دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  110514

اعتراف مي كنم تو دستشويي نشسته بودم گودزيلامون با راكت تنيسم زد به در منم زهر ترك شدم

بعد كه به مامانم گفت جيش دارم يه نقشه شيطاني به ذهنم رسيد

آب گرمو 2 ديقه باز گذاشتم هيچي ديگه الان منمو يه مار سوخته

  110512

اعتراف میکنم تا چند سال پیش شب ساعت سه و چهار بیدار میشدم یه پارچ آب می ریختم تو رختخواب گودزیلای خونه مون بعد میخوابیدم بعد حالا شما صبح که همه از خواب پامیشدن و صحنه رو میدیدن رو تصور کنید یعنی ی آدم حسودی بودم.

  110477

آقـا اومـدم از هـمـیـن تـریـبـون اعـتـراف کـنـم....
بـچـه کـه بـودم....
هـمـیـشـه "آدیـداسـو" بـا "آنـانـاس" قـاطـی می کـردم....!
:^(

  110475

یبار که بچه بودم بابام یه کلم گنده خریده بود گنده میگما
طفلیرو گذاشته بود
تو حیات یروز که مهمون داشتیم مامانم گفت که برو این نایلونو ببر بذار رو کلمه
منم راستش متوجه نشدم یعنی شدما ولی برعکس متوجه شدم
تازه خجالت کشیدم یبار دیگه هم ازش بپرسم که ماموریتم چیه
و رفتم و با عزمی راسخ کارمو انجام دادم
با کلی مصیبت کلمو نصفش کردمو گذاشتم تو نایلونه و با خیال راحت برگشتم بجای اینکه نایلونو ببرمو بذارم رو کلمه
دیگه بقیشو سانسور میکنم
خودتون حدس بزنین که چی شد آخرش

اگه لایک نکنین خیلی نامردین دومین پستمه ها

  110474

عاقابقرعان اگه دروغ بگم.اعتراف میکنم2شب مونده بودبرم مکه(بعععععله چی فکرکردین همین اردی92هم رفتم.تنهاهم رفتم بععععععععله این جورپسرزبلیم)خیلی ذوق سفرداشتم خلاصه یه داداش دارم ازخودم 3سال بزرگه شب ساعت1که همه خواب بودن داشت میرفت دست به آب دست به آب ماهم ته حیاط توگوشش هنذفری گذاشته بودآهنگ گوش میکردمنم دیدم تارفت رفتم توحیاط زیرماشین دراز کشیدم تابرگرده عااقا خداکنه حلالم کرده باشه داشت برمیگشت که بره خونه یهههوازاون زیرپاشوگرفتممممممممممممممممممم اونم یه سکته ناقص زدوزبونش بنداومدصدای طوطی آمازون درآوردهیچی دیگه خدااون روزنیاره بابامم انداخت دنبال داداشم و.....منم ازترس بابام1ساعت موندم زیرماشین وداشتم دیفرانسیل گازمیزدم
عقده ایم خودتونید.

  110470

آغا بابای من یه راهکار خوب سراغ داره بهتون میگم شماهم امتحان کنین خعلی زود جواب میده
وقتی یه مشتری سر ظهر یا آخرای شب میاد دربست میشینه تو مغازه و گیره سه پیچ میده یه تک زنگ میزنه خونه(البته دقت کنین دور از چشم مزاحم:)) ما که بهش زنگ میزنیم میگه:اومدم.........اومدم.....دارم میام یکم صبر کنین
این ینی به مشتری میگه پاشو گمشو بیرون^_^
حتما یه بار امتحان کنین:)

  110467

اعتراف می کنم رفته بودم دیدن یکی از فامیلامون که تازه فارغ شده بود
بچه رو بغل کردم می خواستم بگم ایشالله زنده باشه گفتم ایشاالله زنده می مونه !!!

  110464

اینو فقط اینجا اعتراف میکنم

خو دلم واسه روزای مدرسه تنگ شده

فقط الکی مجبورم جلو بچه های دیگه بگم اه بازم مدرسه ها شروع شد

یعنی میخوای بگی خودت اینجوری نیستی؟؟؟

  110461

اعتراف میکنم یبار اومدم تو سایت جوک سیاسی بزارم با خودم فکر کردم حتما تایید نمیشه ولی میخواستم بفهمم چرا تایید نمیشه بعد از مدتها صیر دیدم نوشته متن طولانی است با ور کنید چهار پنج خط بیشتر نمیشد من هم دوباره ارسال کردن ببینم ایندفعه چی مینویسه دیدم نوشت تکراری بیش از ده بار به شکل های متفاوت جستجو کردمش ولی هیچگونه نمونه مشابه اون رو نیافتم
دوبار ارسالش کردم اندفعه نوشته بود جالب نیست . باور کنید به هر کی گفتم در و دیوارو خورد ایندفعه هم با پر رویی تمام دوباره ارسالش کردم فکر کنید انبار چی نوشت. نوشت برو بابا اصلا دوست ندارم بنویسم قوانین سایت اگه شده تاییدشم میکنم.
من :-O
4جوک :-)))))
اینترنت:-O
اولین میمونی که رفت فضاo_O
پدر بزرگش:-)
اونیکه اولین گل تو جام جهانی زد;-)

4جوکه ما داریم
اثعن 1 وعزیه

  110458

اعتراف میکنم یه روز دیدم تو یه سایتی نوشته بود شماره سعید کرمانی
زنگ زدم گفتم عاقا شما سعید کرمانی هستی؟
گفت:به نظرت من سعید کرمانی بودم جوابت رو میدادم؟
هیچی دیگه عاقا تو کل عمرا اینقد قانع نشده بودم

  110456

نمی دونم هر چی به روز های مدرسه نزدیک تر می شم بیش تر دلم می خواد بیدار بمونم شما هم این طورین ایا یا من خود درگیری دارم

  110455

اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم فکر میکردم اگه بری روی یه بلندی و بپری زیر پاتو نگاه نکنی تو هوا میمونی و نمیوفتی پایین چه شیرین مغز بودم من

  110453

یکی از دغدغه های بچگیم این بود که هر وقت میرفتم دستشویی نمیدونستم کدوم وری باید بشینم ؟؟؟

  110452

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار تو یه کارتون دیدم دخترا دارن باله میرقصن جو گیر شدم لنگ در هوا چرخیدم با شصت پا زدم تو چش مامانم!!وبعد آنچنان با کف گیری از محبت و دستی ازمهربانی مواجه شدم که.....
.
.
.
.
.
.
.
ای جلاد !!ای.......!!اومدی ببینی سر یه کودک بعد از محبت چی اومد؟؟؟
برو از خدا بترس !!!

  110401

اعتراف میکنم تا هفت ، هشت سالگی فکر میکردم اگه آب سرد بریزی تو آفتاب سایه میشه سر همینم هر وقت میرفتم تو حیاط قد یه بشکه بیس لیتری آب می ریختم تو افتاب...مدیونید اگه فکر کنید منگلم