دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  128620

اعتراف میکنم تو سن 9سالگی مامان رفت خونه دوستش و منو آبجی خونه مادربزرگ تنها شدیم و سریع رفتیم نهار بپذیم اونم ماکارونی تامرحله آبکش کردن ماکارونی پیش رفتیم ولی تو عالم کودکی بقیه اش یادمون رفت وگفتیم خدایا چیکارکنیم مامان موقع اومدن متوجه نشه اون زمون بامادربزرگ اینا زندگی میکردیم یادش بخیر مرغ وخروس نگه میداشتن منم یه فکر بکر زد به کله ام وماکارونی رو ریختم تو لونه مرغه 1ساعت بعدش مامان اومد خونه نمیدونم این مرغه باهوش بود یامن کم هوش باور کنیدمرغه یکی یکی ماکارونی ها رو از تولونه اش درآورد و ریخت حیاط هیچی دیگه گفتیم الانه کتک مفصل بخوریم ولی دیدیم مامان زد زیر خنده <<<< بعله مرغ اون زمون باهوش تر از من بود بزن اون لایک قشنگرووووووووووووووووووووووووووووووووووو

  128616

اعتراف میکنم روز اول دبستان باور کنید خوب یادمه با اون سن کم :مدیرمون گفت بچه ها مدرسه خونه دوم شماست،منم این جمله روهمون روز به ذهن سپردم وقبل وارد شدن به کلاس مثل بچه آدم دم درکلاس کفشامو درآوردم و وارد شدم!!!

  128527

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی مسواک میزدم و آبو تو دهنم قرقره میکردم فکر میکردم صدای میکروباس که دارن غرق میشن و جیغ میزنن.

  128521

گوشی یکی از دوستان رو برداشتم شماره خودم رو به اسم همراه اول ذخیره(داشتی ادبیاتو) کردم تا الان که در خدمت شما هستم 100 تا جایزه برنده شده از خودرو پراید بگیر تا آبمیوه گیری و شارژ ایرانسل؟؟؟؟؟ و ناخن گیر :بهمن
آیا من مریضم؟

  128512

اعتراف میکنم روز های آخر پیش دبستانی بود یه گل محمدی بردم واسه خانوم معلم مون که اسمش یادم نیست .خلاصه گل که بهش دادم شروع کرد به بو کردنش که آنچان فریادی زدم که بنده خدا گل از دستش افتاد .گفت چی شده گفتم : اگه میشه بوش نکشین که بوش تموم نشه............
هیچی دیگه از اون موقع تا همین الان هم هر که از فک وفامیل میره پیش دبستانی پدر من تموم ماجرا رو براش تعریف مکینه من سوژه کل فامیل میشم تا نفر بعد بره پیش دبستانی.

  128511

اعتراف میکنم من تو آدمس جویدن خیلی بی جنبم وهیچ وقت فکم در مقابل آدامس کم نمیاره . .... مگه این که :
آدامسی که تو یخچال ، لبه ی بشقاب ، می زارم گم نشه یا این که سر شام کسی نگه چرا نون طعم موز میده. وگرنه دست از سر آدمس ور نمیدارم

  128510

اعتراف میکنم بچه که بودم از سریال سمندون مثل چی میترسیدم
یعنی از شدت ترس سیاه میشدم و گریه میکردم
اما نمیدونم چ کرمی تو وجودم بود ک باید حتما با اون گریه هم میدیدمش یعنی تا اخرش هم میدیدم و هم گریه میکردم
روانی ترسو هم خودتی!:-pبچه بودم خووووو

  128506

اعتراف میکنم تا چند وقت پیش ک میرفتم دکتر، تمارض میکردم ک زیاد حالم بدنیست تا دکتر بهم امپول نده. هیچوقتم موفق نمیشدم دکترو گول بزنم.

  128505

خدا رو شاهد می کیرم ...
انقدر جوک برای چهار جوک فرستادم و رد شد دیگه از مسئولین خجالت می کشم برسی کنین حیف جوونی مثل منه که سر خورده بشه

  128504

یه روزی هم همه این بدبختیا تموم میشن و
بدبختیای جدیدی شروع میشن! بهتون قول میدم!!!

  128498

اعتراف میکنم الانم که 25 سال سن دارم فک میکنم نباید تقلید صدای حیوانات رو در اورد!!!!
چرا؟!!!
چون فک میکنم چیزی ک ما میگیم شاید ب زبان اون موجود حرف بدی باشه و عصبی شه

خدایا شفامو فقط از تو میخوام

  128494

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم یه لگن کوچولو داشتیم اونو میزاشتم تو حموم تا پربشه
بعد میرفتم مایومو می پوشیدم میرفتم دوشو می زدم تو لگن میشستم بعد توهم استخر میزدم!!!!!
بعله عاغا ما ازاین تفریحات سالم داشتیم نه مثل بچه های امروزی به تبلت و لبتاب راضی نباشیم...

پست اولمه لفطا بلایکید...
تازه وارد نوازیتونو نشون بدید...

  128492

عاقا اعتراف میکنم بلاخره بعد از سالها به ارزوم رسیدمو دومین سرم عمرمو زم!!اولیشو وقتیزدم که 4 یا5 سالم بود و از یه ارتفاعی افتاده بودم!!دومیشم بعد از درد معده ای شدید دارم تو سن 16 سالگی میزنم!!!!!!البته بماند که بارها دکترها برام سرم نوشتنو من نزدم!!!!!!!

لایک=مسخره کردن کودک در جوامع باعث کاهش اعتماد به نفسش میشود!!!!
لایک=خودت منگولیسمی!!!!

  128480

اعتراف می کنم بعد مدت زیادی یکی از اس هام تو 4 جوک تایید شدن اونم 4 آذر حذف شد :))))

  128479

عاقا بابامون یه کتاب کار فیزیک برامون گرفته دهنمون رو آسفالت کرده از بس به من گفت چرا زمین جاذبه داره؟
من چی جوا بدم آخه...والا