دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  97848

اعتراف میکنم که وقتی کوچیک بودم،وقتی میرفتیم خونه ی کسی مهمونی که از طرف خوشم نمیومد،میرفتم تو دستشویی شون آبو باز میزاشتم میومدم بیرون که پول آبشون زیاد بیاد!!!!!!!!
بعله .... همچین عتیقه ای بودم من

  97844

نمیدونم چرا اینجوریم .
اعتراف میکنم میخوام از روی گوشی ساعت رو بدونم ، اما دفعه اول صفحه گوشی رو نگاه میکنم و مجبورم بعد چند ثانیه دوباره ساعت رو چک کنم .
چون دفعه اول ساعت رو ندیده بودم .!!!!!!!!!!!!!!
بد بختی اینجاس که بلا فاصله واسه بار سوم هم چک میکنم که کسی ، پیامی چیزی نزده باشه ......
(خدا رحم کنه )

  97837

اعتراف ميكنم داشتم خربزه پوست ميكندم واسه خودم كه بخورم بعد كه كامل پوستشو كندم از دستم افتاد تو آب وايتكس منم ديدم حيفه خورد كردم گذاشتم يخچال بابام كه از سر كار اومد بردم گذاشتم جلوش گفتم بابا بيا برات خربزه درست كردم بابامم كه از اين همه محبت ناگهاني متعجب شده بود شروع كرد به خوردن ولي هي ميگفت آرش اين يه مزه اي ميده منم ميگفتم نه بابا مزه ي خودشه بنده خدا تا تهشو خورد ولي الان عذاب وجدان دارم :|

  97835

اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم موقعی ک بابام میخواست ماشینو بشوره میرفتم صندلی جلو میشتم ک وقتی بابام اب میریزه رو شیشه ماشین من نگاش کنم و فکر کنم اب داره میریزه رو صورتمو بپرم عقب.........
اینقدر حال میداد.........این از تفریحای سالمم تو بچگی بود.
مسخره هم خودتی چون اون اولین سینما سه بعدی بود.دلتون آب من اون موقع سینما سه بعدی تو خونه داشتم.....
راستشو بگو اگه تو هم ازین کارا کردی بلایککککککککککککککک

  97822

اعتراف میکنم ی بار داشتم با داداشم میرفتم شمال رسیدیم به تونل منجیل چراغای ماشینو روشن کردم دیدم بازم تاریکه نمیبینم گفتم اه چراغا سوخت یهو دیدم داداشم از شدت خنده داره داشبوردو میجوه گفتم چته خلی مگه گفت ای کیو عینک دودی زدی
من:(((((
داداشم:))))))
عزیزان زحمت کش آزاد راه:))))))))
مخاطب خاصم بعد شنیدن این قضیه توسط داداشم:-D:-D:-D

  97464

اعتراف میکنم 5 6 سالم که بود دانه های خرما(هسته خرما)
رو میرفتم تو باغچه مون میکاشتم میگفتم بزرگ که شدم
این نخل خرما برای خودم باشه و هرچی خرما ثمر بده خودم میخورم!!
آخه من از بچگی عاشق رطب,خرما بودم
جالب اینجاس که من میخواستم با هسته خرما نخل رو تو یکی از استان های سرد سیر بکارم :v

  97455

من اعتراف میکنم موقعی که دوم دبستان بودم به یکی از بچه های دبستان یه فحش رقیق دادام بعدش معلممون گفت برو دهنت رو آب بکش من هم رفتم و دهنم رو با وایتکس شستم بعد تا دو روز مدرسه رو پیچوندم :)))

  97451

اعتراف میکنم بادوستم که رفتیم استخر تو قسمت کم عمق اب تا زیر کمرمون بود من داشتم غرق میشدم شاید باورتون نشه داشتم دوستمم غرق میکردم خدای شما میتونید همچین کاری بکنید؟

  97421

اعتراف می کنم توی فیلما وقتی یه نامه میخوندن صدای کسی که نامه رو نوشته بود پخش میشد (یادتونه)
منم هر وقت نامه ای می رسید می گفتم پس صداش کو دنبال دکمه ای چیزی می گشتم صداش پخش شه(قبض های برق و ابو فک میکردم نامه اند)

  97413

اعتراف میکنم اون اوایل که ایرانسل در اومده بود فک کنم کلاس 4.5 ابتدایی بودم...کارت شارژهام فقط 5 تومنی بود..مادرم بهم پول داد که برم ش بخرم...از اونجایی که عاشق پاک کردن قسمت رنگیش بودم خودم با کلید پاکش کردم...آااقا پاک کردن همانا پریدن رمز همانا..منم ازترس به مامان گفتم مرده تموم کرد گف 1ساعت دیگه بیا(قابل توجه دوستان که من حسابی از مادر محترم میترسیدم) آخه یه ساعت دیگه بابام از سرکار میومد....اونوقت دیگه مامان دعوام نمیکرد..آقا بابام اومد منم خودم و لو دادم مامان بهم گف قربون پسرم اشکال نداره..عوضش یه پس گردنی از بابا خوردم که چشام پرت شد بیرون
بابای خطری دارم عایا

  97410

اعتراف میکنم بچه که بودم ( همش6 سالم بود)یه شب خونه مامان بزرگم بودیم هرچی به مامانم گفتم منو ببر wc نبرد(آخه wcتو حیاط بود) گفت بخواب فردا میبرمت منم دیدم که نمیشه خودمو خلاص کردم !!!!!!!!!!!
بعدشم تشک برعکس کردم خوابیدم :))))))))))

  97404

اعتراف میکنم چند وقت پیشا (یکی دو سال پیش) وقتی حوسلم سر میرفت از بالکنمون رو سر مردم یخ پرت میکردم این پروژه تا سه سال ادامه داشت تا اینکه ی بار خرد توسر ی بچه بدبخت ..
این قد جیغ ویغ میکرد خاک برسر که تمام مردم کوچه که بماند مردم از تو خونه ها سرشونو از تو پنجره ها میاوردن ببینن چی شده
نمیدونم من هیچ وقت نشونه گیریم خوب نبوده چ جوری خورد وسط فرق سر یارو :|

  97403

اعتراف میکنم
من یه زمانی جزء اقلیت های هندی بودم
آخه یه گاوی رو به عنوان عشق میپرستیدم!

  97402

اعتراف ميكنم يه بار پسر دوست بابام اومده بود خواستگاريم...خيلي هم شيك و مجلسي اومدم نشستم..بعد رفتم چايي آوردم..بعد وقتي ظرف ميوه رو گرفتم طرفش يه نارنگي قده هندونه افتاد تو چاييش!!!!!!عاغا نميدوني چه حالي شدم....بيچاره پسره قرمز شد گف همين كافيه...!!!حالا بعد اون نيم ساعت نشستيم حرف زديم ميگم چي شمارو عصباني ميكنه؟گفت هرچي برخلاف نظرم باشه...گفتم نظرتون چيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الان رفتن 2ماهه ازشون خبري نيس!!!فك كنم داره جواب سوال منو پيدا ميكنه..........!!!!!!!!!!

  97398

اعتراف میکنم بچه که بودم مامان و بابام برام از اون خمیر دندونای توت فرنگی داروگر میخریدن بعد شبا که میرفتم دندونامو بشورم نصفشو خالی میکردم تو حلقم (خوشمزه بود خو) بعد نصف بقیه شو میزدم به مسواک بد بخت و نزده به دندونام دهنمو میشستم و میومدم بیرون
پدر عزیزم منو حلالم کن
اخیشششششششششش ...