دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  97986

من اعتراف میکنم که یه روز که رفته بودم برای یه خانمی ویندوز نصب کنم بعد از نصب شدن ویندوز خانمه برگشت بهم گفت که : میشه لطفا MY COMPUTER رو هم برام نصب کنی.) بعد من بهش گفتم باشه ولی خرج ور میداره اون هم گفت چاره ای نیست. خلاصه بگم برای همه ی آیکون ها ازش پول گرفتم.
لایک = خدا ازت نگذره
لایک = حقش بود
لایک = این پولا خوردن نداره

  97965

اعتراف میکنم بزرگترین دغدغه ی من تو دوران کودکی این بود که مامانم با کلاغا چطور ارتباط برقرار می کرد ؟!! لامصب همه ی نمراتمو می دونست ...

  97961

اعتراف میکنم.....
یکی از انگیزه های ازدواج کردنم خارج شدن از حکومت پدرم و ایجاد حکومت مستقل برای خاموش و روشن کردن کولره!

  97943

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر می کردم بچه ها که تو شکم هستن از طول موهاشون می فهمن دخترن یا پسر؟؟؟؟

  97934

اعتراف میکنم من همیشه در مهمونی های جمع غریبه هنگام خوردن میوه برای رعایت کلاس در جمع خیارمو پوست میکنم و بعد از خوردن میوه پوست کنده شده بصورت عملیاتی سری اروم اروم شروع به خوردن پوست های خیار میکنم!!

  97908

اعتراف میکنم بچه که بودم قارچ‌خور بازی می‌کردم، بعدش فک می‌کردم قارچ بخورم بزرگ میشم!
واسه همین مدت‌ها راه می‌رفتم و سرم رو میزدم زیره تاقچه‌ی خونه‌مون که ازش قارچ دربیاد بخورم!!!
دیگه داشتم ضربه مغزی می‌شدم که بابام کارگر گرفت تاقچه رو خراب کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  97901

اعتراف می کنم اول ابتدایی همیشه پاک کنم رو گم می کردم و با آب دهن پاک می کردم !! و همیشه هم نمره املام 18 میشد و کنارش خانوم معلم می نوشت : 2 نمره کم شد به خاطر پاک کردن با آب دهان! نکن عزیزم این صد بار!!

  97898

اعتراف میکنم مرض پریدن تو صورت همه وپخخخخخخخخخخخخخخخخ کردن دارم
حالا یه روز صبح یه کلاه گیس بلند گذاشته بودم رو سرم وهمچنان منتظر همسر گرام که به پخخخخخخخخخخ بهش صبح بخیر بگم
با شنیدن کلید انداختن تو در ژست اجنه ها رو گرفتم و از همه جا بی خبر از پشت آب سرد کن پریدم بیرون وگفتم پخخخخخخخخخخخخخخ
یکی شرق رفت و یکی غرب منم سر جام خشکم زد آخه همسرم با دوستاش اومده بود ........... 0~0
بدبختا با عزرائیل یه سلام و علیک کرده بودن و برگشته بودن و یکیشونم تو کما رفت بیچاره ......... ^_^

  97897

****سنگ شیشه ای****
یکی از رفقام اعترام میکرد که:
وقتی دبستان بوده نمره یکی از دوستاش بیشتر از اون میشه اونم از لج و حرصش بدو میره سر نیمکت یکی دیگه از همکلاسیاش تا عابرو(آبرو...حالا هرچی) اون یکی و پیش این یکی ببره..محکم میگیرتش و هر چی از دهنش در میاد و درگوشش میگه..تا بعداز کلی حرف زدن ولش میکنه وبا چهرهی عصبانی همونی که نمرش ازش بیشتر شده مواجه میشه..
بععععغعله یه همچین رفیق خنگی و کوری داریم ما...

  97892

اعتراف می کنم الآن جرات ندارم از خونه برم بیرون به دو علت
1-قبولی با رتبه نسبتا خوب در کنکور
2- قبولی در امتحان آیین نامه اونم یه ضرب !!!
نمی دونم کدوم بی وجدانی خبرا رو پخش کرده تو شهر ... اس ام اس شیرینی بده شیرینی بده میاد ... ولی میترسم برم بیرون ... عین گاوبازای خارجی بریزن سرم ...
LIKE = خو مریضی
1- مگه رتبه 2500000چشه
2- می مردی دو سه بار رد می شدی؟؟؟

  97889

اعتراف میکنم بچه که بودم از ناودون آب بارون میخوردم
لامصب عجب مزه ای هم داشت................ ^_^

  97882

اعتراف میکنم یه شب دختر عمم اینا اومدن خونه مون .پسرش دست هرچی گودزیلای عالمه رو از پشت سه قفله بسته اینقد شیطونی میکردو به همه چی حتی کامپیوتر من که این همه روش حساسیت دارم دست میزد که نگو. منم دور از چش دختر عمم(جاتون خالی) وقتی که داشت تو اتاق با کامپیوتر من ور میرفت دو گوششو کشیدم که جیغش دراومد. ولی جالب اینجاست که به مامانش چیزی که نگفت هیچ بعد اون دیگه آروم نشست گوشه ای تا وقتی که رفتن.ایول بچه رو باید اینجور ادب کرد!!!!!

  97881

اعتراف می کنم ( خیلی شجاعم میدونم ) تو 7 سالگی تحت تاثیر کارتون تام و جری ( خو چیه همه یه زمانی خنگ بودن حالا نه در این حد )تصمیم گرفتم پامو بذارم جلو پای معلممون ببینم مثل تام با صدای کُپ میخوره زمین یا نه با یه حرکت اکشن یه متر پرت شد جلو اما با کُپ نخورد زمین و فکر کرد من اشتباهی پامو گذاشتم ( خدایی معلمه شوت تره یا من ؟؟؟)
این یه فرضیه علمی بود که با آزمایش های تجربی دقیق با شکست روبه رو شد

  97878

اعتراف میکنم اولین باری که تقلب کردم کلاس اول ابتدایی بودم. بچه های دهه شصت میدونن که اون موقع سه نفری رو یه نیمکت بودیم و هروقت معلم املا میگرفت یه نفر باید میرفت وسط، زیر نیمکت و اونجا املاشو مینوشت.اون روزم املا از درس" نمک نمکدان" بود( یادش بخیر، هی جوونی کجایی!!) منم کتابو بردم پیش خودمو باز کردم و همه رو از رو کتاب کپی کردم و نوشتم. آقا جاتون خالی کسی نفهمید و من 20 شدم.
(اینم بگم که قسم میخورم که این اولین و آخرین تقلب طول تحصیلم تا حالا که دارم ارشد میخونم بوده)

  97873

اعتراف میکنم 1ماه پیش که خونه داییمینا بودم داشتم تو راهرو ساختمون قدم میزدم رفتم کنار یه پنجره که ارتفاعش تا پایین کم کمش 6متر بود هیچی دیگه منم یه لحظه یاد بازی gta افتادم بعد مثل مرد عنکبوتی پریدم پایین نتیجه اش این بود که تا 2 روز تو بیمارستان بستری بودم