دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  35341

یه بار کلاس نداشتم یه کلاس خالی پیدا کردم نشستم ردیف آخرش تا وقت کلاسم برسه !
هی درو باز میکردن منو میدیدن میبستن بعد دوباره...
چند دقیقه بعد درو که باز کردم برم دیدم یه ملت با استادشون دم در منتظرن کلاس ما تموم شه :-

  35339

عاقا این نیمکت های فلزی رو یادتونه؟
دوم راهنمایی با سکه زدم بهش معلمه فک کرد در میزنن رفت در رو باز کرد دید کسی نیست دو بار این کار رو کردم فهمید منم
آی با خط کش ما رو زد... درب و داغونم کرد!!
هرکی میخواد حال معلم رو بگیره بزنه لایکوووووو :دی

  35330

ي چند سال پيش كافي نت داشتم
دختر امد تو مغازه
دختر ؛ سلام خسته نباشيد
من =) خواهش بفرمايد
؛/ ي سيستم ميخواستم
=) سيستم 12بشينيد
بعد از ده دقيقه ك دختره نشست گفت ببخشيد عاقا اين ك كيبورد نداره
من =)))))))
من =00000

  35329

موقع سال تحويل بود كه بد جورى دستشوييم گرفت سریع رفتم دستشویى(البته که گلاب به روتون)کارامو کردم و شیرو باز کردم و.... در این لحظه دادی زدم که ديفالايه خونمون ترک برداشت!!!بعد يادم اومد كه بابام قبلش حموم بوده اين آبايه داغ اون پشت منتظر بودن که حال منو بگیرن
اینجودی بود که تعطیلات عید کوفتم شد .....
البته این خاطره خنده دار نبود !!!

  35315

تلویزیون داش میگف: کودک لطیف است با آن ب درستی برخورد کنین!
در راستای مسخره بازی ب مامانم میگم: مامان من لطیفما...
مامانمم نه گذاشت نه برداشت خیلی شیک و محترمانه گفت:
عزیزم تو دیگه از لطافت در اومدی کصافط شدی!!:|
:0

  35294

آقا امروز یه غلطی کردیم...
سوار اتوبوس شدیم
و موقع نشستن به این بغلدستیمون سلام کردیم...
چشمتون روز بد نبینه...
همون سلام ما کافی بود تا نطق آقا باز شه...
باور کنین تا همون لحظه‌ای که میخاستم پیاده شم،
این مرده یکسره کنار گوش ما وز وز می‌کرد...
فقط دو بار که خاطرات سربازیش رو برام مرور کرد...
تازه آخری هم فک کنم میخاست پیاده شه، بیاد خونمون...
خوب شد سریعتر خداحافظی کردم...
و الا الان احتمالا بغلدستم نشسته بود، داشت از تعداد مرتبه‌های آش خوردنش تو 60 روز اول خدمتش می‌گفت...

  35292

پسر عموم قدِ زرافه رشد كرده!!!!
هيكلش مثل فيل از نوع ماموت ميمونه!!!
قيافش هم مثل گوريلِ پيره !!!
اكيپى باهم رفتيم بيرون!!!
بعد دوست دخترش تو جمع بهش ميگه:
جوجو ىِ من...!!!

  35291

یه بنر زده بودن توی شهر که
حجاب زیباست اما زیبایی نیست
هنوز هنگم!
نظریه نسبیت این قدر پیچیده نبود برام !

  35289

پسر همسایمون 6 سالشه اومده به باباش میگه من زن میخوام. باباش بهد از اینکه چشاش 4 عدد شده بود بهش گفت بذار بزرگ شی بد واست زن میگیرم. میگه نه تو حالا بگیر ما با هم بزرگ میشیم..
من با 21 سال سن جلو نیم وجب بچه خجالت کشیدم.اگه من هم سن این بودم به بابام همچین چیزی میگفتم الان زنده نبودم...

  35284

امروز سر کلاس بودیم بعد از 3 ساعت پشت سر هم درس دادن استاد یه دفه یه دختره گفت؛
استــــــــــــــــــــــــــــــاد میشه دیگه خسته نباشیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد؟
ینی اینطوری جمله رو کش داد!
هیچی دیگه ماها همه خستگیمون در رفت :|
خخخخخخخخخخ :)))

  35277

چیه؟
ده ما برق نداشت واز شهر بسیار دور بود هر چند وقت یکبار یکی به شهر میرفت وبرای همه شیشه لامپا میخرید وبا دقت لای کاه در خورجین اسب میگذاشت و به ده میرساند.
یکبار نوبت پدرم بود من هم همراهش رفته بودم که مثلن شهر گردی کنم در هنگام بازگشت ابتدای جنگل که رسیدیم چوپانی گله اش را یله کرده بود ودنبال همزبانی میگشت تا حوصله اش سر نرود ازدور سلام وخداقوت گفت وبه نزدیکی ما آمد چنان که رسم چوپانان است با چوبدستش ضربه ای به خورجین اسب ما زد وگفت:
-همشهری بارتان چیه؟؟
پدرم با پرخاش گفت:
-اگه یکی دیگه بزنی هیچی!
بار را وارسی کردیم راست میگفت با همان ضربه هفت تا شکسته بود وچند تا ترک گرفته بود!

  35275

بابام:عباس دیگ ماشالا واس خودت مردی شدیا دیگ کم کم باید فکر زن گرفتنت باشیم
من:نه بابا من تازه 20 سالمه تازه دارم درس هم میخونم...
بابام مطابق معمول:"کره خر پدرسوخته"الانو نگفتم که,باید فوق لیسانستو بگیری,سربازیتو بری,ی کارخوب پیدا کنی باهاش ی ماشین بخری بعدش من ومامانتم هم کمکت میکنیم.
من:بابا خونه یادت رفت بگی
بابام مطابق معمول:"پدرسگ"منو مسخره میکنی؟)
من:نه بابا من غلط کنم شما رو مسخره کنم اگه همچین حسی داری بزن تو گوشم همین الان!
بابام:زاااارررت(صدای چک)خودت مجبورم کردی
من:گوووم(صدای در)بابام:کور خوندی این سری نمیگم "بی پدر" پست اون هفتتو خوندم.
خوبیش اینه که هیچ وقت به من فش نمیده اینقد دوسم داره,روزا هم از خونه میندازه بیرون شبا میذاره رو مبل بخوابم خیلی مهربونه.

  35272

عاغا همسایمون مرده بود ساعت 10 شب بیرون بودیم پسرش پرید بیرون از خونشون اومد جا ما به دادشم گفت رضا بابام مرد بابام مرد (با فریاد)دادشم بدبخت میگفت حمید بخدا شرمنده بخدا شرمنده
اخه مگه تو کشتیش که میگی شرمنده اخه مگه تقصیر تو بود

  35263

آغا یه بار سر کلاس اخلاق اسلامی بودیم !!
بحث رسید به ازدواج ( اشک تو چشم داشنجوها جمع شده بود : ما مجردا )
استادمون میگه که بدبختی اینه که شما عاشق میشین ....
ادامه میده که آدم وقتی عاشق میشه چشاش
کور و گوزش .............. هیچی دیگه بنده خدا
جان به جان آفرین تسلیم کرد !!!!
یهنی بچه ها صندلی ها رو خوردن !!!!!

  35262

آغا یه روز مدیر فنیمون زنگ زده سیستم من روشن نمیشه بیا ببین چشه !! ؟؟
رفتم سیستمشو برداشتم آوردم دفتر کارم ، نیم ساعت بعد زنگ زده که چی شده؟؟
گفتم فک میکنم از CPU باشه !!
میگه : مگه کامپیوتر CPU داره ؟؟؟؟؟؟؟؟
جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان ؟؟؟؟ بلههههههه ؟؟؟
هیچی شروع کردم تست کردن قطعاتش دیدم مشکل از RAM بوده ، تعویضش کردم بردم بهش بدم
دوباره مبپرسه چش بود حالا ؟؟؟؟؟ میگم RAM مشکل داشت
میگه ؟؟؟؟ اهان دیدی گفتم کامپیوتر CPU نداره ؟!!!
خداااااااااااااااااااااااا ماهی 3.5 میلیون حقوق میگیره !!!