دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  128474

اعتراف می کنم چند روز پیش یه پستی دیدم یه پسری نوشته بود که به خاطر عشق جدید دوس دخترش کتک خورده و فحش شنیده و خلاصه از این حرفا!!!! به خدا به عنوان یه دختر وقتی همچین حرفایی از زبون یه پسر، دیدم حالم انقد بد شد که نگو. آخه به تو هم میگن مرد !!! آخه این غیرته که تو داری !!! اینجور هستی، باش ولی توروخدا دیگه نیا با افتخار بی غیرتیتو جار بزن. حالا اینا به کنار کلی هم لایک خورده بود!!! داریم به کجا میریم ما !!!!
تورو خدا تائیدش کنید تا اون آقا پسر نظر دخترارو در مورد حرفاش بدونه.

  128459

اعتراف می کنم هیچ چیز وحشت ناکتر از دیدن چندین میس کال مخاطب خاصم روی گوشیم نیست.عایا شما هم همین حس ترس رو دارید؟؟؟؟
درضمن زن ذلیل هم خودتی کثافط

  128458

به همین سوی چراغ قسم، از وقتی بلاهایی که سر معلما و استاداتون آوردینو اینجا خوندم، دیگه تو کلاس احساس امنیت نمیکنم، همه ش احساس می کنم الان یکی میخواد سوالا رو ازم بدزده، تو کیفم نارنجک بندازه، یا الان وقتی بشینم رو صندلی یه مین زیرم منفجر میشه...!!! اصن یه وضی شده ها میخوام برم سر کلاس صدقه می ندازم، میگم "بسم الله الرحمن الرحیم"... هه! :دی :/

  128457

اعتراف میکنم کلاس دوم ابتدایی بودم یکی از بچه ها واسه زنگ ورزش سوت اورده بود وسط درس دادن معلم رفتم زیر میزوچنان سوتی زدم که صداش تو کل مدرسه پیچید
چی میخواستید بشه این اولین پرت شدنم به بیرون از کلاس بود ....

  128455

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بچه گنجشکو از دوطرف انقد کشیدم که سرش ازتنش جدا شد
من تا حالا آزارم به مورچه نرسیده اما زرومبه گنجشک که رسیده
(احتمالا من از بقایای قوم مغولم که هنوز منقرض نشدم . )

  128269

اعتراف میکنم اولین باری که آتاری برام خریدن از ذوقم شبا ساعت 2 بیدار میشدم میرفتم روشنش کنم تا بازی کنم همیشه هم از صدای ناجور تلویزیون بابام بیدار میشد دستگاهو جمع میکرد یه روز ابتکار به خرج دادم اول صدای تلویزیونو کم کردم بعد روشنش کردم با کمال تعجب دیدم باز افاقه نکرد....

  128265

از جمله سوتی های من :
1-وای ببین چدر عمقش عمیقه !!!!!
2-نرو اونجا قورباغه هاش پر میکشن !!!!! (منظورم ملخ بود !)
3-منم برای دیوار اتاقم از این کاغذ کادو ها می خوام !!!!!
و ....

  128239

اعتراف میکنم بچه که بودم تو آشپزخونه دستم خورد یه نعلبکی افتاد شکست
اول از همه دو رکعت نماز شکر بجای آوردم که کسی خونه نیست،بعد تیکه هاشو جمع کردم ریختم تو یه مشما مشکی
محکم چند تا گره زدم تو جیبم قایم کردم و بردم سر کوچه و توی جوب بزرگ سر کوچه انداختمش
و تا وقتی از نظر محو بشه نگاش کردم
بعدشم اومدم خونه تا فردا صبحش خوابیدم
یعنی اونقدی که من استرس داشتم قاچاقچی مواد مخدر تو مرز برا جابجا کردن یه تریلی بار نداره

ولله

  128207

اعتراف میکنم وقتی حال ندارم مسواک بزنم رو مسواکم خمیر دندون میزنم ، میزارمش تو دهنم بعدشم حسابی مسواکما میجوم :D
خوب چیه حال ندارم دیگه :دی
مسواکم:|
دندونام :)
حال داشتن :(

  128197

اعتراف میکنم هنوزهم بعد از بیست و اندی سال هر وقت یه هواپیمایی تو آسمون رد میشه حتما باید نگاه کنم ببینم جنگنده هست، مسافر بریه، یا هلی کوپتره...
لامصب یه لذتی داره که نگو!
خب چیه، اگه نگاه نکنم یکی از لحظات شیرین زندگیمو از دست دادم.

  128196

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی میگفتن روزی رو خدا میرسونه من فکر میکردم شبها که ملت خوابیدن خدا واسشون اسکناس میریزه تو حیاط، بعد صبح که بیدار شدن اونا رو جمع میکنن.
یه مسئله ای که اون دوران دغدغه فکریم بود این بود که واسه چی خدا واسه ما کمتر و واسه دیگران، اسکناس بیشتری میریزه ؟!؟!

  128182

اعتراف میکنم..........
یکی ازمسخره ترین پیامایی ک تواینترنت میبینی! "نام کاربری یارمزعبوراشتباه است"
د لامصب کدومش؟؟؟نام کاربری یارمزعبور؟!
واااااااااااااااااالابقران(@_@)

  128178

میدونین یکی از بدترین اتفاقایی که واسه آدم میافته چیه؟؟؟
اینکه وقتی داری با یکی از دوستات درباره ی فامیلتون غیبت(اونم چی!!!) میکنی (از طریق اس ام اس) اشتباهی اس ام اس رو به همون فامیله بدی....
نیم ساعت بعد بفهمی چه سوتی ای دادی...!

  128175

اعتراف میکنم اون بچه ای که وقتی شماها تو امتحانا مونده بودید تازه از معلم برگه ی اضافی برای نوشتنش میخواست من بودم ^_^

  128161

اعتراف میکنم به خاطر اینکه اکثر همکلاسیام شوهر کردن احساس ترشیدگی بهم دست داده (البته هنوز به سن ترشیدگیم نرسیدم همش 17 سالمه!!!!!!)

من میدونم که این یه احساس بیشتر نیس........بــــــــهلهههههه !!