دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  51065

هي
يادش بخير دبستان((تا كلاس سوم)) ك بوديم اگه نوزده ميگرفتيم براي اين ك گريه نكنيم بمون ميگفتن نوزده برادر بيسته ولي نميدونم چرا تو دبيرستان 9/75
برادر 10 نيست
مثل اينكه تحريما روي برادريشون تاثير گذاشته

  51062

داستان هاي باورنكردني......
دوستم گوشيش از تو جيبش مي افته توي (گلاب به روي همگي)كاسه توالت
حالا بماند كه با چه وضعي درش اورده
رفته شسته گوشي رو!
با الكل هم ضدعفوني كرده>>>>>>>>مطمئنم باور نميكنين ولي گوشيه كار ميكنه!

  51054

چند روز پیشا معلم عربیمون وسط کلاس برمیگرده میگه:
یه شعر یادم اومد که متاسفانه اسم شاعرش یادم رفته
(بعد از چند لحظه مکث)متاسفانه خود شعرم یادم رفت.
من:-)
کلاس:-)
شاعر اون شعره:-(
نظام آموزش پرورش;-)
به نظر شما تحریما اثر کرده
یا مشکل از جایه دیگس؟

  51046

دوستم رفت توالت در اومده میگه میدونی چی شد؟.
گفتم نه .چی شد؟
میگه گوشیم افتاد تو توالت .
گفتم درش نیاوردی؟
میگه نه تازه یه افتابه اب هم ریختم روش تا بعدا عذاب وجدان نگیرم که چرا درش نیاوردم

  51045

کیا یادشونه وقتی کفش میپوشیدیم اول بند کفشمونو یه دور،دور مچ پامون میچرخوندیم بعد میبستیمش؟

  51029

عاغا چن روز پیش یکی به مامانم اس داده :
سلام نمیدونم شما کی هستی من ن مزاحمم ن قصد ازیت کردن دارم فقط خواستم با یکی درد و دل کنم ببخشید...
مامانم ×.×
من بعداز شنیدن 0-0
چکار میکنه این تحریم

  51010

امروز یکی از دبیرامون سیاه پوش بود، اومد کلاس. بعد بچه ها از زیر زبونش کشیدن و به این نتیجه رسیدیم یکی از فامیلای نزدیکش فوت کرده.
ما هم حساب کتاب کردیم و روز های سوم،چهارم،هفتم و... رو پیدا کردیم.
تازه ساعت و ناهار و... رو هم حساب کردیم...
بدبختانه هفتمش 5 شنبه هست...
از این بدتر، چهلم طرف، افتاده به تعطیلات عید ...
این 2تا روز از شکست عشقی برامون سخت تره...
خو با این دبیر فقط یکشنبه ها درس نداریم...

  51002

دوره ي كارداني يه دوستي داشتم كه خيلي خنگول بود! تو يه دنياي ديگه بود اصلا!!!
يه بار كه بعد از ظهر كلاس داشتيم درسشم سخت بود اين دوستم خواب بود يه جورايي سر كلاس!
استاد داشت درس ميداد يهو تون صداش رفت بالا اين از خواب پريد واسه اينكه ضايع نشه به استاد گفت: خااااله مي شه اين قسمت و دوباره توضيح بدين؟
ما همه!!!!!!!!!!!!:-))))))))
استاد بيچاره!!!!!!!!!!!!
بعدش يه دختره(دوست شماره 2) پاشد رفت بيرون. همون موقع استاد مي خواست حضور غياب كنه به اسم اين دختره كه رسيد (دوست شماره 2) هيچكي جواب نداد استاد خواست غيبت بذاره براش اين دوست عتيقه ما داد زد: غيبت نذار استاد فلاني هستش الان رفت بيرون همون دختره بود كه كت دامن پوشيده بود!!!!!!!!
كت دامن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو دانشگاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
استاد كه ديگه انقد خنديده بود از حال رفت .حال ماهم كه وصف ناپذيره:-))))))))))))))))))))
خدا شفاش بده واقعا

  51001

یادش بخیر ، سوم دبیرستان ما که سوم ریاضی بودیم ، به ما می گفتند سوّم یاغی ، تو کل تاریخ سوم ریاضی شر تر از ما نبود ، یکی از خاطرات قابل پخش ما این بود که مدرسه ی ما یه رسم خوبی داشت که پنجشنبه صبح ها از ساعت شیش و نیم مدرسه باز بود و زیارت عاشورا می خوندیم ، البته خوبیش این بود که هر دفعه بچه های یک کلاس پول جمع می کردند صبحونه می دادند ، بعد همون صبحونه رو هم بقیه اش رو می دادند به معلم ها ، بسته به کَرَم بچه ها صبحونه می دادند ، ولی کلاس ما که کلاً همه تنبل حوصله ی صبح زود بیدار شدن و رفتن مدرسه رو نداشتیم ( البته اجباری نبود رفتن به زیارت عاشورا )
مدیر شاکی شد ، گفت شماها الگوی مدرسه هستین ، چرا این قدر کارهای خلاف انجام می دین ، یه بارم کلاس شما صبحونه بده خلاصه یک ساعت نصیحت کرد و اسب شدیم و افتاد نوبت ما ،
تقریباً آخر های سال بود ، منم مسئول شدم و پول جمع کردم ، لوبیا درست کردیم واس صبحونه با نوشابه و مخلفات ، بقیه ی پولم رف تو جیب خودم ، صبحونه رو که دادیم تو نماز خونه دعوا شد ما هم قابلمه رو کنار کفش کن گذاشته بودیم واس بچه ها می کشیدیم ، آخر های کار هر چی کفش بود سمت هم دیگه پرتاب می کردیم ، دو سه تا کفش هم افتاد تو قابلمه ، یه دفه پای یکی از بچه ها خورد با قابلمه یک چهارم لوبیا ریخت رو زمین ، منم با خونسردی کامل کفش ها رو از تو قابلمه بر داشتم ، رو زمین هم جمع کردم ریختم تو قابلمه با گلپر و آبلیمو طعمش رو خوب کردم دادم به معلما ، جالب اینجاست که همون روز هر معلمی که تو کلاسمون اومد از مزه ش تعریف کرد ، البته بگما نصف بچه ها بعدش دلدرد گرفتند و بوهای عجیب غریب تو مدرسمون زیاد شد اون روز ، یکی از این سال پایین ها داستان رو لو داد نمره ی انظباط همه مون رو پنج نمره کم کردند . راستی یکی از معلما هم به گلپر حساسیت داشت ، آمبولانس اومد مدرسه بردتش ، بیچاره داشت تشنج می کرد ، بعد که اومد مدرسه تمام پوست صورتش مثل جوش قرمز بود و اونقدر خارونده بود زخمی بود تمام صورتش ........................

  50997

یکی از دوشواری های زندگیم میدونید چه وقتیه؟
وقتی تو دانشگاه دوستام بهم این طوری میگن...
عــــزیزممم، فلان کتابو ک ترم پیش پاس کردی
میشه این ترم بدی به مــــن؟؟؟
منم ک با همه وجود دلم میخواد داد بزنم..
نـــــــــــــــــــــــــــــه، نمیــــــــــــــــشه عوضی، دلــــم نمیخواد..
ولی در عوض مث گوش مخملیا میگم:
آره عــــــزیزم، حتمــــــا برات میارمش!!
خو یکی نیست به اینا بگه حداقل برای یادگاری هم ک شده
چندتا از کتاباتونو بخرید و مث مفلوکا از این و اون منت نکنید..
نه خدایی دروغ میگم؟؟

  50972

يكي از فانتزي هام اينه يه روز كه سر كلاس معادلات ديفرانسيل نشستم استاد يكي از بچه هارو بدجور ضايع كنه بعدشم تو جواب اعتراض تك و توك بچه ها بگه هركي مشكلي داره بره بيرون !!
سه ثانيه بعدم من اروم وسايلمو جمع كنم و سرمو بندازم پايين و برم طرف در تا مي خوام درو باز كنم يكي ديگه از بچه هام بلند شه و سه سوت بعد كل كلاس خالي بشه استاد كنف بشه..خخخخخخخ

  50958

چن سال پیش تو کلاس کنکوری نشسته بودیم. یدفه دو نفر شروع کردن ب دعوا کردن و دهن همدیگرو سرویس کردن و همه جا پر از خون شد. عاقا دو نفر دعوا میکنن، این وسط ی نفر دیگه غش میکنه!
ب قول معروف: دو نفر دعوا کنند؛ دیگران غش می کنند.
کلاسه ما داشتیم!

  50957

ی روز ب من اس فرستادن ک "شما برنده یک دستگاه ال سی دی(یادم نیست چند اینچ بود) شده اید. نام و نام خانوادگی و نشانی و ... خودتان را بفرستین. و4 تا شارژ 5000 تومانی بابت هزینه پستی بفرستین.
ایرانسل"
منم در جوابش نوشتم" داداش این روشا قدیمی شده، ی شارژ 5 هزاری بفرس، روش جدیدشو بهت یاد میدم"

  50948

بچه هااااا ميخام براتون قصه بگممم...
دوم دبيرستان بودم يه اكيپ 5نفره ي شربوديم بقيه ام مثبت بودن توكلاس.زنگ جغرافي بودومام معلم نداشتيم..يك هويه معلم جديدكله ي مباركوازدرآورد بيرونوگفت:سلللام بچه ها من معلم تقويتي رياضيم اومدم باهم رياضي كاركنيم...
ما5نفر:/:/:/:/:/
بقيه ي كلاس:))))))))))
خلاصه بچه هاي گل...من كه اصلاسرزنگ جغرافي ومخصوصاوختي معلم نبوداصلا حال رياضي نداشتم شروع كردم يكي ازشعراي بنيامين كه 2سال پيشش اومده بودآروم خوندم اون 4نفرديگه ام كم نذاشتن وهمكاري كردن...يهومعلمه شاكي شدگفت بريدناظموبيااااااااريييد:@
بعدناظممون اومدمعلمه گفت اوناشعرميخونن نميذارن درس بدم ناظمه برگشته به من ميگه چه شعري ميخوندي؟گفتم محمود كريمي ميخونديم خانوم:)))
بعدنيشش بازشدگفت ااااا؟جديييي؟؟پس محرم مداح داريم ديگه لازم نيس دعوت كنيم:)))حالاجدي جدي توسالن اجتماعات تومحرم دعوتمون كرد روسن كه بخونيم بمــــــــــــاند به جاي خود...

  50946

دوستــم تــازه نامــــزد کــردہ
عکــس نــامزدشــو بهــم نشــون داد
خواستــم بگــم " به چــــشم بــرادری نامــزدت خشگلــــه " گفتــم " به چــشم نامــــزدی بــرادرت خشگلــه"
ھیچــی دیگــه برادرشــم اونجــا بود تا آخــر اون روز ھــی زیــر چشمــی نگــام میکــرد و رنــگ به رنــگ میشــد