من اعتراف میکنم که یه روز که رفته بودم برای یه خانمی ویندوز نصب کنم بعد از نصب شدن ویندوز خانمه برگشت بهم گفت که : میشه لطفا MY COMPUTER رو هم برام نصب کنی.) بعد من بهش گفتم باشه ولی خرج ور میداره اون هم گفت چاره ای نیست. خلاصه بگم برای همه ی آیکون ها ازش پول گرفتم.
لایک = خدا ازت نگذره
لایک = حقش بود
لایک = این پولا خوردن نداره
اعتراف میکنم
اعتراف میکنم بزرگترین دغدغه ی من تو دوران کودکی این بود که مامانم با کلاغا چطور ارتباط برقرار می کرد ؟!! لامصب همه ی نمراتمو می دونست ...
اعتراف میکنم.....
یکی از انگیزه های ازدواج کردنم خارج شدن از حکومت پدرم و ایجاد حکومت مستقل برای خاموش و روشن کردن کولره!
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر می کردم بچه ها که تو شکم هستن از طول موهاشون می فهمن دخترن یا پسر؟؟؟؟
اعتراف میکنم من همیشه در مهمونی های جمع غریبه هنگام خوردن میوه برای رعایت کلاس در جمع خیارمو پوست میکنم و بعد از خوردن میوه پوست کنده شده بصورت عملیاتی سری اروم اروم شروع به خوردن پوست های خیار میکنم!!
اعتراف میکنم بچه که بودم قارچخور بازی میکردم، بعدش فک میکردم قارچ بخورم بزرگ میشم!
واسه همین مدتها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیره تاقچهی خونهمون که ازش قارچ دربیاد بخورم!!!
دیگه داشتم ضربه مغزی میشدم که بابام کارگر گرفت تاقچه رو خراب کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف می کنم اول ابتدایی همیشه پاک کنم رو گم می کردم و با آب دهن پاک می کردم !! و همیشه هم نمره املام 18 میشد و کنارش خانوم معلم می نوشت : 2 نمره کم شد به خاطر پاک کردن با آب دهان! نکن عزیزم این صد بار!!
اعتراف میکنم مرض پریدن تو صورت همه وپخخخخخخخخخخخخخخخخ کردن دارم
حالا یه روز صبح یه کلاه گیس بلند گذاشته بودم رو سرم وهمچنان منتظر همسر گرام که به پخخخخخخخخخخ بهش صبح بخیر بگم
با شنیدن کلید انداختن تو در ژست اجنه ها رو گرفتم و از همه جا بی خبر از پشت آب سرد کن پریدم بیرون وگفتم پخخخخخخخخخخخخخخ
یکی شرق رفت و یکی غرب منم سر جام خشکم زد آخه همسرم با دوستاش اومده بود ........... 0~0
بدبختا با عزرائیل یه سلام و علیک کرده بودن و برگشته بودن و یکیشونم تو کما رفت بیچاره ......... ^_^
****سنگ شیشه ای****
یکی از رفقام اعترام میکرد که:
وقتی دبستان بوده نمره یکی از دوستاش بیشتر از اون میشه اونم از لج و حرصش بدو میره سر نیمکت یکی دیگه از همکلاسیاش تا عابرو(آبرو...حالا هرچی) اون یکی و پیش این یکی ببره..محکم میگیرتش و هر چی از دهنش در میاد و درگوشش میگه..تا بعداز کلی حرف زدن ولش میکنه وبا چهرهی عصبانی همونی که نمرش ازش بیشتر شده مواجه میشه..
بععععغعله یه همچین رفیق خنگی و کوری داریم ما...
اعتراف می کنم الآن جرات ندارم از خونه برم بیرون به دو علت
1-قبولی با رتبه نسبتا خوب در کنکور
2- قبولی در امتحان آیین نامه اونم یه ضرب !!!
نمی دونم کدوم بی وجدانی خبرا رو پخش کرده تو شهر ... اس ام اس شیرینی بده شیرینی بده میاد ... ولی میترسم برم بیرون ... عین گاوبازای خارجی بریزن سرم ...
LIKE = خو مریضی
1- مگه رتبه 2500000چشه
2- می مردی دو سه بار رد می شدی؟؟؟
اعتراف میکنم بچه که بودم از ناودون آب بارون میخوردم
لامصب عجب مزه ای هم داشت................ ^_^
اعتراف میکنم یه شب دختر عمم اینا اومدن خونه مون .پسرش دست هرچی گودزیلای عالمه رو از پشت سه قفله بسته اینقد شیطونی میکردو به همه چی حتی کامپیوتر من که این همه روش حساسیت دارم دست میزد که نگو. منم دور از چش دختر عمم(جاتون خالی) وقتی که داشت تو اتاق با کامپیوتر من ور میرفت دو گوششو کشیدم که جیغش دراومد. ولی جالب اینجاست که به مامانش چیزی که نگفت هیچ بعد اون دیگه آروم نشست گوشه ای تا وقتی که رفتن.ایول بچه رو باید اینجور ادب کرد!!!!!
اعتراف می کنم ( خیلی شجاعم میدونم ) تو 7 سالگی تحت تاثیر کارتون تام و جری ( خو چیه همه یه زمانی خنگ بودن حالا نه در این حد )تصمیم گرفتم پامو بذارم جلو پای معلممون ببینم مثل تام با صدای کُپ میخوره زمین یا نه با یه حرکت اکشن یه متر پرت شد جلو اما با کُپ نخورد زمین و فکر کرد من اشتباهی پامو گذاشتم ( خدایی معلمه شوت تره یا من ؟؟؟)
این یه فرضیه علمی بود که با آزمایش های تجربی دقیق با شکست روبه رو شد
اعتراف میکنم اولین باری که تقلب کردم کلاس اول ابتدایی بودم. بچه های دهه شصت میدونن که اون موقع سه نفری رو یه نیمکت بودیم و هروقت معلم املا میگرفت یه نفر باید میرفت وسط، زیر نیمکت و اونجا املاشو مینوشت.اون روزم املا از درس" نمک نمکدان" بود( یادش بخیر، هی جوونی کجایی!!) منم کتابو بردم پیش خودمو باز کردم و همه رو از رو کتاب کپی کردم و نوشتم. آقا جاتون خالی کسی نفهمید و من 20 شدم.
(اینم بگم که قسم میخورم که این اولین و آخرین تقلب طول تحصیلم تا حالا که دارم ارشد میخونم بوده)
اعتراف میکنم 1ماه پیش که خونه داییمینا بودم داشتم تو راهرو ساختمون قدم میزدم رفتم کنار یه پنجره که ارتفاعش تا پایین کم کمش 6متر بود هیچی دیگه منم یه لحظه یاد بازی gta افتادم بعد مثل مرد عنکبوتی پریدم پایین نتیجه اش این بود که تا 2 روز تو بیمارستان بستری بودم
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 34511
کل بازدید: 512470678