دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  110397

•••°•••°•••°حامد 72 یا (| ê |/|/ @ # •••°•••°•••°

اعتراف میکنم
اونی که وسط کلاس ها تو دبیرستان کاغذ میجویید گرد میکرد میذاشت تو لوله خودکار فوتش میکرد سمت اینو اون

مـــــــــــــــــــــــــــــن بـــــــــــــــــــــــــودم

آخییییییییییی یادش بخیر

  110395

اعتراف می کنم با دوستم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد
گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟
گفت : دائیمه!!!

  109976

کیا یادشونه؟؟؟؟

مدرسه ها وا شده هم همه برپا شده با حضور بجه ها مدرسه زیبا شده.
بر دل دارم امید /بر لب دارم پیام/ همشاگردی سلام /همشاگردی سلام
باز آمد بوی ماه مدرسه /بوی بازی های راه مدرسه

اعتراف می کنم من که خیلی دلم تنگ شده مخصوصا برای دوران دبیرستان.

  109434

اعتراف میکنم یه بار با مدرسه رفته بودیم اردو مدرسه هندونه خریده بود برا پذیرایی من و رفیقمم رفتیم تو اتاق هندونه ها و دیدیم کسی نیست:)
نه بابا نخوردیمشون یه تلمبه هم اونجا بود سوزن توپ زدیم سر تلمبه و هندونه را دو تا سوراخ کردیم از یکیش باد میزدیم از یکیش آب هندونه میخوردیم خخخخخخخخخخخخخ

  109431

اعتراف میکنم وقتی آجیم عقدکرده بود همیشه تو اتاقش خودمو به خواب میزدم و حرفاشو با نامزدش گوش میکردم.
هی خدایا العفو :)

  109429

وسایل لازم برای مسافرت :
دخترا : کیف ، مانتو ، شلوار ، شال
روسری در رنگهای مختلف
بدلیجات ، ساپورت ، کفش ، صندل ، لوازم آرایش
پسرا:
دمپایی ، شلوارک
قلیـــــــــــــــــــــــون!!!

  108959

اعتراف میکنم تا همین چند سال پبش اتمسفر رو میخوندم :
.
.
.
اتم سَفر،بعد تازشم هی با خودم میگفتم خدایا این اتم ها کجا سفر می کنند!
.
.
چیه ؟ نگاه داره ؟ بی سواتم خودتی !

  108955

اعتراف می کنم ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﮔﺮﻣﯿﺎم ﺍﯾﻨﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧم ۱۸۱۸ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺭﻭ ﻣﯿﺪم ﺑﺒﯿﻨم ﻗﺒﺾ ﺗﻠﻔﻨﺸﻮﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ
هاهاهاهاها

  108943

اعتراف میکنم سر امتحان زبان دوست بغل دستیم که زبانش افتضاح بود ازم خواست برگه اون ودر حد ده بنویسم منم عند معرفت گفتم بذار بنویسم تا بنده خدا واسه یه بارم شده یه نمره خوب بگیره اقا 30دقیقه وقت داشتیم ماهم25 دقیقه واسه اون نوشتیم وبرگه ها رو عوض کردیم تا برگمو گرفتم واسمم ونوشتم برگه رو از زیر دستمون کشیدن خلاصه اولین صفرمون و گرفتیم حالا مگه معلممون ولم میکرد تازه دوستم خودشو واسم گرفته بود که19 شده میگفت باید جاشو عوض کنه پیش تنبلا نشینه

  108941

توجه!توجه! اولین پستمه پس حمایت بنمایید.
اعتراف میکنم کوچیک که بودم هر وقت پسر دایی خالم که اسمش علی بودو خالم تو گوشیش علی دایی سیوش کرده بود من فکر می کردم علی دایی بهش زنگ زده.بعد با خودم درگیر میشدم که علی دایی با خالم چیکار داره.کلا ادم خود درگیری بودم!
علی داییo-O
کنفدراسیون فوتبال"ـ"

  108940

اعتراف ميكنم يه بار با دختر داييم رفته بوديم شيك ترين رستوران از اون جاها بود كه بچه پولدارا ميومدن بعدشم شماره قبضمونو صدا كردن ما هم رفتيم كه غذاهارو بگيريم بعد گارسونه ازم پرسيد غذارو اينجا ميخوريد؟
منم با اعتماد بنفس خيلي بالا گفتم خير ميبرم بالا ميخورم.
ژسره مونده بود كه من داشتم سره كارش ميذاشتم ياواقا بش گفتم!!!!!!!!
هيچي ديگه ابرومونم پيشه پسرا رفت!!!!




پست اول لطفن خاهشن بلايكيد

  108937

بــاید اعتــراف کـنم
بدتـرین لحظـه اون موقعـی بود که سـر امتـحان دبیر مـیومد
بالا سـرم وامیســتاد و نیگام میکــرد،منم عرق شـرم میریختمو چرتو پرت مینـوشتم!
البته این تا دوره راهــنمایی کابوس بود،دوران دبیــرستان
دیگه تا دبیر میومد بالاسرم میذاشتم بـرگه سفیدمو بـبینه
تازه با 1لبخـنده طرح مــونالیزا بش میگفتم اگه کـمک میکنی بالا سرم وایسا !...! بعــــله..

  108936

اعتراف میکنم حدودا پنج سالم که بود یاد گرفته بودم پشت سر خواهرو برادرم که میخاستن برن مدرسه لج میکردم. ینی کله ی سحر بیدار میشدم یک کولی بازی ای در میاوردم که نگو! دااااااااااااد و بیداد و هوار که منم باید ببرین :)) ینی تا این حد که هر دفه خانم مستاجرمون میومد کمکه مامانم برا مهاره من!!!!!!!!!!!! و گویا منم سر و صورته خانومه رو چنگ میگرفتم و دستو پا میزدم که ولم کنه!!! :) یک همچین خل و چله عشقه مدرسه ای بودم من :)

  108934

اعتراف ميكنم تابستونم اينجوري گذشت.
ساعت12صبح:خواب.
ساعت1:پاي 4جوك.
ساعت4:پاي فورجوك.
ساعت8:پاي 4جوك.
ساعت12:پاي فورجوك.
ساعت4صبح:خوابم برده بود جلو صفحه 4جوك.
ياداوري ميكنم شماره چشمم10هس.
لايك:منم همينطور.
لايك:بازم منم همينطور.

  108933

اعتراف ميكنم بچه كه بودم وقتي مسواك ميزدم و آب تو دهنم قرقره ميكردم فكر ميكردم اين صداي ميكروب هاست ك دارن غرق ميشن و جيغ ميزنن:|