن یه روز اومده بودجلوی کودکستان ببینه کیه منومیزنه باتعجب مشاهده میکنه این بچه شکه همه رو نفله میکنه من همچین دختری بودم که پسرارو هم میزدم

  98171

اعتراف میکنم که هنوزم وقتی میخوام دستامو بشورم ،با مایع دستشوویی حباب درست میکنم...

  98164

اعتراف می کنم که لابسترو نخونده پستاشو لایک می کنم
اعتراف می کنم با اینکه دخترم سوسکارو له می کنم ولی زنبور می بینم از حال میرم
اعتراف می کنم دیشب تو آبشار داشتم قور قور می کردم غورباقه شروع کرد با من قور قور ....احتمالا منو با زنش اشتباه گرفته بوده؟
اعتراف می کنم دیشب رویه یه پسر رو در گرفتن تخت واسه نشستن کم کردم ..بهم گفت شما مطمءنید قهرمان پرش ارتفاع نیستید!!!!
اعتراف می کنم که دیشب رو جیرجیرک آب ریختم بد رو مخ بوداعتراف می کنم که بازم اعتراف دارم<:

  98161

اعتراف ميكنم یه بار كه یکی از فامیلامون که خیلی بافاده ميان و كلاس ميذارن وکلا ما باهاشون رودروایسی داریم زنگ زده بود خونمون.نمیدونم میخواست واسه چه مهمونی دعوتمون کنه گوشی را برداشتم طرف که خانوم هم هست خیلی با ناز و عشوه گفت:سلام خوبی عزیزم؟
آقا منم هول کردم خواستم خیلی با ادبانه صحبت کنم اومدم بگم خوبم ممنون
زبونم نچرخید به جاش گفتم:
خوبم میمون!!!!O_o
دیه خودتون فکرشو بکنید طرف تا سی ثانیه صداش در نیومد.هر دفعه هم منو ميبينه روشو بر ميگردونه!!!خو چي كنم؟نچرخيد ديگه!

  98154

عاغا اعتراف میکنم هر موقع پسر عموم میومد خونمون میرفتم پی پی مرغارو(بله مرغ داشتیم اونم شترمرغ) میریختم تو کفشش اونم کفش جلوبسته میپوشید نمیفهمید تا زمانی که کفششو در میورد همش میگفت وای چه تو کفشم خنکه اخیش تازه دلیل این خنکی رو فهمیده اخی بنده خدا
لایک:به نظرتون کار کدوم ادم خوشگلی بوده
لایک:اینه رسم مهمون نوازی
لایک:اشکال ندالههههههههه

  98147

اعتراف می کنم قبل از اینکه عینکی بشم وقتی رو چشمم هاله می گرفت یه دست می کشیدم رو چشمم مشکل حل می شد
ولی حالا که عینک رو چشمم هست وقتی دچار هاله گرفتگی میشم یه بار عینک و بر می دارم چشممو پاک میکنم عینکو می ذارم ولی مشکل حل نمیشه
دوباره عینکو بر می دارم میبینم رو عینکم لک شده
کسی راه حل نداره که همون اولش معلوم بشه مشکل از کجاست؟!!!!!!!!!!

  98141

دوم دبیرستان امتحان آمار معلممون نمره یکی از سوال ها رو به بعضی از بچه ها که جواب درست هم داده بودند نداده بود بنابراین گفت هرکی نمره اون سوال رو نگرفته بیاد تا به نمره اش تو لیست اضافه کنم همه بچه ها ریختن سر معلم اون بنده خدا هم که خسته شده بود هرکی میرفت اصن به برگش نگاه نمی کرد نمره ش رو میداد منم رفتم گفتم به من نمره شو ندادی اونم بهم داد
اعتراف میکنم که به من نمره شو داده بود اما من بهش دروغ گفتم تا دوباره نمره اون سوال رو بهم بده
هیچی دیگه بیست شدم
به جون این فیل بالاسرمون خیلی از بچه ها اینکار رو کردن

  98137

اعتراف میکنم حسادت آورترین لحظه ی عمرم وقیه که میخوام منبع رو پایین مطلب وبلاگم بنویسم .شمام اینجورین؟ یا فقط من اینقد حسودم

  98037

اعتراف میکنم اولین تقلبم مربوط میشه واسه ی اولین املای
سال اول دبستان ، که منو دوستم که از نابغه های کشوریم از چپ
به راست شروع کردیم به نوشتن

دیگه قضاوت با خودتون دی:

  98010

اعتراف میکنم دوره دبیرستان اون کارنامه هایی که بابام میدید با اون کارنامه هایی که مدرسه میداد زمین تا آسمون فرق داشت..

لایک=آی لاو یو فتوشاپ!!

  97995

اعتراف میکنم وقتی بچه بودیم هر وقت مامانم یه غذایی میپخت که توش گوشت داشت سره سفره من و ابجیم گوشتا رو جدا میکردیم میگفتیم بذاریم آخرش بخوریم مزش بیشتره.....
میدونین درد ناکترین لحظش کی بود؟؟؟آخرش ک میخواستیم گوشتامونو بخوریم داداشم با یه حرکت سریع واسه هردوتامونو ورمیداشت و همشو میخورد من و ابجیمم همش جیغ میزدیم و گریه میکردیم.....
مامانمم هر دفه میگفت خاک بر سرتون دوباره شروع کردین عین این گوشت ندیده ها..............
هعیییییییییییییی
لایک:خاک تو سرتون واغعن لایک:اره مام مثه شما بودیم
لایک:این داداشه تو داری عااااایااا؟؟

  97991

اعتراف میکنم بدترین خازره من مربوز میشه به سه سال پیش وقتی که میخواستیم بریم فرودگاه امام دنبال عموم.عمه گرامی بنده آیس پک خریده بود.وهمون موقع اعلام کردن پرواز نشست و همه رفتیم پشت شیشه تا عموم بیاد.همین که اومد ما همه باذوق دست تکون دادیم و اینا و منتظر شدیم تا بارشو تحویل بگیره که عمه من از دیدین داداشش جو گیر شد و ایس پک رو برعکس کرد تا بخوره کل ایسپک ریخت تو سالن فرودگاه ما هم از خنده شیشه گاز میزدیم
ما:))))
عمم:(((((
مسول نظافت فرودگاه:0

  97989

اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم...
اما الان فهمیدم : فکر کنم سرعت کافی رو نداشتیم

  97988

اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!