تاریخ انتشار : آذر 1392
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی میگفتن روزی رو خدا میرسونه من فکر میکردم شبها که ملت خوابیدن خدا واسشون اسکناس میریزه تو حیاط، بعد صبح که بیدار شدن اونا رو جمع میکنن.
یه مسئله ای که اون دوران دغدغه فکریم بود این بود که واسه چی خدا واسه ما کمتر و واسه دیگران، اسکناس بیشتری میریزه ؟!؟!